صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

[ پنج شنبه 20 اسفند 1394برچسب:,

] [ 18:19 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی عنوان Pro Evolution Soccer 2015

 

چند سالی می شود که یکی از عناوین معروف (در زمان گذشته) طرفداران خود را از دست داده و از ریشه های اصلی خود در میان بازی های ورزشی و شبیه ساز خارج شده است. این فرانچایز معروف، سری بازی های PES است که از زمان کودکی جزء یکی از دوستان و رفقای بی کلک می باشد! بعد از عرضه چندین سری از این بازی شبیه ساز معروف، شاهد خارج شدن این عنوان از ریشه های اصلی خود که در سبک ورزشی و شبیه سازی ورزش فوتبال می باشد بوده ایم.

در این زمان که عنوان PES با کمی ضرر مواجه بود شاهد پیشرفت یکی از رقبای این عنوان هم بودیم، که سال های سال به صورت پله پله همراه با PES عرضه و دارای طرفداران زیادی بود. این رقیب سر سخت سری بازی های FIFA می باشد، که با استفاده از این زمان پیشرفت های زیادی کرده و توانسته خود را به رده ی بالایی در میان بازی های ورزشی و شبیه ساز برساند. در میان رقابت های این دو عناوین معروف، شاهد درگیری ها ای میان طرفداران این دو فرانچایز بوده ایم که از تلفات های جانی هم گاهی اوقات بهره مند است(!)

هم اکنون نسخه جدید بازی، یعنی PES 2015 که مخفف Pro Evolution Soccer 2015 می باشد منتشر شده و شاهد بازگشت این عنوان به ریشه های خود البته تا حدودی بوده ایم.

 

pes-2015-cover-pc

نقد و بررسی این بازی با توجه به نسخه PC انجام شده.

 

نام عنوان: Pro Evolution Soccer 2015 / PES 2015

سازنده: Koanmi

ناشر: Konami

رده بندی سنی: Everyone / +4

پلتفرم: PC، PS3، PS4، Xbox 360، Xbox one

تاریخ انتشار: ۱۳ November سال ۲۰۱۴ / ۲۲ آبان ۱۳۹۳


برتری از آن ما است..

یکی از لقب هایی که امسال برای سری جدید PES 2015 انتخاب شد “The Pitch Is Ours” بود که از این جمله می توان فهمید که شرکت سازنده و ناشر، یعنی شرکت Konami قصد نشان دادن قدرت و پیشرفت خود را در سری جدید این عنوان در امسال را دارد. همانطور که اکثر بازیبازان و طرفداران این عنوان خبر دارند، امسال مقدار زیادی از کارکنان شرکت Konami و افراد معروف قبل از سری جدید بازی، تعریف های زیاد و متعددی می کردند. در زمان عرضه نسخه دمو و آزمایشی عنوان FIFA 15 بود که شرکت سازنده یعنی Konami اعلام کرد که بعد از تجربه نسخه دمو عنوان FIFA 15، این بازی در مقابل PES 2015 حرفی برای زدن ندارد!

خوشبختانه با کمی سعی و تلاش و همچنین مقداری دقت و رفع ضعف های نسخه قدیمی این عنوان، امسال این شرکت توانست این فرانچایز معروف را به ریشه های اصلی و قدیمی خود برگرداند و عده ای از طرفداران ناامید این سری بازی ها کم کم به نسخه های بعدی عنوان PES امیدوار شوند. به این دلیل که از زمان معروف و پرطرفدار بودن PES مدت زیادی می گذرد، زمان زیادی طول خواهد کشید که کم کم تمامی طرفداران این فرانچایز به تجربه سری عناوین قبلی خود بازگردند. شرکت Konami با عرضه عنوان PES 2015 همراه با پیشرفی چشم گیر نشان داد که می تواند باری دیگر این عنوان را به زمان اوج و عظمت خود برگرداند.

 

برتری از آن ما است..

برتری از آن ما است..

شروعی دوباره با Mario Gotze..!

تا جایی که اکثراً به یاد دارند تا چند سال اخیر که منظور سال ۲۰۱۳ است، قهرمان سری بازی های PES معمولاً Cr.Ronaldo و تیم رئال مادرید بوده است، که اما بعد از عرضه سری ۱۳ شاهد عرضه سری ۱۴ با تیم بایرن مونیخ بوده ایم و امسال هم قهرمان نسخه PES 2015 این تیم همراه با یکی از معروف ترین بازیکنان فوتبال  یعنی Mario Gotze می باشد.

همانطور که اکثراً می دانید یکی از مهم ترین بخش هایی که بر روی بازی تاثیر خوبی را خواهد داشت نحوه طراحی Menu اصلی بازی می باشد. در نسخه قبلی (۱۴) شاهد منو و صفحه کاربری جالبی نبوده ایم، اما یکی از خاصیت های خوبی که به کار گرفته شده بود انتخاب تیم مورد علاقه برای این صفحه بود که این امر باری دیگر در سری جدید بازی یعنی PES 2015 تکرار شده. نحوه چینش و طراحی کلی منو عنوان PES 2015 کاملا نسبت به سری های قبلی این فرانچایز تغییر داشته و در این عنوان شاهد منو ای جدید خواهید بود. البته قابل ذکر است که این منو تا حدودی از لحاظ پایه و چینش اصلی شبیه به منو و صفحه کاربری اصلی بازی FIFA 14 می باشد! در عنوان PES 2015 هنگام تنظیم کردن مشخصات شخصی و… شما می توانید تیم مورد علاقه خود را انتخاب کرده و بازیکنان تیم مورد علاقه خود را در حالت های مختلف ضربه زدن و یا انجام دریبل های مختلف مشاهده کنید. این امر باعث جالب و زیباتر جلوه دادن منوی و صفحه کاربری اصلی عنوان PES 2015 شده است. به صورت کلی می توان گفت که در نسخه جدید بازی، یعنی PES 2015 شاهد طراحی های خلاقانه و زیباتری در منو های مختلف بازی نسبت به نسخه های قبلی این فرانچایز خواهید بود.

منو و صفحه کاربری اصلی بازی همراه با بازیکن مورد علاقه جلوه زیبایی را نمایان کرده است

منو و صفحه کاربری اصلی بازی همراه با بازیکن مورد علاقه بازیباز جلوه زیبایی را نمایان کرده است

یکی از نکات جالب در بازی PES 2015 گرافیک و طراحی خوب بازی می باشد. حداقل سیستم مورد نیاز اعلام شده برای چنین گرافیک و طراحی در چهره بازیکنان مختلف کاملا بهینه و مناسب برای یک بازی شبیه ساز فوتبال می باشد. اگر در هنگام بازی کردن عنوان PES 2015 کمی دقت کنید شاهد این هستید که در حال تجربه ی گیم پلی ای روان تر نسبت به دیگر نسخه های قبلی می باشد. یکی از دلایلی که باعث روان تر و سریع تر شدن گیم پلی بازی شده حرکت، چرخش، پاس، شوت و… طبیعی در این نسخه جدید از بازی می باشد.

عملکرد بخش دفاع و دروازه بان در نسخه جدید بازی شامل پیشرفت های جدید و تحسین آمیزی می شود. همانطور که می دانید یکی از دلایل ضعف نسخه PES 2014 یعنی نسخه قبلی بازی، مصنوعی، کند و آرام بودن حرکات دروازه بان برای دفاع از دروازده بوده است، که شرکت Konami با دقت بیشتری توانسته این ضعف را در نسخه PES 2015 جبران کند و از پیشرفتی خوب بهره مند سازد.

 

بازی از گرافیک خوبی در زمینه طراحی صورت های بازیکنان بهره منده است

بازی از گرافیک خوبی در زمینه طراحی صورت های بازیکنان بهره منده است

بازگشت به ریشه‌ها

یکی از بیشتری لقب هایی که امسال برای نسخه جدید بازی PES 2015 انتخاب شده است، لقب بازگشت به ریشه‌ها می باشد. بازگشت به ریشه ها در عنوان PES 2015 به روش و در بخش های مختلف صورت گرفته است. یکی از ریشه های اصلی سری بازی های PES تازه بودن ویژگی های جدید در هر سری از بازی می باشد که سالانه منتشر شده است. یکی از ویژگی های جدیدی که در این عنوان خود را به خوبی نشان داد Emition های طبیعی و جدید بودند که باعث طبیعی تر شدن بازی در بخش های مختلف شده است.

از دیگر ریشه می توان تازه تر و قدیمی نبودن گیم پلی هر سری بازی های PES را نام برد. یکی از بزرگترین دلایلی که شرکت Konami عنوان PES 2014 یعنی سری قبلی بازی را با ضعف های بسیاری منتشر ساخت تغییر و عوض کردن ساختار اصلی گیم پلی بازی بود که با بازده کاملا ناراضی از سوی طرفداران و منتقدین همراه بود. یکی از دلایلی که باعث ضعف این بخش در نسخه قبلی شد تغییر موتور سازنده بازی به صورت همزمان با تغییر ریشه گیم پلی می باشد. زیرا این امر تاحدودی حتی باعث سردرگمی و کمی عجله تیم سازنده و ناشر این بازی شد!

 

یکی از بازیکنان معروف تیم بایرن مونیخ و آلمان با ملیت آلمانی، Mario Gotze

یکی از بازیکنان معروف تیم بایرن مونیخ و آلمان با ملیت آلمانی، Mario Gotze

نسخه جدید سری بازی های PES یعنی عنوان PES علاوه بر بازگشت به ریشه های اصلی خود در چندین عامل مهم چندین ضعف فرعی را هم در خود جای داد! از این ضعف های فرعی می توان وجود برخی از مشکلات گرافیکی را نام برد، که البته قابل ذکر است به زودی این مشکلات فرعی توسط آپدیت های جدید شرکت Konami برای این نسخه جدید از بازی، برطرف خواهد شد.

یکی از مهم ترین بخش هایی که در این نسخه پیشرفت چشم گیری را داشته است بخش مولتی پلیر یا آنلاین این بازی می باشد. یکی از عواملی که باعث پیشرفت این بخش از بازی شده، اضافه شدن ویژگی های تازه آنلاین به این نسخه از جمله “My Club” و… می باشد. همچنین گیم پلی روان و ویژگی های تازه تنها مختص به بخش آفلاین بازی نمی شود و در بخش آنلاین هم نیز شاهد ویژگی های جدید خواهید بود. در عنوان PES 2015 مانند نسخه های قبلی این فرانچایز شما می توانید بازی های مختلفی را به صورت آنلاین با دوستان یا آشنایان خود بدون قطعی سرور و… انجام بدهید.

از چندین بخشی که درون بازی شامل تغییراتی زیادی نمی شود و قبلا شاهد آن در نسخه های قبلی هم بوده ایم بخش های مسابقات مختلف، Be a legend و… نام برد. در این بخش ها می توانید بازیکن و یا تیم مورد نظر را مانند زمان قدیم انتخاب کرده و با بازیکن مورد نظر خود معروف شده و یا با تیم مورد علاقه خود در مسابقات جهانی و لیگ های مختلف شرکت کنید و قهرمان شوید.

یکی از نکته هایی که در مورد این نسخه از بازی می باشد، منتشر نشدن پچ و بهینه سازهای جدید برای نسخه جدید توسط گروه معروف و معتبر PESedit است و از این مدت به بعد طرفداران و بازیبازانی که از نسخه های کرک شده این عنوان استفاده می کنند باید منتظر آپدیت های رسمی و “دیر به دیر” توسط شرکت ناشر یعنی Konami باشند. البته در صورتی که اگر این آپدیت ها نیز توسط گروه های کرک کننده کرک شود.

در کنار تمامی قابلیت های ذکر شده یکی از بخش هایی که همیشه در سری بازی های PES و همچنین FIFA وجود داشته بخش “Training” می باشد که در نسخه PES 2015 شاهد این بخش با قابلیت های بیشتری هستید. این بخش در نسخه جدید بازی به چندین قسمت و حالت تقسیم شده است. (تمرین آسان، معمولی، سخت، حرفه ای و…). در کنار این بخش، قسمت Edit هست که در این بخش می توانید مانند تمامی سری های قبلی بازی تیم و بازیکن مورد نظر را ویرایش کرده و یا نقل و انتقالات مختلفی نسبت به علاقه خود انجام بدهید.

 

خوشحالی پس از گل بازیکنان تیم ایتالیا در این عنوان..

خوشحالی پس از گل بازیکنان تیم فرانسه در این عنوان..

نتیجه گیری:

به طور کلی می توان گفت که بعد از عرضه نسخه جدید بازی با چنین قابلیت های خوب، به سری های بعدی بازی امیدوارتر بود. شرکت Konami با عرضه PES 2015 با ویژگی های جدید نشان داد و ثابت کرده که می تواند خود را در نسخه های بعدی بازی به خوبی بهتر نشان و جلوه بدهد. تا حدودی مشکلات فرعی در این عنوان وجود دارد که به زودی مطمئناً توسط آپدیت ها برطرف خواهد شد. نکته قابل ذکر این است که بازی در بخش گیم پلی خود را توانسته به خوبی نشان بدهد و عنوان PES 2015 سری عناوین PES را به ریشه های اصلی گیم پلی خود بازگرداند.

Jadval NomrePES

 

[ سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:,

] [ 11:29 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

پست ثابت

                                                    *سلام. مرسی که به GAME OVER اومدی

OVER GAME OVERبروز ترین اخبار های بازی رو بهت میگه......................... .

در ضمن تمامی تریلر ها مخصوص عضو هاست................... .

شعار ما اینه:OVER GAME OVERرو کامل بخون بعد برو بخر................. .

 راستی OVER GAME OVER هر شب ساعت 8 بروز میشه. پس وعده ی ما هر شب ساعت 8 شب...................... .

                                                             به دوستان خود اطلاع دهید 

 

  *  امــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــدوارم    خـــــــــــــــــــــــوشــــــــــــــــــــــــتــــــــــــــون   بـــــــــــــیــــــــــــــــــاد*

           

[ سه شنبه 28 بهمن 1398برچسب:,

] [ 11:0 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

مقایسه دو بازی عالی
battlefield-3-vs-mw3

اوج جنگ در جنگاوری نوین 3

نگاهی کامل بر بازی Call Of Duty: Modern Warfare 3:

بالاخره پس از انتظارات فراوان شماره هشتم از سری ندای وظیفه هم منتشر شد و قطعا با بازی کردن آن طرفداران باری دیگر به وجد می آیند و از بازی مورد علاقه خود لذت می برند.

در نگاه اول هر گیمری به روند گیم پلی و چگونگی مراحل بازی دقت می کند و به جرات می توان گفت که اکتیویژن موفق به این شد که یک گیم پلی جذاب و پویا در Call Of Duty: Modern Warfare 3 قرار دهد تا به طرفداران ثابت کند که ندای وظیفه هیچ گاه تکراری نمی شود و همیشه چیز جدیدی برای رو کردن دارد. در گیم پلی این بازی صحنه های بسیار زیبا و کار شده ای قرار دارد و حتی می توان گفت که گیم پلیش نسبت به بتلفیلد بسیار متنوع تر و بهتر است و از این رو قطعا Call Of Duty:Modern Warfare 3 از رقیب خودش پیشی گرفت و فعلا 1 بر 0 به نفع کال آف!!!

 

 

گرافیک بازی البته با این که نسبت به شماره دوم این بازی بهتر بود اما به طور واضح از رقیب خود یعنی Battlefield 3 در زمینه گرفیک عقب تر بود و دارای افکت های گرافیکی ضعیف تری نسبت به آن بود.علاوه بر این نور پردازی نیز در میدان نبرد 3 بهتر از Call Of Duty:Modern Warfare 3 بود و با این وضع اکتیویژن و استودیو های سازنده جنگاوری نوین 3 باید برای ساخت ندای وظیفه بعدی بهبود بخشیدن به گرافیک بازی و استفاده از موتور بازی سازی بهتر را در اولویت قرار دهند. پس تا به حال دو بازی 1 بر 1 مساوی اند!

 

در قسمت داستان بازی به جرئت میتوان گفت که سازندگان جنگاوری نوین 3 خلاقیت و ابتکار بیشتری نسبت به دایس و EA به خرج داده اند و بهتر است که دوباره ذکر کنیم داستان Battlefield 3 تقلیدی واضح از داستان بازی Call Of Duty:Black Ops بود و از این رو معلوم است که داستان Call Of Duty:Modern Warfare 3 بسیار قوی تر و خلاقاته تر نسبت به Battlefield 3 است. اکتیویژن داستان بازی را طوری طراحی کرده است که شاید به ذهن هیچ کدام از بازی کننده های بازی نرسد و به نوعی گیمر از بازی کردن Call Of Duty:Modern Warfare 3 پس از هر مرحله قافل گیر شود.تا اینجا 2 بر 1 به نفع کال آف!!!

 

تخریب پذیری بازی اما با این که بسیار زیبا و واقعای بود،اما در بعضی مواقع واقعا کم میاورد و از تخریب پذیری Battlefield 3 عقب می افتاد!البته همه این گرافیک بهتر و تخریب پذیری بهتر در میدان نبرد 3 نسبت به جنگاوری نوین 3،به موتوری که با استفاده از آن بتلفیلد درست شده است مربوط میشود و به نوعی EA این خصوصیات خوب بازی را مدیان موتور بازی سازی اش میباشد.در واقعا الآن من دقیقا معنی حرف یکی از مدیر عاملان اکتیویژن که میگفت “ما بازی میسازیم،نه موتور بازی سازی” را درک میکنم و شاید شما هم به این نتیجه رسیده باشید که میدان نبرد 3 تنها گرافیک و تخریب پذیری خوبی دارد!نه چیز دیگری!!!اما با این حال تا اینجا 2 بر 2 مساوی!!!!

میرسیم به هوش مصنوعی بازی که به جرئت میگویم یک سر و گردن از هوش مصنوعی بازی Battlefield 3 بهتر است و در این زمینه EAهیچ حرفی برای گفتن ندارد و من خم زیاد کشش نمیدهم و فقط میگیم: 3 بر 2 به نفع کال آف!!!!

حتما شما هم در حین بازی کردن مدرن 3،به این نتیجه رسیده باشید که صدا گذاری و موسیقی این بازی فوق العاده کار شده و عالی بود.البته از آن طرف در باره رقیبش نیز همین موضوع بود و در نتیجه من به صدا گذاری و موسیقی هیچ یک از دو بازی نمره اضافه نمیکنم چون واقعا برابر و در یک سطح بودند!

خوب ممنون از شما که حوصله کردید و این مطلب را خوندید و امیدوارم که مورد پسندتان باشد!

گیم پلی:9/8

گرافیک:8

داستان:9/6

تخریب پذیری:9

هوش مصنوعی:9/3

موسیقی و صدا گذاری:10

امتیاز کل:9/2

 

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:37 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی BattleField3
bf3-1

نقد داستانی و محتوایی سومین میدان نبرد

 

BattleField3

 

 

 

 

رفتن به آینده(فلش فوروارد)-زمان 2014 در دنیای مجازی-روز-فرار-ترن-درگیری مسلحانه،… کات!

گروهبان بلکبرن/Blackburn در حال فرار به ترنی می رسد که توسط نیروهای مسلح اشغال شده و با درگیری با آنها در انتهای این پلان و صحنه به رییس آنها رسیده و مغلوب او می شود و … بنگ!!! یک برگشت به عقب را شاهد هستیم.

گروهبان بلکبرن بهمراه گروهش به قصد جستجو و برگرداندن تسلیحات منفجره/IEDویژه ای که آخرین بار در یک سوپر مارکت شناسایی شده وارد عملیات گشته در حالیکه آنجا توسط نیروهای PLR اشغال شده و در این اثنا نیز آهنگی از “جانی کـَش” در فضا طنین انداز می شود:”خداوند می خواهد که سقوط کنی”. این گروه در پی نبردی با نیروهای PLR با زمین لرزه وحشتناکی روبرو شده و در ادامه بلکبرن خود را از زیر آوار بیرون آورده و به تنهایی راهش را برای زنده ماندن پیش می گیرد. سپس برای انجام ماموریت جدیدی که در جهت به دام انداختن البشیر که از نیروهای تروریستی است وارد تهران شده، اما در آنجا متوجه می شوند که نیروهای PLR به تسلیحات اتمی روسیه دست یافته اند و همچنین در می یابند که بعضی از این تسلیحات از آنجا برداشته شده است. در ادامه گروهبان میلر بهمراه نیروهای زمینی و نفربری آبرامز برای رسیدن به تیم گروهبان بلکبرن وارد خاک ایران شده و باعث می شود تا آنها بکمک هلیکوپتر از آنجا گریخته اما خودش اسیر شده و در انتها توسط البشیر و سلیمان/ Solomon کشته می شود. سپس در پی انجام عملیاتی، گروهبان بلکبرن موفق به دستگیری البشیر شده و از زبان او متوجه می شود که سلیمان توانسته او و گروهش را فریفته و قصد نابودی پاریس و نیویورک را توسط آن تسلیحات اتمی دارد. البشیر بعد از افشاگری می میرد. بلکبرن و گروهش در طی ماموریتشان به یک فروشنده اسلحه بنام کافاروف/Kaffarov که با سلیمان همکار بود، برخورد می کنند. در حین تعقیب کافاروف با نیروهای روسیه درگیر شده و گروهش از بین می روند. اما در همین حال تیم نظامی روسی به رهبری دیما/Dima به ویلای کافاروف حمله کرده و او را از بالای هلیکوپتر به پایین کشیده و دستگیر نموده و به حرف می آورد. با ورود بلکبرن به ویلا، با دیما مواجه شده و او نقشه سلیمان را به بلکبرن می گوید. در نتیجه بلکبرن با کشتن یک سرباز خودی باعث فرار دیما گشته تا او جلوی حوادث بعدی را بگیرد. بلکبرن دستگیر شده و به مقر CIA آورده می شود. در واقع جایی که بلکبرن به تعریف داستان خود پرداخته و در پی روشن ساختن مامورین و در نهایت خودش دارد. در همین حین دیما در صدد جلوگیری از انفجار اتمی در پاریس برآمده اما موفق نمی شود و پاریس در انفجار اتمی سوخته و کشتگان فراوانی برجای می گذارد. اما در آمریکا، مامورین CIA به حرفهای بلکبرن اعتماد نکرده و سلیمان را مامور خبررسان خود معرفی می نمایند و دلایل قانع کننده ای از تهدیدات اتمی او در اختیار ندارند. اما در عوض آنها پای روسیه را در میان دیده و معتقدند که دیما توانسته بلکبرن را فریب دهد. اما این موضوع نمی تواند بلکبرن را راضی کرده و او بکمک مونتس/Montes موفق بهفرار از CIA شده و به تعقیب تروریستها می پردازد(صحنه اولیه بازی و درگیری در ترن). مونتس توسط سلیمان کشته شده اما خودش به همان وضع دچار گشته و توسط بلبکرن می میرد. بلکبرن در انتها باعث از کارافتادن سلاح اتمی می گردد.

در پایان دیمای صورت سوخته در اثر تشعشعات اتمی،از خودش و بلکبرن و پایان دادن به کار سلیمان میگوید و اسلحه ای که تنها یار او در لحظات آخر است. صدای درب … آمدن افراد ناشناس……. بنگ!!!کات!

مشخصات محیطی و محاطی داستان:

نیروهای نظامی بکار رفته در این بازی شامل نیروهای زمینی و هوایی و دریایی آمریکا ، نیروهای فرانسوی، نیروهای زمینی و GRU روسیه ، نیروهای زمینی و هوایی ایران، PLR .

 

 

کاراکترهای حاضر در این بازیشامل گروهبان هنری بلکبرن(ملقب به بلک یا سیاه) از نیروی زمینی آمریکا، گروهبان جاناتان میلر(ملقب به جونو) متخصص تانک از نیروی زمینی آمریکا، ستوان جنیفز هاوکینز(ملقب به کولبی) از نیروی هوایی آمریکا، دیمیتری مایاکوفسکی(ملقب به دیما) از نیرویهای GRU روسیه، سلیمان رهبر PLR ، مامورین CIA ، مونتس از نیروی زمینی آمریکا، البشیر از همکاران سلیمان، کافاروف از همکاران سلیمان و فروشنده اسلحه.

مکانهای داستانی بازی شامل نیویورک، پاریس، عراق،ایران، آذربایجان

داستان پیچی:

روایت داستانی این بازی پر از کاتهای سینمایی(قطعهای داستانی) بهمراه برگشت به عقب(فلش بک) و رفتن به جلو(فلش فوروارد) و روایت موازی بوده و بازیباز را از یک فضا و محیط دیگر وارد فضا و محیط مورد نظر بر اساس نوع روایت داستان می کند. روایت داستان نقطه به نقطه نبوده و بصورت سرراست و کامل تعریف نمی گردد. بنابراین شاهد شخصیت پردازی کاملی از کاراکترها و محیطهایی که داستان در آنجا تعریف می شود، نبوده و نیستیم. داستان تروریستهای(بنا بر تعریف سازندگان بازی) که قصد بدست آوردن سلاحهای اتمی و در نهایت به نابودی کشاندن دنیا را دارند. و گروهبان بلکبرن در نقش قهرمان اصلی داستان، شروع کننده و پایان دهنده آنست. فردی با فرار از جایی و کسی و پریدن بر روی قطار و درگیری با مردان مسلح شروع گشته و با یک برگشت به عقب به ریشه داستان بازگشته تا بازیباز را از علل وقایع رخ داده شده مطلع گرداند. حال در فضا و محیطی بازجویانه قرار گرفته و مامورانی که گروهبان بلکبرن را مورد استنطاق قرار داده و او را مجبور به همکاری می کنند. محیطی که شباهتی محتوایی با صحنه اول بازی ندای وظیفه:عملیات سیاه/COD:BO دارد. باز هم یک بازگشت به عقب را شاهد هستیم و اینکار مداوم در طول داستان تکرار شده تا تنوع و جذابیت داستان را افزایش بخشد و ذهن مخاطب را درگیر پیوند زدن صحنه های مختلف و ارتباط روایی داستان نماید.

با وارد شدن نیروهای آمریکایی/ناتو به عملیات درگیری با نیروهای PLR و ردگیری فردی به نام البشیر تا تهران و دست داشتن آنها در عملیات نظامی و تروریستی، باعث می شود تا نیروهای آمریکایی به تهران وارد شوند. در واقع این تنها دلیلی است که بهمراه احتمال دسترسی ایران به سلاح هسته ای باعث حمله آمریکا به ایران میگردد. کات! حالا در تهران و نزدیک برج میلاد هستیم. کات ها و نحوه روایت داستانی بدین صورت، همانند کاتالیزور عمل کرده و بازیباز را از پشت مرزها یکدفعه در داخل شهرها برده و او را بدون آنکه بپرسد یکدفعه چی شد و کجا بودیم و اینجا کجاست؟ وارد ادامه داستان کرده و پایش را به درگیری نفس گیر می کشاند. سپس بلکبرن و گروهش متوجه تهدید اتمی از جانب گروههای PLR شده و شاهد دست داشتن سلیمان و البشیر می شوند، اما هنوز به نقشه آنها پی نبرده اند. در صورتیکه بعدها مشخص می شود سلیمان خبررسان آمریکاییها بوده و این بی خبری از نقشه آنها حتی از جانب ماموران CIA کمی نادرست می آید. در لحظه این گمان رخ می نماید که آمریکا با وارد کردن سلیمان به نیروهای PLR و همکاریش با البشیر و کشورهای همسایه منجمله روسیه، و سر و سامان دادن به سناریو بمب گذاری اتمی، قصد صحنه سازی و بدست آوردن بهانه لازم برای حمله به آن کشورها را دارد.

 

در ادامه دیدیم که البشیر در هنگام مرگش از فریب خوردن توسط سلیمان گفته و راز بمب گذاری او را افشا می کند. پس سلیمان با فریب البشیر و روسیه، ذهنها را به سمت آنها برده و با فریب آمریکا نیز قصد داشته اهداف خود را دنبال کند. اما برای رسیدن به چه اهدافی؟ سوالی که بی پاسخ می ماند.

یا حتی ممکن است البشیر و سلیمان قصد بمب گذاری اتمی را داشته اما سلیمان در ادامه جای البشیر را لو داده و با فرار خود و فریب آمریکا قصد پی گیری اهداف شخصی خود را دارد. اما باز هم به چه دلیل؟

یا حتی ممکن است سلیمان با کمک سران آمریکایی به قصد فریب اذهان عمومی با نیروهای PLR و البشیر و کافاروف و روسیه همکاری کرده تا راه حمله نظامی را به ایران و سایر کشورها هموار کرده و با انهدام بمبهای اتمی در سایر کشورها این اهداف را قوام و اعتبار بخشد. اما چرا ماموران CIA از این موضوع اطلاعی ندارند؟ و اما چرا یکی از این بمبها قرار است در همان مکانی که ماموران CIA حضور داشته و در شهر نیویورک منفجر شود؟ آیا در ادامه سلیمان تغییر مسیر داده و بدنبال اهداف خود رفته است؟ به چه دلیل؟ یا اینکه سلیمان قصد انجام ماموریتهای سران آمریکا را داشته و لیکن در ادامه با مداخله بلکبرن به سرانجام نمی رسد؟

داستان در ادامه ما را با گروهبان میلر آشنا کرده و ماموریت دارد تا بکمک گروه بلکبرن رفته و او را بهمراه تسلیحات هسته ای از آنجا نجات دهد. او موفق می شود اما دستگیر شده و کشته می شود. یک شخصیت گمنام وارد داستان شده و در انتهای مرحله با مرگش گوشه ای از شقاوت نیروهای PLR به نمایش گذاشته میشود. به همین سادگی! کات!!!

بازیباز دائم از این کاراکتر به آن کاراکتر و از این محیط به محیطی دیگر و از این خط سیر داستانی به خط سیر دیگری پرتاب می شود. داستان با گیم پلی در نظر گرفته شده بهم پیوند خورده و دیگر کاراکترها از همین خاصی برخوردار نیستند و چه بسا با پایانی شل و ول به کارشان پایان داده شود. بازیباز در این سیر وسلوک یا پشت تانک نشسته یا پشت جت جنگی و یا پشت تیربار و یا پشت اسلحه اش بعنوان سرباز نیروی زمینی نشسته است! این گسستگی اگر بدرستی و با انسجام به یکدیگر پیوند نخورد موجب از دست رفتن بازی خواهد شد. این نوع روایت داستانی دائما در سینما تکرار می شود اما در دنیای بازیها این خود بازیباز است که کنترل کاراکترها و بازخورد عملکردش را به نظاره نشسته و تاثیری دیگر دریافت می دارد.

گروهبان بلکبرن در طی ماموریتش با دستگیری البشیر با حقایق دیگری آشنا شده و بازیباز با عبارت فریب خوردگی آشنا می شود. او حالا باید بدنبال کافاروف(فروشنده تسلیحات نظامی) رفته تا یک قدم دیگر به سلیمان نزدیکتر گردد، بنابراین باید به ویلای او در آذربایجان برود. بعبارت دیگر سلیمان با همکاری البشیر و با ارتباطی که با کافاروف داشته توانسته تسلیحات اتمی را وارد نیروهای PLR و منجمله کشور ایران کرده تا بتواند به اهداف خود برسد.

اما روایتی موازی دیگری نیز در حال شکل گیری است. نیروهای روسی به رهبری دیما وارد ویلای کافاروف شده و او را دستگیر کرده و به حرف می کشانند. اما چرا یکدفعه نیروهای نظامی روسیه وارد عمل شدند؟ چرا خود بلکبرن آمریکایی زحمت این عملیات را به دوش نکشید؟ آنها که از آنور دنیا آمده اند و به عراق و جاهای دیگر بعنوان مهمان ناخوانده سر زده اند و در آخر سر از ایران درآورده اند، آذربایجان که دیگر همین نزدیکی هاست. یک پیچش داستانی و یک اشتباهی که قرار است در آینده و به دست نیروهایی غیر از نیروهای آمریکایی رخ دهد. سیاستی که تیزهوشانه پایش را تا بدینجا هم باز کرده است. سیاستی که دیگران را در اشتباه و خود را بدور از آن دیده و پاک می شمارد و دستش را بخون بیگناهان آغشته نمی بیند.

حال بلکبرن به نزدیکی کافاروف رسیده و با حقایقی دیگر از طرف دیما مواجه می گردد. حالا باید او را تحویل دهد یا نجات بخشد. بلکبرن با کشتن یک نیروی نظامی، باعث نجات جان دیما شده تا او به سراغ خنثی کردن بمبها برود. لحظه عجیب و باورنکردنی در داستان رخ می دهد. یک سرباز آمریکایی با کشتن یک سرباز دیگر باعث نجات جان یک سرباز روسی می گردد، شگفتا!!! آنهمه سابقه نظامی و فرمانبرداری را در یک لحظه فراموش کرده و جان خود را هم به خطر می اندازد. تناقضی عجیب و نامعقول حتی در دنیای مجازی شکل گرفته است. حتی یک لحظه هم فکر دروغ گویی یا فریب خوردن را نداده است. در صورتیکه ویلای کافاروف با نیروهای روسی محافظت می گشت. آیا دیما نمی توانست آن اطلاعات را همانطور که در اختیار بلکبرن گذاشت در اختیار نیروهای ارشد آمریکایی قرار دهد؟ علت این مخفی کاری چیست؟ چرا باید در حین صحبت بلکبرن با دیما، یک سرباز نظامی وارد شده تا بلکبرن مجبور به کشتن او گردد؟ حتما باید اینکار صورت می گرفت تا او دستگیر شده و به مقرر CIA برده شود تا خط روایی داستان بدین ترتیب شکل گرفته و تعریف شود. که همین امر باعث شکل گیری روایت خاص داستان گشته اما باعث وارد شدن ضعفی هم به داستان شده است!

 

 

اما دیما درخاک فرانسه موفق به انجام ماموریت نشده و پاریس به آتش کشیده می شود. اما ضعفی دیگر در روایت و پیکره داستان شکل می گیرد. آنهم حضور نیروهای روسی در خاک فرانسه برای انجام عملیاتی بدین مهمی است. در حالیکه شروع عملیات با دو نفر انجام شده و این گمان زنده می شود که نیروهای نظامی فرانسه در جریان امر قرار نگرفته و روسها خود پایه گذار این عملیات شده اند، چرا که در ادامه با نیروهای پلیس و امنیتی فرانسه نیز درگیری رخ می دهد. اما چرا این ماموریت باید توسط روسها از داخل خاک آذربایجان شکل گرفته و تا فرانسه ادامه یابد؟ آیا روسها در پی پوشاندن ردپای خود در این قضیه هستند؟

طنز نهفته (از دیدگاه من) در این تهدید اتمی موقعی رخ می دهد که هنگام دنبال کردن فردی که تسلیحات اتمی در اختیار دارد به ایستگاه مترو فرانسه می رسیم. در آنجا بعد از درگیری با فرد مذکور او را به داخل مترو انداخته و او را بوسیله قطار مترو هلاک می کنیم. اما بعدا می فهمیم که آن تسلیحات اتمی بهمراه همان فرد مظنون بوده و در برخوردش با قطار به انفجار اتمی کشانده می شود. و اشتباه نیروهای روسیه باعث این انفجار گشته و هزاران نفر به کام مرگ کشانده می شوند. بعبارت دیگر هر جا نیروی نظامی روسیه پایش باز می شود یک اشتباه و خطری پدید می آید. اما در عوض این نیروهای امریکایی هستند که در جهت از بین بردن خطرات جهانی پا پیش گذاشته و با خطرات مبازه کرده و جان خود را می دهند. قهرمانی دیگر از نوع و نژادی دیگر در حال زاده شدن و شکل گیریست. قهرمانی که اشتباه دیگران را نکرده و منجر به مرگ دیگران نگشته و جان مردم دیگر را نجات می دهد. این شاهکاریست از کشوری که خودش سرچشمه کتابهای کمیک و قهرمان ساز است. طنزی که احتمالا آگاهانه شکل گرفته و بستری را پدید میآورد برای آغوش گرفتن قلب و ذهن مخاطبان تا گرمایی را پدید آورد در جهت ذوب شدن در هم و با هم!!!

در اینجا تناقضی دیگر در داستان رخ می دهد. مامورین CIA ،حرفهای بلکبرن را نادرست دانسته و دست سلیمان را از این تهدیدات کوتاه می دانند. و حالا زمان آن فرا رسیده تا بلکبرن کاری را انجام دهد. او بکمک دوست خود از مقرر CIA فرار کرده و از داخل پنجره به بیرون می پرد. طنزی دیگر در حال شکل گیریست. بلکبرن از مقرر CIA به همین راحتی فرار کرده و درست چند قدم پایین تر به قطاری می رسد که حامل نیروهای PLR و سلیمان است. واعجبا!!! درست چند قدم پایین تر، درست در همان نیویورک، درست در همان زمان عبور قطار، … درست نیست این همه نادرستی!

حالا در همان نقطه شروع بازی هستیم. بلکبرن با جانفشانی با آنها درگیر شده و در انتها سلیمان را می کشد. فردی را که از اهدافش با خبر نشده و به انگیزه اصلی او پی نبردیم. آیا حادثه یازده سپتامبری در حال رخ دادن بوده که توسط بلکبرن شناسایی و خنثی شده است؟

در صحنه پایانی داستان با دیالوگهایی از دیما روبرو می شویم. فردی که به گمانمان باید در حادثه پاریس مرده باشد. بمبی که چند صد متر آنورتر منفجر گشته و تنها به دلیل تشعشعات اتمی صورتش را سوزانده است! سربازی که در انتها با اسلحه ای در دست، پایانی دوگانه را رقم زد. به راستی چه کسانی به دنبال دیما آمده بودند؟ و چه بر سر دیما و بلکبرن آمد؟

زمان داستان در سال 2014 رخ می دهد. آینده ای نزدیک که با توجه به اتفاقات رخ داده شده در منطقه خاورمیانه و روایت سیاسی و نظامی بازی، نشانگر مسائل زیادی می تواند باشد. با توجه به نزدیک شدن به کریسمس و بازیهای المپیک در سال 2012 بعید به نظر می رسد که حمله ای از جانب آمریکا/ناتو به کشورهای دیگر صورت پذیرد. اما سالهای بعد می تواند آبستن حوادث پیش بینی شده ای باشد که خبر وقوعش را می توان از درون بازیها و سایر رسانه های دیگر بو کشید. کات!

 

حواشی داستان:

PLR مخفف People’s Liberation and Resistance و به معنای نیروهای مقاومت و آزادی بخش مردمی است. در ابتدای بازی از زبان فرمانده نظامی آمریکایی/ناتو به سربازانش هشداری داده می شود که هدف ما مردم ایران/عراق و نابودی آنها نیست. بلکه نیروهای PLR را باید مورد هدف قرار دهند. گروهی که با نیروهای نظامی ایران و روسیه در ارتباط است. و همانطور که دیدیم آن نیروها به زبان ایرانی حرف می زدند و این گمان را بوجود می آورد که آمریکا آنها را بخشی از نیروی نظامی ایران می داند(نیروی مقاومت مردمی). لباس نظامی پوشیده شده توسط این نیروها به رنگ سبز بوده و شبیه لباس سربازان نظامی روسیه در بازی BattleFiled:Bad Company2 است.

با کمی فشار محتوایی می توان شیره آنرا گرفت و بدین نتیجه رسید که نیروهای PLR می توانند هر حزب و گروهی با هر زبان و لهجه ای باشند. گروهی از افراد طالبان، گروهی از تروریستهای روسی، گروه پ.ک.ک از ترکیه، یا از هر گروه نظامی و تروریستی دیگر می تواند تشکیل شده باشد. اما تنها بدلایل سیاسی و اوضاع نظامی در منطقه خاور میانه، سمت و سویی ایرانی گرفته و نوک مگسک تفنگها به سمتش نشانه رفته است. نوع طراحی مراحل و محیطهای شهری، نوع تبلیغات و اسامی درون شهری و اشکالات دیگری که بر آن وارد است می تواند این نظریه را قوت بخشد که داستان بازی قرار نبوده در ایران رخ دهد. و با سمت و سوی جدیدی که در این اواخر گرفته به سرعت در جهت تغییر بر آمده که در نهایت باعث بروز اشکالاتی در نتیجه نهایی گشته است. چطور ممکن است با تمامی دقت و تجربیات گذشته بازیسازانش، و با وجود آرشیوی از عکسها و ویدیوهای مختلف و رصد ماهواره ای که در حال انجام از این سرزمین است، چنین اشکالاتی روی دهد؟

بعلاوه این احتمال هم می رود که منظور داستان نویسان و سناریو پردازان بازی، فقط بر روی نیروهای ساختگی PLR در دنیای مجازی بوده و به کشور خاصی مرتبط نبوده و استعاره و کنایه ای بوده از نیروهای نظامی که در دنیای واقعی حضور دارند. ایران نیز در این راه و برای نابودی نیروهای تروریستی PLR ، با آمریکا/ناتو همکاری کرده و با ورود نیروهای آمریکایی به داخل ایران، به سان افغانستان عمل کرده و پای خود را از ارتباط با نیروهای PLR بیرون کشیده است. اما این نظریه با گویش ایرانی نیروهای PLR کمی مخدوش می شود. بنابراین اگر این نیروها مرتبط با دولت ایران نبوده و یا حتی اگر از نیروهای سلیمانیه عراق هم تشکیل شده باشند، باید لهجه و گویش آنها تفاوتی با آنچه که هست، می کرد. در ضمن نام رهبران این نیروها و نیروهای وابسته(البشیر،سلیمان،کافاروف) را که از اسامی ایرانیان بدور می باشند را به آن اضافه کنیم، به ترشی هفت بیجاری دست می یابیم که از فرط ترش بودن قابل خوردن نیست.

 

 

جنگ پدیده ایست که از قبل برای من و شما نوشته شده و خواندنش اجباریست که بر گردن من وشما گذاشته شده و سناریویی نخ نما شده است که میزانسنش را قبلا طراحی کرده اند و زمان وقوعش همان لحظه فیلمبرداری و گفتن اولین عبارت “صدا،نور، دوربین،حرکت” است (همانطور که در عکس نوشته شده و به تصویر درآمده است).

اگر نیروهای آمریکایی و فرانسوی حاضر در بازی را، جزو نیروهای ناتو در نظر بگیریم به سه قطب نظامی در حال حاضر خواهیم رسید. که یک راس اروپا و آمریکا بعنوان نیروهای ناتو و راس دیگر روسیه و راس سوم ایران.

بعبارت دیگر در منطقه خاور میانه این سه قطب نظامی از همه بیشتر فعالیت داشته و سمت و سوهای نشانه گیری را در آینده مشخص می نمایند. نیروهای ناتو که خود را حافظ حقوق بشر می نامند و نیروهای روسیه و ایران که با اتحاد یکدیگر قصد بر هم زدن حقوق بشر را داشته و از نظر آنها ناقض حقوق بشر هستند. بعبارت شفافتر نیروهایی از آنور آبها آمده اند تا در اینور آبها، با برقراری صلح و امنیت جهانی مد نظر خود با تاختن به خاک کشورهای مختلف و برهم زدن تعادل و ثبات و احتمالا کشته شدن مردم بیگناه(بر طبق گفته فرمانده آمریکایی/ناتو قصد آنها کشتن مردم بیگناه نیست اما پیش میاد دیگر!) به اهداف خود رسیده و منجی بشریت گردند(خواب رییس جمهور بوش و الهامات آن دنیایی به این دنیای برای ایشان).

وجود چنین نیروهایی بهمراه تسلیحات هسته ای، دست آویزی برای حمله به ایران از طرف نیروهای ناتو و آمریکایی(در دنیای مجازی و دنیای واقعی) قرار گرفته است. که این خطر احتمالی اینبار به تنهایی در کشور آمریکا(برج دو قلو تجارت جهانی) رخ نخواهد داد بلکه فرانسه و دیگر کشورها را نیز تهدید خواهد کرد. بعبارت دیگر نوعی برانگیختن احساسات و همدردی مردم کشورهای دیگر را نیز پوشش میدهد. چرا اگر یکروز به آمریکا حمله شده ممکن است روز دیگر فرانسه را مورد هدف قرار دهند. حمله به برجهای دوقلو تجارت جهانی را یادتان می آید(چه حمله و اسم عجیب و جالبی). حمله به برجهای دو قلوی تجارت جهانی، حمله به تجارت جهانی …. تجارت جهانی؟!

اتفاقات و سلسله مراتب رخداد آنها را به نظاره بنشینید. حمله به برجها و نسبت دادن حمله به برجهای تجارت جهانی به اعراب و تروریستها، و سپس به وجود آمدن جنگ در عراق و بعد فاجعه تجارت جهانی و ورشکست شدنهای بانکها و بدهکاریهای جهانی آمریکا و کشورهای دیگر و نسبت دادن آن به اعراب بدلیل جمع کردن و انباشته کردن ارزها و دلارها و خارج کردنشان از بازارهای جهانی و بعد چاپ دلارهای تقلبی توسط آمریکا و … را کنار یکدیگر بچینید تا بدین جا و به زمان حال برسید. یک سناریوی زیرکانه اما مکارانه!

جنگ جهانی اول و دوم نیز بی ارتباط با بهم ریختن اوضاع تجارت و سرمایه گذاریها نبوده و در انتها با وارد شدن دنیا به جنگ، به سود آوری بسیاری از کشورها خصوصا از لحاظ فروش تسلیحات نظامی و آزمایشات مرتبط با آن گردید. کات!

با یک بازگشت به گذشته(فلش بک)، صدای سرباز آمریکایی که در مرحله اول تیر خورده است به گوش می رسد:

“من دیگه نمی تونم، دیگه نمی تونم، نمی تونم هیچ غلطی بکنم!”

آهنگی از جانی کـَش در فضا طنینی انداز می شود

“خداوند می خواهد که تو سقوط کنی”

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:33 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد بازیGod of War: Ascension
1f920717a8-ascension

نقد بازی “God of War: Ascension

انتظار; حس, عمل یا هر چیز دیگری که شما اسمش را می‌گذارید. چیزی که از مهمترین عوامل در قضاوت یک محصول است. انتظاری که رابطه‌ی مستقیمی با احساس رضایت شما از آن محصول (در اینجا بازی) دارد. مجموعه‌ی خدای جنگ از آن بلاک‌باستر‌هایی است که تاکنون شکستی در کارنامه‌اش نداشته است و هر شماره بر روی هر کنسولی هم که عرضه شده, مرز‌های هنری و فنی آن کنسول را جا به جا کرده است. اما جدیدترین عنوان در این مجموعه که جز سه عنوان انحصاری PS3 برای عرضه در آخرین روزهای نسل هفتم و همچنین پیش‌درآمدی است بر افسانه‌ی کریتوس, زمانی رونمایی شد که بسیاری انتظار‌ها و توقع‌های متفاوتی نسبت به آن داشتند. عده‌ای بعد از آن شاهکار نسخه‌ی سوم, انتظار داشتند تا استودیوی سانتامونیکا تغییرات درست و حسابی‌ای به سیستم اکشن بازی‌ بدهد; عده‌ای دیگر انتظار یک عنوان بسیار کامل‌تر از عنوان قبلی را می‌کشیدند; عده‌ای هم از عرضه‌ی یک خدای جنگ دیگر در این نسل خوشحال بودند و به همان تجربه‌ی نسخه‌ی سوم قانع. هرچند که گروهی دیگر به هیچ وجه به عرضه‌ی یک خدای جنگ در این نسل موافق نبوده و سونی را متهم به سو استفاده از نام بزرگ این مجموعه می‌کردند.


اما نکته‌ای که در این بین مهم است, تجربه‌ی متفاوت هرکدام در بازی‌ کردن “عروج” خواهد بود. آنهایی که توقع‌ تغییرات بزرگی را در “عروج” می‌کشیدند, مطمئنا لذت کمتری نسبت به آنهایی که به بُعد دیگری از تجربه‌ی نسخه‌ی سوم راضی بودند, خواهند برد. به شخصه جز گروهی بودم که انتظار زیادی از “عروج” نداشتم. عرضه‌ی یک خدای جنگ, آن هم در آخرین روزهای نسل هفتم,‌ قنیمتی‌ است با ارزش که نباید به این سادگی‌ها دست کم گرفته شود. با استناد به بسیاری از عناوین دیگر, می‌دانستم که سازندگان هیچگاه قصد ساخت یک عنوان انقلابی و متفاوت را ندارند. بلکه می‌خواهند “عروج” را دست‌مایه‌ی پیاده‌سازی ایده‌های جدید خود و همچنین پرورش ایده‌های قدیمی خود کنند و به همین دلیل بود که به عرضه‌ی “عروج” خوشبین بودم و از تجربه‌ی بازی لذت بردم و به دنبال گرفتن اشکال‌های بی‌سر و ته نبودم. البته در این سناریو, مسئله‌ی دیگری هم مهم است و آن سوء استفاده سازندگان از انتظار بازی‌کننده‌هاست. بی‌شک اگر سازندگان تصمیم بگیرند با عرضه‌ی یک عنوان ضعیف از توقع پایین بازی‌کننده‌ها سوء استفاده کنند, مچ‌شان توسط افراد باهوش گرفته خواهد شد. برای همین است که باید بگویم, که سانتامونیکا به جز زمان نسبتا کوتاه بازی که در ادامه در موردش صحبت خواهیم کرد, هیچ کم کاری قابل ذکری در “عروج” نکرده است.

“عروج” همانند قبل یک عنوان حماسی,‌ بزرگ و فک‌انداز (!) است که به شکل دیوانه‌واری لذت بخش ظاهر می‌شود. “عروج” به قدری از طراحی حساب‌شده‌ای بهره‌مند است, که در بعضی از بخش‌ها خود را بالاتر از عناوین قبلی خود قرار می‌دهد; از همین سو, “عروج” را به هیچ وجه دست کم نگیرید. سعی کنید انتظار‌هایتان را پایین بیاورید و “عروج” را همان‌گونه که هست ببینید, نه همان‌گونه که دوست داشتید. بدون تردید اگر “عروج” در حالا حاضر بر روی PS3‌ عرضه نمی‌شد, خبری از آن بر روی PS4‌ هم نبود و این بازه‌ از زندگی کریتوس دست نخورده رها می‌شد.

رستگاری اسپارتای مرده

ده سال قبل از انتقام کریتوس از اریس, ماجرایی ترسناک و سختی کریتوس را به سوی خود می‌کشد. چند روزی از فریب اریس و قتل همسر و دختر کریتوس به دستان خودش نگذشته است که او از بندگی خدای جنگ سر باز می‌زند و در خانه‌ی قدیمی خود که امروز چیزی جز خرابه‌ای نیست, رنج می‌کشد. فکر و خیال‌های باطل یک لحظه هم او را رها نمی‌کنند. گویی که روح‌اش به زنجیر کشده شده است. کریتوس از کرده‌ی خود پشیمان است, در حالی که دیگر پشیمانی کمکی به او نخواهد کرد. کریتوس ناراحت و البته عصبانی با کمک “اورکوس” (Orkos) متوجه می‌شود که فیوری‌ها (Furies), فرشتگان عذاب و مجازات در راه هستند تا او را در صورت نپذیرفتن بندگی اریس در زندان لعنت شده‌ی “هکاتانکریز” (Hecatonchires) به زنجیر بکشند. شکستن پیمان خونی با خدایان گناه بزرگی است و پاک کردن آن هم به این سادگی‌ها نخواهد بود. از همین سو کریتوس با اراده قدم در اولین سفر پر مخاطره‌ی خود برای رهایی از بند بندگی اریس می‌گذارد. اما در این بین, اریس هم نقشه‌ی شومی برای خدایان المپ کشیده است; نقشه‌ای که یکی از سه کلید محقق شدن آن کریتوس است. بنابراین او از خواهران فیوری در اولین هدف می‌خواهد که روح اسپارتا را زنده دستگیر کنند. اما کریتوس برای فرار از این درد و رنج باید حقیقت را جستجو کند;‌ باید آزادی را بیابد و باید خود را پس از کشتن فیوری‌ها به نقطه‌ی صفر و شروع برساند.


برخلاف قصه‌های سه نسخه‌ی اصلی مجموعه‌ی خدای‌جنگ,‌ پس‌زمینه‌ی داستانی “عروج” برروی مسئله‌ی انتقام بنا نشده است. اینجا آزادی,‌ رستگاری و پرده‌برداری از حقیقت, تم داستان سرایی بازی را به خود اختصاص داده است. قبل از عرضه‌ی بازی,‌ سران سانتامونیکا در مورد پرداختن به وجه انسانی کریتوس صحبت می‌کردند و از آنجایی که هنوز چند روزی از کشته شدن عزیز‌ترین کسانش نگذشته است. کریتوس دید متفاوتی به اطراف و انسان‌های دیگر دارد. این در حالی است که حس انتقام معروف او در ابتدای شکل‌گیری خود است و کریتوسی که در اولین جایگاه خود را مسبب تمام این اتفاقات دردناک می‌بیند, در صدد رستگاری گام بر می‌دارد. باید همین‌جا اعتراف کنم که سانتامونیکا در به نمایش در آوردن بعد دیگری از حالات و رفتار کریتوس موفق عمل کرده است. شاید در ابتدا این مسئله برای طرفدارانی که روح اسپارتا را با آن دیوانگی و وحشی‌گری‌هایش می‌شناسند, ناخوشایند باشد, اما باید گفت که عواطف انسانی کریتوس تنها در رابطه با انسان‌های دور و اطرافش شکل می‌گیرد و او هیچگاه در بیرون کشیدن قلب دشمنانش از سینه‌اشان به انسانیت خود فکر هم نمی‌کند! از آنجایی که بسیاری از پیش‌درآمد‌ها از داستانی منسجم و گیرا برخوردار نیستند,‌ بسیاری از طرفداران مجموعه هم می‌ترسیدند که سازندگان قصد کرده باشند تا همان تکه اتفاقاتی که می‌دانستیم را در قالب میان‌پرده‌ها به خوردمان بدهند, اما این مسئله در مورد “عروج” صدق نمی‌کند.

به شخصه با اینکه می‌دانستم در نبرد پایانی مطمئنا پیروز میدان کریتوس است, اما شخصیت‌پردازی تقریبا متفاوت او به علاوه‌ی پیچش‌های داستانی کوچکی که در عین ساده بودن به خط داستان بازی عمق می‌بخشند و سفر کریتوس را جدی‌تر می‌کنند, داستان‌سرایی “عروج” را به سطح بالایی رسانده است.

تمام این‌ها در حالی است که مجموعه‌ی خدای جنگ همواره به خاطر آدم‌ بد‌هایش معروف بوده است; آنتاگونیست‌هایی که مخاطب با دیدن رفتار و نقشه‌های شومی که در سر دارند به اوج تنفر خود نسبت به آنها پی می برد و در این خصوص می‌توان زئوس و اریس را سر دم‌دار تمام آنها نام برد. کسانی که به زیبایی در کنار کریتوس رشد یافته‌اند. در این قسمت هم یک سری دشمن اصلی دیگر سد راه کریتوس می‌شوند. سه خواهر فیوری به نام‌های مگارا, تیسفون و آلکتو که نقش اصلی مقابل کریتوس را ایفا می‌کنند. مطمئنا پردازش شخصیتی آنها در حد زئوس با آن پیشینه‌ی داستانی‌اش نیست. اما فیوری‌ها به خوبی در “عروج” جای می‌گیرند و بازی‌کننده‌ هم به زیبایی به وجودیت پلید آنها نسبت به کریتوس و نقشه‌ای که همراه با اریس در سر می‌پرورانند, پی می‌برد. دیالوگ‌هایی که بین آنها و کریتوس شکل می‌گیرد و حربه‌هایی که هرکدام برای به دام انداختن او می‌کشند, به خوبی شما را جذب آنها می‌کند. به طوری که در سکانس پایانی و هنگام پذیرایی کریتوس از آنها, همچون نگارنده فریاد خوشحالی سر می‌دهید!

شاید قصه‌ی سفر کریتوس برای دستیابی به رستگاری, بهترین داستان این مجموعه نباشد, اما “عروج” به زیبایی نقش خود را برای روایت داستانی یک پیش‌درآمد در پاسخ دادن به سوال‌های باقی‌مانده, تکمیل دنیای بازی و شخصیت‌پردازی بیشتر کارکتر‌ها ایفا می‌کند. باید بگویم که “عروج” به عنوان یک پیش‌درآمد چیزی در زمینه‌ی داستانی کم و کسر ندارد و ریتم جذاب و فلش‌بک‌هایی که زمان حال و گذشته را به هم می‌دوزند, به شکل زیبایی روح دیگری از کریتوس که در صدد آزادی است را به تصویر می‌کشد. “عروج” داستان سقوط یک انسان است, تا باری دیگر با تیکه بر دستان خود, بایستد و رستگاری را بجوید. اما متاسفانه ( و البته خوشبختانه برای ما) از بین بردن خواهران فیوری نقطه‌ی رسیدن روح اسپارتا به رهایی نخواهد بود. او تازه به نقطه‌ی صفر رسیده است و باید با کنار زدن اشک‌هایش خود را برای انتقام آماده کند.


چهار عنصر جنگ

همه می‌دانیم که مهمترین عنصری که مجموعه‌ی خدای جنگ را به این درجه از محبوبیت رسانده است, گیم‌پلی و رقص شمشیر‌های آتشین کریتوس بوده است. شمشیر‌های کوچکی که وقتی در دستان روح اسپارتا و در مقابل هیولاهای عظیم اساطیری یونان قرار می‌گیرند; وقتی تعویض‌ها و زوم‌های شدید دوربین با آن همراه می‌شوند; وقتی خشم بی‌نهایت کریتوس سر ریز می‌کند و وقتی حرکات سریع او تن دشمنان را به لرزه در می‌آورد, چقدر آدرنالین در رگ‌های ما به جریان می‌افتد. این‌ها چیز‌هایی هستند که معجون دلنشین درگیری‌های خدای جنگ را تشکیل می‌دهند و اکنون در “عروج” هیچکدام جایی نرفته‌اند و هنوز این شما هستید که باید کریتوس را در هیجان‌انگیزترین لحظات زندگی‌اش کنترل کنید.

بگذارید از همین ابتدا شروع کنم. از همان جایی که کریتوس به زنجیر کشیده شده و پس از فرارش تن غول‌پیکر “هکاتانکریز” را به لرزه در می‌آورد. اگر تمامی نسخه‌های مجموعه‌ی حدای جنگ را تجربه کرده باشید, حتما با من هم‌عقیده‌اید که تمام لحظات بازی کنار و سکانس افتتاحیه‌ی آن‌ها هم کنار! افتتاحیه‌هایی سریع, متفاوت و جذابی که از همان ابتدا شما را حذب دنیای بازی می‌کند. بعد از “هایدرا” در نخستین خدای جنگ, مجسمه‌ی هیلوس در دومین خدای جنگ و نبرد با پوسایدن بر روی بدن گایا در خدای جنگ 3, نوبت به “عروج”, کریتوس, مگارا و “هکاتانکریز”رسیده است که به عنوان نقش اول‌های سکانس ابتدایی “خدای جنگ: عروج” هنرنمایی کنند. بازی مثل گذشته, شما را در همان 45 دقیقه‌ی ابتدایی در خودش غرق می‌کند. نبرد با مگارا, نماهای سینمایی و تکان‌های شدید زمین مبارزه در هنگام مبارزه با دستان هیولا‌شده‌ی “هکاتانکریز”, که قصد دارد دخل کریتوس را قبل از فرار بیاورد,‌ لحظات فوق‌العاده‌ای را رقم می‌زنند. در حقیقت, داستان گیم‌پلی “عروج” در همین 45 دقیقه‌ی ابتدایی آغاز می‌شود و فریاد می‌زند که دوباره با یک خدای جنگ دیگر طرف هستید.

اما در این بین به چیز دیگری هم پی می‌برید و آن چیزی نیست جز ایجاد تغیراتی در سیستم اکشن آشنای بازی. حالا کریتوس این توانایی را ندارد تا هرموقع که دلش خواست,‌ شمشیرهایش را با تمام قدرت همراه با چندضرب‌های گوناگون به سمت دشمنان پرتاب کند. سیستم اکشن “عروج” دارای نواری است به نام خشم. هرچه از ضربات دشمنان فرار کنید و آنها را مورد حمله قرار دهید, این نوار پر می‌شود. در این هنگام شمشیر‌های کریتوس به طور اتوماتیک قدرتی بیشتر از قبل پیدا می‌کنند و بازی‌کننده هم به تعدادی چندضرب اضافی دست پیدا می‌کند.

در نسخه‌های گذشته مجموعه, بازی‌کننده‌ در کنار سلاح Blades of Chaos سه اسلحه‌ی دیگر هم در طول بازی بدست می‌آورد. سلاح‌هایی که هرکدام لیستی از چندضرب‌های مختص به خود را داشتند. اما در “عروج” سلاح‌های اصلی شما از ابتدا تا پایان همان Blades of Chaos است, اما با این تفاوت که در طول بازی می‌توانید قدر‌ت‌های متفاوتی را با تیغ‌های آشوب خود, همراه کنید. به طوری که کریتوس قادر است, شمشیر‌های خود را با قدرت‌های متفاوت و البته چندضرب‌های مختلفی بدست بگیرد. اولین قدرت, قدرت آتش اریس است که در حقیقت همان تیغ‌های آشوب کریتوس با همان چندضرب‌های آشنایش است; دومین قدرت, قدرت یخ پوسایدن است که دشمنان را منجمد می‌کند; توانایی بعدی, قدرت الکتریسته‌ی زئوس است که به دشمنان شوک الکتریکی وارد می‌کند و در نهایت قدرت روح هادس که مردگان را در هنگام اجرای ضربات به میدان مبارزه احضار می‌کند.

 

تقریبا در همان یک ساعت ابتدای بازی, به تمامی این قدرت‌ها دست پیدا می‌کنید. قدرت‌هایی که همان‌طور که گفته شد, چندضرب‌های مختص به خود را ارائه می‌دهند. عناصری که جادوی اکشن و درگیری‌‌های این نسخه را شامل می‌شود و چیزی که “عروج” را در زمینه‌ی تنوع درگیری‌ها به سطح بالایی در این مجموعه رسانده است. بسیاری از نسخه‌های قبلی به دلیل کم عمق بودن نوع مبارزات گله می‌کردند; نکته‌ای که نوع خوبش در بازی‌هایی همچون مجموعه‌ی “شیطان هم می‌گرید” یافت می‌شود. حالا سانتامونیکا آن سیستم قدیمی را با سیستم مبارزاتی همچون بازی‌های شیطان هم می‌گرید ترکیب کرده و به دین شکل تفکر در مورد نوع ضربات و زیر نظر گرفتن حرکات دشمنان را به درگیری‌های بازی اضافه کرده است. از آنجایی که هرکدام از شمشیر‌ها, چندضرب‌های متفاوتی را در بردارند, یاد گرفتن این مسئله که کدام ضربات و کدام قدرت برای چه دشمن و لحظه‌ای تاثیرگذار‌تر خواهد بود, منبع عمق گیم‌پلی “عروج” را شامل می‌شود.

در حقیقت, سانتامونیکا بابهره گرفتن از این راه کاری کرده تا بازی‌کننده را مجبور به استفاده از تمامی سلاح‌ها کند و هرکدام را به یک اندازه مهم سازد. تمام این‌ها در حالی است که سلاح‌های فرعی هم به قدرت خود باقی هستند و بهتر است بدانید که سانتامونیکا با برنامه‌ی خوبی به سراغ آنها رفته است. در “عروج” کلید کلاسیک گرفتن دشمنان و اجرای تمام‌کننده‌ها (Finishers) بر عهده‌ی R1 است و وظیفه‌ی کلید دایره هم به استفاده از سلاح‌های جانبی تغییر کرده است.

در طول بازی می‌توانید از سلاح دشمنان که بعد از مرگشان در میدان نبرد باقی‌مانده است, استفاده کنید. سلاح‌های فرعی‌ای که از شمشیر و سپر شروع شده و تا نیزه و گرز‌های آتشین هم ادامه پیدا می‌کنند. سلاح‌هایی که مخصوصا در اوایل بازی به خوبی به کارتان می‌آید و ترکیب چندضرب‌های Blades of Chaos با آنها بسیار کاربردی ظاهر می‌شوند.



کریتوس هم می‌خندد!

در تمامی نسخه‌های خدای جنگ, جادوها نقش بسیار مهمی را در کنار سلاح‌های کریتوس ایفا می‌کردند. به طوری که در کنار به دست آوردن هر اسلحه, یک جادوی قدرتمند هم با او همراه می‌شد. اما در “عروج”, سانتامونیکا جادوها را زیر سایه‌ی سلاح‌ها, قرار داده است. این بدین معنی است که دیگر نباید به اندازه‌ی قبل به فکر کمک گرفتن از آنها باشید. البته باید بگویم که این قدمی مثبت در “عروج” محسوب می‌شود. چرا که اکنون این شما هستید که باید با تفکر و بالابردن مهارت‌هایتان در چگونگی استفاده‌ی درست از سلاح‌ها, دشمنان را از بین ببرید, نه با فشار دادن یک کلید ساده همه‌چیز را به خوبی و خوشی به پایان برسایند! این حرکتی مثبت از سوی سانتامونیکا است, زیرا حالا باید تمرکز اصلی خود را بر روی ارتقای سلاح‌هایتان و چگونگی استفاده‌ی کاربردی از آنها در میدان نبرد بگذارید.

البته تمام این‌ها به این معنی نیست که خبری از جادو نیست, اما جادو‌هایی نظیر “چرخه‌ی زندگی” (Life Cycle), “سنگ سوگند اورکوس” (Oath Stone of Orkos) و … بیشتر در زمینه‌ی حل معماها مورد استفاده قرار می‌گیرند و بهره بردن از آنها در نبرد‌ها هم تاثیر زیادی بر سلامت دشمنان نداشته و بیشتر کار شما را در اجرای چندضرب‌هایتان آسان می‌کند.

حرف از معما شد,‌ بگذارید نگاهی هم به این بخش بیاندازیم. “عروج” معماهای خوبی در خود جای داده است. بعد از خدای جنگ 3 که به جز یک معما, چیزی دیگری در این زمنیه نداشت. “عروج” با دستی پر آمده است. معماها در “عروج” آنقدر سخت نیستند که شما را در این اوضاع بد اقتصادی مجبور به سوزاندن فسفر‌هایتان کنند(!), اما هیچگاه به شعور بازی‌کننده هم بی‌احترامی نمی‌کنند و می‌توان هدف اصلی در طراحی آنان را تعریف ریتم در جریان گیم‌پلی دانست. البته مراحل سکوبازی هم در “عروج” می‌درخشند. بخش‌های سکوبازی بسیار سینمایی و درگیرکننده طراحی شده‌اند تا باری دیگر سانتامونیکا از این راه, ریتم بی‌نظیر بازی را کنترل کند. راستش را بخواهید, تمام این‌ها را گفتم تا به بحث دلنشین طراحی مرحله در “عروج” برسیم.


به عنوان کسی که تمامی نسخه‌های این مجموعه را بار‌ها تجربه کرده است,‌ باید بگویم که حفظ ریتم و طراحی مراحل در “عروج” در بالاترین رتبه در این مجموعه قرار می‌گیرد یا در بدترین حالت با نسخه‌ی سوم برابری می‌کند. بازی آنقدر زیبا درگیری‌ها, ‌سکوبازی‌ها و معماها را با خود مخلوط کرده است که شما را به هیچ وجه از بازی‌کردن خسته نمی‌کند. هر لحظه از بازی در حال انجام کاری متفاوت هستید و طراحی مراحل در خلق تجربه‌ای به یادماندنی و درگیرکننده بی‌داد می‌کند. این موضوع وقتی به جزیره‌ی نفرین شده‌ی “دلوس” (Delos) می‌رسید به اوج خودش می‌رسد; سکوبازی, کشتن تعدادی دشمن, حل یک معما, دوباره سکوبازی متفاوت دیگری, معمای دیگری, نبرد با غول‌ها و این ریتم زیبا به همین شکل ادامه پیدا می‌کند و کاری می‌کند که شما از انجام هرکاری لذت ببرید.

بدون شک, همین طراحی مراحل تکامل‌یافته‌تر از قبل و همچنین تغییرات در سیستم مبارزات و سوق دادن آن به جایی که بازی‌کننده باید تفکر و استراتژی را هم چاشنی کارش کند, من را از گیم‌پلی روان “عروج” راضی کرد. شاید تنها چیزی که من را تا حدودی اذیت کرد, مدت نسبتا کوتاه بخش تک‌نفره‌ باشد (برای تمام کردن بازی در درجه‌ی سختی معمولی 9 تا 10 ساعت وقت نیاز دارید) که با توجه به ورود بخش چند‌نفره کاملا طبیعی بوده اما نابخشودنی است. هرچند عمقی که مبارزات بازی پیدا کرده, شما را مدت‌ها در یونان باستان و سر و کله زندن با هیولا‌های آن نگاه خواهد داشت!



به شکوه خیابان‌های اسپارتا

نسخه‌ی سوم خدای جنگ از لحاظ گرافیکی در یک کلام شگفت‌انگیز بود. عنوانی که به زیبایی قدرت PS3 در نمایش آن حجم از جلوه‌های گرافیکی را به تصویر می‌کشید و دهان بسیاری را باز کرد! اما حالا که دیگر به جزییات گرافیکی سرسام‌آور بر روی کنسول PS3 عادت کرده‌ایم و از سویی دیگر با نیم‌نگاهی به عناوین نسل بعد شاهد پیشرفت گرافیکی بالای بازی‌ها هستیم, مطمئنا گرافیک زیبای “عروج” شما را تا آن حد تحت تاثیر قرار نخواهد داد اما با این حال “عروج” آنقدر زیبا هست که دهان به تحسین آن باز کنید. “عروج” در زمینه‌ی گرافیک تکنیکی تغییر چندانی نسبت به خدای جنگ 3 نکرده است. اما بازی از لحاظ طراحی هنری شخصیت‌ها, دشمنان و محیط‌ها تغییرات قابل قبولی داشته است. در “عروج” خبری از آن اتمسفر تاریک و ناامیدانه‌ی نسخه‌ی سوم نیست; از آنجایی که هنوز سال‌ها تا به لرزه درآمدن تخت پادشاهی خدایان المپ باقی‌مانده است, بازی حال و هوایی مشابه نسخه‌ی اول دارد و این می‌توانید برای بسیاری یادآور خاطرات آن روز‌ها و کنسول PS2‌ باشد.

همان‌طور که گفته شد,‌ طراحی هنری بازی بی‌نقص است, هنوز با دیدن محیط‌های جالب و در عین حال حماسی بازی غرق در دنیای یونان باستان می‌شوید. این در حالی است که هرکدام از شخصیت‌ها و محیط‌ها هم هویت خاص خود را دارند و داستانی دور و دراز در پس‌زمینه‌ی هرکدام خوابیده است.

در این بین از صداگذاری و موسیقی اکستری فوق‌العاده‌ی بازی هم نمی‌توان گذشت.‌ علاوه بر صداپیشگی شخصیت‌ها که هیچ کم و کسری ندارند,‌ سانتامونیکا توجه‌ی بسیاری هم به جزییات صداگذاری محیطی کرده که برای مثال می‌توان به افکت‌های صوتی شمشیر‌های کریتوس و جادوهایش اشاره کرد. از سویی دیگر, قطعاتی که برای موسیقی متن “عروج” نوشته شده‌اند, با قدرت در کنار برترین قطعات این مجموعه قرار می‌گیرند. موسیقی‌های زیبایی که با حال و هوای هرکدام از لحظات و درگیری‌ها بسط خورده‌اند و بدون شک باید هنر Tyler bates را در این زمینه ستود.


قبل از عرضه‌ی بازی انتظار تغییراتی به وسعت نسخه‌ی سوم را در “عروج” نداشتم و برای همین بود که از تجربه‌ی بازی بسیار لذت بردم. البته این بدین معنا نیست که بازی در مقایسه با نسخه‌‌های قبلی, یک شکست محض است و برای لذت بردن از آن باید انتظار خود را بسیار پایین بیاورید. در حقیقت “عروج” سعی کرده تا بُعد دیگری از ایده‌های خدای جنگ 3 را به نمایش بگذارد و از سویی دیگر سانتامونیکا “عروج” را دست‌مایه‌ی امتحان ایده‌های جدید خود هم کرده است. بعد از مدت‌ها یک تغییر اساسی در سیستم اکشن بازی به وجود آمده; سیستمی که عمق بالایی به نبرد‌ها بخشیده و تجربه‌ی متفاوتی از اکشن‌ نسخه‌‌های قبل را به همراه آورده است. این در حالی است که “عروج” در زمینه‌ی طراحی مرحله هم در بسیاری از اوقات,‌ قسمت‌های قبلی را پشت سر می‌گذارد و این مسئله به علاوه‌ی ریتم سریع بازی, شما را مدت‌ها در قالب کریتوس نگاه خواهد داشت. مطمئنا “عروج” نقطه‌ی شروعی است برای آغاز تغییراتی انقلابی در این مجموعه و به احتمال فراوان در نسخه‌ی چهارم شاهد فوران آتشفشان ایده‌های جدید استودیوی سانتامونیکا خواهیم بود. راستی, برای اولین بار در مجموعه‌ی خدای جنگ, خبری از آن مینی‌گیم کذایی معروف نیست!

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:30 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

با انواع وسایل نقلیه و گجت های Battlefield Hardline آشنا شوید

اگر شما منتظر انتشار عنوان شوتر اول شخص Battlefield Hardline هستید تا با تمامی وسایل نقلیه و گجت هایش آشنا شوید بهتر است دیگر انتظار نکشید.

زیرا به تازگی استودیو visceral games در وب سایت بازی اسامی و تصاویر تمامی گجت ها و وسایل نقلیه این عنوان موردانتظار را برای آشنایی منتشر کرده است.

در بازی Battlefield Hardline از هر گجت و وسیله نقلیه ای دو نوع پلیسی و جنایتکاری وجود دارد. این عنوان با موتورگرافیکی فراسبایت 3 برای PC،PS4،XBOX ONE،XBOX 360،PS3 در دست ساخت می باشد و 19 مارس عرضه خواهد شد.

شما می توانید در ادامه تصاویری تمامی آنها را مشاهده کنید:

 برای بزرگتر شدن تصاویر روی انها کلیک کنید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:28 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی چرخ دنده های جنگ4

مردم می توانند پرواز کنند

حماسه تکراری

سری بازی های «چرخ دنده های جنگ» در بین بازیکنان و مسلما Xbox 360 داران از محبوبیت خارق العاده ای بهره مند است نکات زیادی در بازی وجود دارد که ان را به یک عنوان شوتر سوم شخص ناب تبدیل می کند از جمله اکشن سریع, گرافیک فوق العاده با موتور گرافیکی «انریل انجین», داستان حماسی و بخش چند نفره لذت بخش که واقعا یکی از تمرکز های تیم سازنده این سری است.

بدون شک در سال 2013 مایکروسافت به یک انحصاری عالی نیاز داشت تا حداقل عطش طرفداران فروکش کند و ما شاهد یک «چرخ دنده های جنگ» جدید باشیم. تصمیم بر این شد نسخه جدید از این سری یک اسپین اف و پیش تولید باشد و اینبار «اپیک گیمز» ریسک بزرگی را انجام داد و هسته اصلی ساخت بازی جدید با عنوان داوری را به استودیو “People Can Fly” سازنده bulletstorm سپرد و خود فقط نقش نظارت بر روی بازی را ایفا می کرد و در همین حالت بود که خالق این سری «کلیف بزنسکی» استودیو «اپیک گیمز» را ترک کرد. حال در ادامه بخش های گوناگون بازی را بررسی می کنیم.

گیمپلی پیر و خسته

پایه گیمپلی سری بازی های «چرخ دنده های جنگ» “بکش و برو جلو است” و هیچ تغییری در طول بازی به وجود نمی اید تا شاید بازیکن کمی از حالت خسته کننده و تکراری بیرون اید اما این خستگی به شکل ماهرانه ای در نسخه اصلی این سری به رغبت برای ادامه تبدیل می شد چرا که شاهد میان پرده ها و تغییرات وسیع داستانی بودیم اما این بار تنها شاهد یک دفاع از قلعه خیلی ساده و پیش پا افتاده هستیم که به طور یکنواخت در طول بازی تکرار می شود.

شکل طراحی مراحل نسبت به نسخه های اصلی سری نه تنها بهتر نشده است بلکه یکنواخت تر و خسته کننده تر شده است تعداد سلاح ها در بازی زیاد است اما همه ان ها را در نسخه های قبلی به خصوص «چرخ دنده های جنگ 3» دیده ایم و این به شدت عذاب اور است که در طول یک سری شاهد تکرار های گوناگون باشیم.

کاورگیری همانند گذشته است و تغییری به خود ندیده است و همانند گذشته مثال زدنی است. از مشکلات بزرگ «داوری» دشمنان تکراری ان است تعداد بسیار کمی دشمن جدید از نو طراحی شده و به بازی اضافه شده است که این خود یک ضعف به حساب می اید. اما در کنار تمامی این ضعف ها که همه ی ان ها تکراری شدن بازی است, «داوری» دارای نکات مثبتی هم در گیمپلی می باشد از جمله بخش چند نفره متنوع, رده بندی و ریتینگ در طول مراحل بخش داستانی بازی و حفظ نکات خوب گذشته و تغییر ندادن ان ها.

از موارد دیگری که می توانیم به عنوان یک تکته مثبت از ان یاد کنیم صحنه های شلوغ و پر برخورد بازی است, اینبار شاهد دشمنان بیشتری در یک صحنه خواهید بود و با غافلگیری های بیشتری رو به رو می شوید که شما را به خوبی به چالش می کشد. هوش مصنوعی بازی همانند گذشته در بهترین شکل ممکن قرار دارد دشمنان شما بسیار باهوش هستند و باهوش بودن ان ها به طور حتم رابطه مستقیم با درجه سختی انتخاب شده از سوی شما بستگی دارد. در هر صورت گیمپلی به همان اندازه که نکات منفی دارد نکات مثبتی هم دارد اما مشکل اصلی «داوری» در گیمپلی تکرار است, تکرار!

جلوه ای خیالی

مگر ممکن است «اپیک گیمز» پشت یک بازی باشد و از ان با موتور گرافیکی قدرتمند خود یعنی «انریل انجین» حمایت نکند؟ گرافیک فنی و هنری بازی پیشرفت داشته است اما بخش عظیم این پیشرفت مربوط به نورپردازی و افکت های گوناگون به خصوص اتش می شود که به شدت زیبا کار شده است, بازی پر از جزئیات گوناگون است که در نوع خود جالب توجه است اما به طور حتم نباید منتظر پیشرفتی همانند نسخه سوم این سری باشید چرا که گرافیکی انقلابی پشت بازی نیست اما به شدت بازی دارای گرافیکی قابل قبول است و همانطور که انتظار داشتیم در این قسمت به هیچ وجه شاهد کم کاری نیستیم.

طبق قول هایی که از سوی طراح بخش گرافیکی بازی  مطرح شده بود به لطف پیشرفت بخش Global Illumination (پخش و بازتاب نور و سایه) و سیستم رندرینگ شاهد عنوانی با رنگ های زنده و واقعی هستیم. با پیشرفت این موارد رنگ های بیشتری تولید شد و نورهای روشن پدید امد, افکت Bloom هم ارتقاء پیدا کرد تا اتش واقعی تر جلوه کند. برای پیشرفت کیفیت میان پرده ها از تکنیک post-processing استفاده شده است تا تصاویر زیبا تری را شاهد باشیم. در مجموع اینها از پیشرفت های مهم بخش گرافیکی بازی می باشد.

حماسه فلش بک!

داستان نسخه های قبل سری «چرخ دنده های جنگ» یک روایت حماسی با اتفاقات درام و غم انگیز بسیار زیاد بود و بازیکن را در خود غرق می کرد به خصوص این که شخصیت پردازی همیشه عمیق بوده است تا جایی که بازیکن را تحت تاثیر قرار می داد اما اینبار شاهد داستانی به شدت کلیشه ای هستیم که اصلا برای این سری جالب نیست.

داستان تشکیل شده از فلش بک است, با هر فلش بک در قالب یکی از شخصیت ها از چهار نفر قرار می گیریم که تنها نکته مثبت روایت این شکلی داستان تنوع است نه داستانی عمیق! روایت داستان به قبل از وقایع نسخه سوم بر می گردد, این بار بازیکن در قالب Damon Baird قرار می گیرد(به جز قسمت هایی از بازی) که رهبری گروه4 نفره Kilo را بر عهده دارد. گروه چهار نفره ای که کمتر به روابط  ان ها پرداخته شده است.

میان پرده همان اول بازی, نشان دهنده این است که گروه Kilo دستگیر شده اند و در راه دادگاه «کلنل» هستند تا برای سرپیچی از دستورات رهبران مورد بازخواست قرار بگیرند از اینجا است که فلش بک ها شروع می شود!

داستان پیش برد نسبتا خوبی دارد اما مثل گذشته سازندگان موفق به خلق صحنه های تاثیرگذار و داستانی عاطفی نشده اند شاید دلیل ان تغییر استودیو سازنده بازی باشد. از موارد قوت داستان بازی دیالوگ های طنز و خنده دار Damon Baird می باشد, در طول بازی شاهد مزه ریختن های باحال Baird خواهید بود که در نوع خود تنوعی برای داستان بازی به شمار می اید!

در بازی شما دو داستان را پیگیری می کنید یکی Judgment که خط اصلی داستان بازی را تشکیل می دهد و دیگری AfterMath. فرق این دو کمپینگ در این است که Judgment وقایع قبل از نسخه سوم بازی را دنبال می کند و نشان می دهد Baird چه داستانی داشته است اما AfterMath وقایع را همزمان با نسخه سوم و مارکوس فنیکس دنبال می کند.

مکمل حماسه

موسیقی بازی مثل همیشه همان چیزی است که باید باشد: “حماسی!” در حین بازی موسیقی های حماسی پخش می شود که واقعا حس خوبی را به بازیکن القاء می کند اما بهتر از ان صداگذاری بازی است که صدای Baird واقعا به شخصیت خلق شده اش می خورد شوخی هایش به چهره اش می نشیند و دیالوگ های که برای او در نظر گرفته شده است با چهره اش مطابقت خوبی دارد. اما سایر شخصیت ها به خوبی Baird صداگذاری عمیقی ندارند و کمی خشک به نظر می رسند اما قابل تحمل اند. صداگذاری بر روی سلاح ها و انفجار ها یا افکت ها بسیاری واقعی به نظر می رسند و حس را القاء می کنند.

به طور کلی «داوری» یک عنوان با هدف ارائه بخش چند نفره جدید, به روز شده و ایراد گیری شده به انتشار رسیده است نه یک بخش تک نفره جدید و کاملا نو, «داوری» در بخش تک نفره و به صورت دقیق تر گیمپلی همان نسخه قبلی است با روایتی متفاوت پس منتظر یک چیز متفاوت با ایده های نو نباشید. «داوری» به عنوان یک بازی خوب در کارنامه People Can Fly به حساب می اید اما نه برای استودیو افسانه ای «اپیک».

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:26 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد بازی ددپول

شاید در اوایل دهه‌ی 30 و 40 میلادی که کمیک استریپ‌‌ها محبوبیت فراوانی بین تمامی اقشار جامعه پیدا کرده بودند و در زمانی که سینما و تلوزیون تا این حد پیشرفت نکرده بود, و مردم بیشتر وقت خود را در داستان‌های کمیک‌بوکی می‌گذراندند, کسی فکرش را نمی‌کرد که روزی کمیک‌ها به چنین منبع الهام بزرگی برای صنعت سرگرمی بدل شوند.

کمیک‌استریپ‌ها با ورود داستان‌های ابرقهرمانی در سال 1928 طرفداران بیشماری یافتند و انتشارات بسیاری کمیک‌هایی را با محوریت ابرقهرمان‌های مختلف روانه‌ی بازار کردند که از مهمترین آنها می‌توان به قهرمان‌های دو غول کمیک‌استریپ جهان مارول و DC اشاره کرد.

قهرمانانی که تک‌تک‌شان با سرعت دنیای فانتزی و تخیلی بزرگ و غنی‌ای برای خود پیدا کرده و طرفداران زیادی دست و پا کردند. رفته رفته پای قهرمانان به رسانه‌های تصویری و تعاملی باز شد. به طوری که امروزه هر ساله شاهد فیلم‌های سینمایی و بازی‌های رایانه‌ای هستیم که از دنیای این شخصیت‌ها اقتباس می‌کنند.

در این بین بعضی از این عناوین در نمایش دنیای کمیک آن شخصیت سنگ‌تمام می‌گذارند, که از آنها می‌توان به مجموعه‌ فیلم‌های اسپایدرمن, بتمن و البته بازی‌ بتمن: شهر آرکام اشاره کرد. عناوینی که به معنای واقعی حق مطلب را ادا می‌کنند. اما متاسفانه اقتباس‌هایی هم هستند که در انتقال آن حس و حال کمیک شکست می‌خورند.

در دنیای بازی‌های رایانه‌ای یکی از بهترین‌های اقتباس از کمیک‌های ابرقهرمانی,‌ شخصیت بتمن است. استودیوی راک‌استدی دنیای کارآگاهی بروس‌وین را در قالب دو عنوان تیمارستان آرکام و شهر آرکام به همگان عرضه کرد. بازی در تمامی زمینه‌ها از داستان و گیم‌پلی تا اتمسفر تاریک‌اش همه و همه حس حضور در قالب بتمن را بازی‌کننده منتقل می‌کرد.

بعد از موفقیت راک‌استدی نوبت به استودیوی‌های دیگری رسید که دست به تقلید از جادوی راک‌استدی زدند. “اسپایدرمن شگفت‌انگیز” یکی از این عناوین بود که در کمال خوبی‌هایی که داشت اما در نهایت تبدیل به کپی دست دومی از بتمن شد. اکنون این استودیوی High Moon (سازنده‌ی سری بازی‌های “ترنسفورمرز”) است که قصد داشت شخصیت جالب و دوست‌داشتنی ددپول را از داخل صفحات کمیک‌هایش بیرون بکشد و با الهام‌برداری از مکانیک‌های گیم‌پلی عنوان بتمن, ما را در قالب ددپول قرار دهد. اما سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که: آیا High Moon توانسته همچون راک‌استدی حس قرار گرفتن در قالب ددپول را به بازی‌کنندگان منتقل کند,‌ یا خیر؟

مرد مُرده

بگذارید قبل از بررسی بازی, کمی شما را با جناب ددپول آشنا کنم. تا از این طریق حرکات و رفتار او در گیم‌پلی و داستان قابل درک باشد. شخصیت “وید وینستون ویلسون” در سال 1991 توسط Rob Liefeld‌ و Fabian Nicieza  قدم به دنیای شلوغ کمیک‌بوک‌ها گذاشت. داستان ویلسون از این قرار بود که او بعد از پیوستن به پروژه‌ی تحقیقاتی‌ای به نام Weapon X مورد آزمایشات وحشتناکی قرار می‌گیرد. پروژه‌ی Weapon X با هدف تبدیل انسان‌ها به سلاح‌های زنده پایه‌گذاری شده است. آن‌ها با دستکاری DNA انسان‌ها, آنها را تبدیل به موجودات جهش‌یافته می‌کنند که از قدرت‌های فراانسانی بهره می‌برند. ویلسون یکی از همان افرادی بود که آزمایشات محققان Weapon X او را به ددپول کنونی تبدیل کرد.

از مهمترین قدرت‌های ابرانسانی ددپول می‌توان به خود درمانی و قابلیت تله‌پورت او برای جابه‌جایی‌های سریع اشاره کرد. اما این پایان کار نیست, در حقیقت این خصوصیات شخصیتی اوست که او را به سرعت به شخصیتی ماندنی, محبوب و متفاوت بدل کرد. ددپول به معنای واقعی وراج و پرحرف است. و با وراجی‌هایش دشمنانش را دیوانه می‌کند. این در حالی است که نه یکی بلکه دو صدای درونی هم همواره در ذهن ددپول با او جر و بحث می‌کنند! صداهایی که آنها هم در پرحرفی چیزی از ددپول کم ندارند. او یک بذله‌گو و دیوانه‌ی به تمام عیار است. و این مسئله به خوبی در کمیک‌هایش مشهود است.

اکنون به همه‌ی اینها شکستن “دیوار چهارم” توسط او را هم اضافه کنید! ددپول تنها شخصیتی است که می‌داند یک شخصیت کمیک‌بوکی است و به همین دلیل همواره با خوانندگان ارتباط برقرار می‌کند. تمام‌ اینها به علاوه‌ی خودبزرگ‌بینی و غرور ددپول داستان‌های او را تبدیل به دنیایی از خنده و حرکات مسخره‌ و در عین حال جذاب کرده‌اند. البته ناگفته نماند که شاید او در ظاهر شوخ‌طبع باشد. اما با این حال می‌داند چگونه از شمشیر و سلاح‌هایش علیه‌ دشمنان‌اش استفاده کند.

اولین و آخرین ارزش

بی‌شک کامل‌ترین و جذاب‌ترین بخش عنوان ددپول داستان و خود شخصیت ددپول در طول روایت آن است. داستان بازی به لطف وجود “دنیل وِی” (یکی از داستان‌نویسان قدیمی کمیک‌های ددپول) در کنار گروه نویسندگان به طور دلنشینی با خصوصیات رفتاری و شخصیتی ددپول که قبل‌تر در مورد آنها گفته‌ شد, همخوانی دارد. به شکلی که اگر تاکنون ددپول را نمی‌شناختید,‌ در این بازی کاملا با دیوانگی‌های خاص او آشنا می‌شوید!

همه‌چیز همان‌طور که انتظار می‌رفت شروع می‌شود. یک قصه‌ی پر از کلیشه, که از اول تا آخر می‌توانید رد کلیشه‌های داستان‌های کمیک‌بوکی چند دهه قبل و بازی‌های ویدیویی چند نسل قبل را در آن‌ها شاهد باشید. اما این مسئله آنقدرها نکته‌ی بدی به شمار نمی‌آید, زیرا نویسندگان سعی کرده‌اند تا همین داستان ساده را با شوخ‌طبعی‌ها و دیالوگ‌های جذاب ددپول تززین کنند و در این کار موفق هم بوده‌اند.

در وحله‌ی اول همانند کمیک‌ها, ددپول می‌داند که در یک بازی‌ رایانه‌ای است و کسی او را هدایت می‌کند. او که بی‌کار و تنها در خانه نشسته است, درخواستی به استودیوی High Moon ارسال کرده و از آنها می‌خواهد که بزرگترین بازی تاریخ با محوریت او را بسازند. کارگردان High Moon این درخواست را می‌پذیرد و سناریوی بازی را برای ددپول می‌فرستد. ددپول که حوصله‌‌ی خواند متن را ندارد, آن را بی‌خیال می‌شود و با راه و روش خودش به جنگ با آدم بد قصه می‌رود.

در این بین او مدام دیوار چهارم را می‌شکند; در مورد مکانیک‌های گیم‌پلی با بازی‌کننده صحبت می‌کند,‌ از طراحی مراحل گله می‌کند (که حق هم دارد!), در بدترین شرایط همه‌چیز را به سخره می‌گیرد و با دیالوگ‌های جالبی که دارد,‌ لحظات خنده‌آوری را خلق می‌کند. برای مثال در اوایل بازی که ددپول در یکی از مراحل حسابی آتش‌بازی و خرابی به راه می‌اندازد, کارگردان بازی با او تماس می‌گیرد و گله می‌کند که ما اینقدر بودجه برای این همه انفجار و جلوه‌های گرافیکی نداریم و در نهایت به دلیل کمبود بودجه شکل و شمایل بازی برای لحظاتی تبدیل به عناوین 8 بیتی چند نسل قبل می‌شود!

به طور کلی داستان بازی کاملا سرراست است. و همه‌چیز به فرستادن بازی‌کننده به دنبال نخود سیاه برای کش دادن آن خلاصه شده است. اما شوخی سازندگان با همین کلیشه‌ها است که آن را با ارفاق تا پایان بازی جذاب و تازه نگاه می‌دارد. در حقیقت شیرین‌کاری‌های ددپول اولین و آخرین عنصری است که تجربه‌ی آن را واجب می‌کند!

عواقب ترسناک یک تقلید بی‌هدف

و اما ارزش‌های آخرین اثر High Moon‌ بعد از داستان و همین جا به پایان می‌رسد. سیستم مبارزات بازی مخلوطی است از عناوینی همچون DmC و ‌بتمن که کمی همه چرخ‌های جنگ به عنوان چاشنی برای طعم بهتر به آن اضافه شده است. ددپول همانند دانته هم شمشیر دارد و هم تفنگ. اما در استفاده از آنها و ترکیب‌شان به اندازه‌ی دانته خوش‌ذوق نیست. شاید ددپول در ظاهر شبیه دانته باشد. اما در هنگام مبارزه این سیستم حمله و ضدحمله‌ی بتمن راک‌استدی است که به کمک‌اش می‌آید.

High Moon‌ سعی کرده تا با الهام‌برداری از این سردمدارن سبک اکشن, مبارزات و درگیری‌های ددپول را هم جذاب کند. اما مشکل از جایی سرچشمه می‌گیرد که طراحان بازی تنها سعی کرده‌اند و به هیچ‌وجه به هدفی که در سر داشته‌ نرسیده‌اند و بازی‌کننده هم به انتظاری که با دیدن چنین سیستم درگیری‌ای‌ دارد, دست نمی‌یابد.

گیم‌پلی ددپول به معنای واقعی کپی دسته دومی از عناوین یاد شده است. همین مسئله به علاوه‌ی عدم وجود طراحی مرحله و ماموریت‌های متنوع سبب شده تا جذابیت بازی و دست و پنجه نرم کردن با دشمنان به حداقل برسد.

البته تمام این مشکلات به اینجا ختم نمی‌شود, بلکه باید هوش‌مصنوعی در حد فندق (!) دشمنان و تعداد پایین چندضرب‌های ددپول را هم به این مجموعه اضافه کنید. بدون شک اغراق نکرده‌ام, اگر بگویم هوش مصنوعی دشمنان در حد بازی‌های یک نسل پیش است. و تنها این تعداد بالا و بدون برنامه‌یشان در حمله است که آنها را در ابتدا چالش‌برانگیز و کمی بعد بسیار خسته‌کننده می‌کند.

چندضرب‌های ددپول هم از فرمولی تکراری پیروی می‌کنند. مهم نیست آنها را ارتقا بدهید یا خیر. به طورکلی چیز خاصی به زنجیره‌ی چندضرب‌های ددپول اضافه نمی‌شود و باید یک سری حرکات تکراری را از ابتدا تا پایان بازی شاهد باشید. از قضا اگر در همین حین به دانته و رایدن فکر کنید, این زجر دو برابر هم می‌شود!

اگر تصور می‌کنید تمام مشکلات بازی همین بود, کاملا اشتباه می‌کنید. High Moon می‌توانسته با طراحی مرحله‌های متنوع و سرگرم‌کننده تا حدودی از درد و رنجی که این مشکلات بر بازی‌کننده وارد می‌کند,‌ بکاهد. اما تمام این‌ها زمانی دردناک‌تر می‌شود که طراحی مرحله‌ی بازی هم در صف ضعف‌های آن می‌ایستد.

اصلا بهتر است بگویم که بازی با معقوله‌ای به نام طراحی مرحله بیگانه است. همه‌چیز به رفتن از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر در محیطی تکراری و کشتن تعداد نامحدودی از دشمنان به وسیله‌ی حرکات بدون جذابیت شمشیرهای ددپول خلاصه شده است. و سازندگان هم با پر روحی و اعتماد‌به‌نفس تمام به چنین فرمولی تا پایان بازی پایبند مانده‌اند.

روند گیم‌پلی ددپول شاید در مقاطعی کوتاه, کمی قابل تحمل باشد. اما همچون یک بمب‌ساعتی هرچه به پایان نزدیک‌تر می‌شویم, دست‌پخت تلخ High Moon هم بیشتر گلوی بازی‌کننده را در هم می‌فشارد. به طوری که در لحظات نهایی, بازی کاملا غیرقابل تحمل می‌شود.

تکرار, تکرار و…

ددپول در زمینه‌ی گرافیک تکنیکی چندین پله از عناوین سال‌های آغازین نسل هفتم هم پایین‌تر است. از بافت‌‌ها گرفته تا جلوه‌های خون, آتش و… همه و همه بسیار بی‌کیفیت و زشت هستند. در حالی که استودیوی نینجاتئوری با استفاده از همین موتور پایه‌ی آنریل انجین 3 چنان جلوه‌های گرافیکی زیبایی را در DmC خلق کرد. اکنون شاهد این هستیم که استودیوی High Moon هیچ تلاشی برای استفاده‌ی تمام و کمال از قدرت آنریل انجین 3 نکرده است.

موضوع زمانی بدتر می‌شود که بعد از گذشت یکی دو ساعت از بازی متوجه می‌شوید که طراحان High Moon با معقوله‌ای به نام گرافیک هنری, زیباشناسی بصری و طراحی محیط‌های جذاب و متنوع هم بیگانه‌ بوده‌اند. تمام محیط‌های بازی از ابتدا تا پایان تکراری هستند و استفاده از رنگ‌های تند در آنها هم کاری کرده تا چشم‌هایتان پس از مدت کوتاهی اذیت شوند.

در حالی که موسیقی‌های بازی و صداگذاری‌های ضعیف هم دنباله‌روی مشکلات دیگر بخش‌های بازی هستند. اما صداپیشگی “نولان نورث” معروف به جای ددپول یکی از نکات قوت بازی و البته شخصیت ددپول است. از آنجایی که ددپول یک وراج تمام عیار است و در طی مراحل و درگیری‌ها مدام در حال بحث و جدل با صدا‌های داخل سرش است, صداپیشگی عالی نورث کاری می‌کند تا پرحرفی و بذله‌گویی‌های او اعصاب‌خردکن نشوند و جذابیت خود را حفظ کنند.

از آنجایی که دنیای ددپول ریشه در کمیک دارد, منبع غنی‌ای برای اقتباس محسوب می‌شود. اما تمام پتانسیل‌های این منبع عالی دست نخورده باقی‌مانده است. ددپول همچون نمونه‌ای است که در جای جای آن می‌توانید پتانسیل‌های از دست رفته‌ی آن را شاهد باشید. می‌توانید حس کنید که کارمندان استودیوی High Moon می‌توانستند با برنامه‌ای بهتر گیم‌پلی بسیار متنوع و بزرگ همراه با مبارزاتی دیوانه‌وار را پیاده‌سازی کرده و خود را در صف عناوین قابل قبول الهام‌ گرفته از بزرگان این ژانر قرار دهد. اما متاسفانه ددپول برخلاف بتمن راک‌استدی که در اوج قرار دارد, سقوط می‌کند.

تنها چیزی که ددپول کم ندارد, داستان مملو از مسخره بازی‌های ددپولی و جک‌گویی‌های اوست که بدون شک در این زمینه کمیک‌هایش را هم پشت سر می‌گذارد. اما در ورای این شخصیت با عنوانی تو خالی طرف هستید که نه مبارزاتش شما را ارضا می‌کند و نه جلوه‌های بصری‌اش چشم‌هایتان را برق می‌اندازد. اگر تاکنون دنیای DmC , متال‌گیر رایزینگ و بتمن را شخم زده‌اید, ددپول برای لحظاتی سرگرمتان خواهد کرد و اگر نه بروید سراغ همان‌ها.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:20 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی Payday 2

 

صنعت بازی های ویدیویی یک جادو می باشد, کاری کرده است که ایده های مختلفی که در ذهن انسان وجود دارد عملی شود, این ایده ها تا جایی ادامه داشته اند که در حال حاضر سبک های مختلفی به وجود امده است تا باز هم زمینه را برای خلاقیت های دیگر بازیساز ها گسترش دهد و این روال ادامه خواهد داشت. Payday 2 از اَن دسته بازی هایی است که نظیرش را در هیچ سری دیگری ندیده اید. مطمئنا اگر این ایده را در ذهن خود مرور کنید به نتایج خوبی خواهید رسید اما Overkill تا چه حد این طرز فکر را عملی کرده است؟

چیزی برای گفتن نیست

 بازی داستان خاصی ندارد فقط برای شروع و اَماده کردن ذهن مخاطب سازنده چند خطی درباره شخصیت های بازی Wolf,Chains, Hoxton و رئیس گروه Dallas توضیح داده است. پس با یک عنوان بدون داستان رو به رو هستیم! با این حساب شاید خودتان فهمیده باشید که بخش چند نفره قوی از ویژگی های Payday 2 می باشد به همین دلیل است که Overkill تصمیم گرفته است بسته های الحاقی متعددی برای گسترش بخش چند نفره بازی اماده کند. بنابراین کسانی که به یک داستان عالی اهمیت می دهند انجام این بازی پشیمانشان خواهد کرد.

 

دریل, دلار, در رو

طراحی مراحل Payday 2 نسبت به نسخه قبل پیشرفت داشته است و همچنین ماموریت ها تنوع بیشتری پیدا کرده اند اما در اصل شاهد همان روال خسته کننده همیشگی در قالب جایگاه های متفاوت با اهدافی مختلف خواهید بود, یک بار به بانک می روید و طلا می دزدید و بار دیگر به  موزه می روید و یک اثر هنری می دزدید! ماموریت های حوصله سر بر دفاع از کیف های مواد مخدر یا پول نیز وجود دارد که به هیچ وجه سرگرم کننده نیستند. هوش مصنوعی تعریفی ندارد اما همچنان با بازی سختی رو به رو هستید چرا که اگر از همان اول پلیس از دزدی شما با خبر شود تا سه دقیقه بعد گروه های متعددی از پلیس های ویژه به شما حمله ور خواهند شد و کار شما را سخت می کنند. اگر کمی در مراحل بازی جست و جو کنید پول بیشتری خواهید دید. اینبار شاهد سیستم Skill جامع تر و پیشرفته تری هستیم و همچنین ارتقاء سلاح نیز بهبود پیدا کرده است و کار اَند خواهد بود همه این ها در بخش چند نفره بازی خود را به وضوح نشان می دهند و کاربردی تر می شوند. خفه کن های مختلف برای اسلحه, بمب ها, وسایل جانبی و … شامل Inventory شما می شوند. شما می توانید با دریل در فاصله زمانی زیادی یک گاوصندوق را باز کنید یا این که با خرید چند c4 در یک لحظه به پول ها دسترستی داشته باشید این انتخاب شما است. این بار شخصی سازی بازی گسترش پیدا کرده است بازیکن می تواند انواع ماسک را برای شخصیت مورد نظر خود انتخاب کند و حتی رنگ مورد علاقه خود را برای ماسک انتخاب کند! پلیس های بازی به چند دسته تقسیم خواهند شد در چند دقیقه اول دزدی پلیس های درجه اول که سریع کشته می شوند را خواهید دید سپس همان پلیس ها با جلیقه ضد گلوله سپس تیم ویژه(Swat) و اسنایپر ها وارد عمل خواهند شد. این بار یک «خانه امن»(Safe House) خواهید داشت که در اَن می توانید به تمرین کردن تیراندازی بپدازید البته هدف خاصی پشت قرار دادن این مورد وجود ندارد و یک چیز تجملی است که فقط می توانید حجم پول های خود را مشاهده کنید. درخت Skill بازی شامل چهار رده Ghost,Enforcer,Masterminde و Technician می شود که هر کدام شخصیت قابل بازی را در بخش های مخفی کاری تیراندازی و سریع پیش بردن ماموریت ها یاری می دهد. از ویژگی های خوب بازی این است که بین چهار کارکتر حق انتخاب دارید. قابلیت دستور دادن به یاران خود و همچنین مردم در لوکیشن های بازی همانند نسخه قبل پابرجا می باشد.

 موسیقی های انتخاب شده برای بازی کاملا مناسب هستند و هیجان بازی را چندین برابر افزایش می دهند اما یک سری مشکلات در این بخش دیده می شود به طور مثال موسیقی قطع و وصل می شود و صدای افکت های گوناگون با تاخیر اجرا می شوند, اینطور که معلوم است سازنده غافل از جزئیات, بازی را عرضه کرده است البته به احتمال زیاد این مشکلات با چتدین پچ حل خواهند شد. صداگذاری بازی بسیار عالی است و نمی توان از این قسمت ایراد گرفت.

 گرافیک در یک نگاه بسیار زیبا به نظر می رسد اما اگر کمی دقت کنید کیفیت بافت ها به هیچ عنوان قابل قبول نیست به خصوص در دوره ای که کیفیت گرافیکی بازی ها پیشرفت به خصوصی داشته است. تکستچر ها بی کیفیت هستند و بازی از فیزیک خوبی برخوردار نیست! اما کیفیت سلاح ها بسیار عالی و با دقت کار شده است و از نکات مثبت بازی می باشد. غیر از چهار نفر شخصیت اصلی بازی چهره مردم و پلیس ها افتضاح و بسیار سطحی طراحی شده است. در اصل Payday 2 بخشی به نام طراحی هنری ندارد و همه چیز یک تکرار است بانک ها و محیط های بازی چندان تنوعی ندارد و فقط جایگاه گاوصندوق ها و غیره تغییر می کند, این نکته بسیار بازیکن را اذیت می کند تا جایی که از بازی دلسرد خواهید شد. نور پردازی و سایه زنی خوب بازی باعث می شود به تکستچر های ضعیف بازی توجه نکنید و بهترین نکته بخش گرافیک بازی همین سایه زنی و نورپردازی بسیار خوب اَن می باشد. نمای دور بازی هم قابل قبول است و بسیار خوب کار شده است. برای شروع و بینابین بازی از بازیگران و میان پرده های واقعی و فیلم کوتاه استفاده شده است که بسیار ایده جالبی است اما اگر سازنده بازی کمی هنر داشت از انیمیشن های طراحی شده و ساخته شده توسط خودش استفاده می کرد.

 4 دلقک موفق؟

Payday 2 اَن چیزی نیست که سازنده بازی وعده داده بود, مشکلات زیادی در جریان بازی مشاهده می شود که واقعا انتظارشان را در نسخه جدید بازی نداشتیم. بخش تک نفره بازی بسیار حوصله سر بر و خسته کننده است تا جایی که اگر با سلیقه بازیکن نیز یکی نباشد در همان 30 دقیقه ابتدایی بازی را رها خواهید کرد. اما از شواهد و سیستم کلی Payday 2 باید فهمیده باشید که در بخش چند نفره می تواند شما را ماه ها سرگرم کند و از بهترین ها باشد چرا که سیستم شخصی سازی بسیار متنوعی دارد و بعد ها با بسته های الحاقی متعدد پییچده تر نیز خواهد شد. پیشنهاد ما به شما این است که اگر برای بخش تک نفره Payday 2 را می خواهید تهیه کنید از خیر این کار بگذرید.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:18 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقدی متفاوت از GRAND THEFT AUTO V5

یک قانون نانوشته در صنعت بازی‌های رایانه‌ای وجود دارد که می‌گوید: عناوینی که مهر راک‌استار گیمز بر روی آنها خورده باشند, هیچگاه بد نمی‌شوند. آنها یا همانند “مکس‌پین 3″ عالی هستند یا همچون “سرخپوست مرده: رستگاری” در صف شاهکاران قرار می‌گیرد. این قانون نانوشته در مورد جدیدترین ساخته‌ی راک‌استار یعنی جی‌تی‌ای 5 صدق نمی‌کند. چرا؟ زیرا این بازی یک شاخه‌ی دیگر به ساخته‌های این استودیو افزوده است و آن فراشاهکار است.

نقد نوشتن برای فراشاهکاری همچون جی‌تی‌ای 5 خیلی سخت است. زیرا بازی نکته‌ی منفی  درست و حسابی که ندارد هیچ, نکات مثبت آن هم بی‌نهایت با کیفیت و خوب هستند. به طوری که سخن گفتن و خواندن نمی‌تواند تجربه‌ی دنیای بازی را به صورت تمام و کامل توصیف کند. پس اگر هنوز بازی را انجام نداده‌اید, از خواندن این مقاله صرف نظر کنید. چون تنها کسانی که قدم در لس‌سانتوس گذاشته باشند, معانی ستایش من از این بازی را درک خواهند کرد.

در نوشتن برای جی‌تی‌ای 5 امکان ندارد همچون دیگر بازی‌های روز شروع کرد. برای همین بود که مدت‌ها با خودم کلنجار می‌رفتم که باید از کجا بنویسم. زیرا گوشه‌گوشه‌ی بازی, هر فعالیتی, هر مکانی, هر شخصیتی و کلا هر چیزی برای خودش دنیایی دارد که می‌شود ساعت‌ها در موردش صحبت کرد. نمی‌دانم باید از نوآوری‌های فوق‌العاده‌ای راک‌استار و تاثیری که بر روی تجربه‌تان می‌گذارد شروع کنم, یا از قدم‌ زدن‌های شبانگاهی‌ام در کنار ساحل لس‌سانتوس. نمی‌دانم باید از زندگی‌ای که در جای‌جای شهر جریان دارد بگویم یا از پرواز در اوج آسمان و لذت بردن از چشم‌اندازهای دنیای پهناور بازی!

جی‌تی‌ای 5 در همان ساعت‌های ابتدایی چنان شما را درگیر خود می‌کند که به سرعت از آن به عنوان اوج, دستاورد نهایی و نقطه‌ی طلاقی تمام خوب‌های نسل هفتم یاد خواهید کرد. غول جدید راک‌استار علاوه‌بر اینها, بوی نسل هشتم و چیزهایی که در آینده‌ای نزدیک انتظار بازی‌کنندگان را می‌کشند را هم می‌دهد. و درست در همین‌جاست که به ارزش واقعی بازی پی خواهید برد. جی‌تی‌ای5 از آینده‌ی رسانه‌ی بازی می‌گوید. بازی‌ای از آینده که در زمان سفر کرده تا جادوهایش را برای گذشتگان تعریف کند. و برای اینکه آن داستان‌ها را برایتان قابل لمس و باور پذیر کند, چشمه‌ای از آن را هم تا آنجا که می‌توانسته بر روی کنسول‌های پیرمان به نمایش می‌گذارد.

چشمه‌ای از داستان‌سرایی و خلق شخصیت‌های بیادماندنی که هنوز راه زیادی در صنعت بازی در پیش دارند. چشمه‌ای از طراحی مراحل دیوانه‌کننده در یک عنوان محیط-باز. چشمه‌ای از هوش مصنوعی پیچیده‌ای که سخت‌افزارهای نسل بعد به ارمغان خواهند آورد. چشمه‌ای از جلوه‌های گرافیکی که می‌تواند شما را مبهوت تماشای خود کنند. و مهمتر از اینها, تزریق زندگی به یک دنیای مجازی که با تمام این‌ها میسر شده است.

جی‌تی‌ای 5 یعنی راک‌استار گذشته‌ی خودش را کاملا از بر بوده. و سعی کرده تا نه فقط تمام عناصر خوب مجموعه‌ی جی‌تی‌ای, بلکه از عناصر دیگر عناوین خود هم در طراحی بازی بهره ببرد. اما نکته‌ی مهم جایست که آنها به این بسنده نکرده‌اند و مثل همیشه استانداردهای سبک دوست‌داشتنی و محبوب محیط-باز را کمی دیگر با ایده‌های ناب خود, جا به جا کرده‌اند.

به دنبال بزرگ‌ترین اِسکور

بدون‌شک برجسته‌ترین نوآوری و ایده‌ی راک‌استار در جی‌تی‌ای 5 به استفاده از سه کاراکتر اصلی بازمی‌گردد. این مسئله چنان خوب و تکان‌دهنده از آب در آمده که از همان ابتدا, تجربه‌ی بازی‌کردن‌تان را از تمام محیط-بازهای دیگر دور می‌کند. و مهم‌تر اینکه راک‌استار به زیبایی تمام جوانب چنین ایده‌ای را مورد بررسی قرار داده تا علاوه‌بر اینکه هیچ مشکلی اذیت‌تان نکند, بازی‌کننده از تمام جنبه‌های این ایده لذت هم ببرد.

بهره‌ بردن از سه کاراکتر اصلی از همان ابتدای بازی روایت داستان را تحت تاثیر مثبت خود قرار می‌دهد. و کاری می‌کند تا داستان هالیوودی بازی را از دید‌های مختلف و با جزییاتی زیباتر دنبال کنید. این دید‌ها مربوط به شخصیت‌های اصلی بازی یعنی فرانکلین, مایکل و تروور می‌شود. مایکل در گذشته یک تبهکار حرفه‌ای بوده و در جریان بازی شاهد این هستیم که به دلایلی خود را از دنیای سرقت و خلاف‌کاری بازنشسته کرده است. او با پول دزدی توانسته خانه و زندگی اشرافی به راه بیاندازد و کارش شده لم دادن زیر آفتاب سوزان لس‌سانتوس.

اما کنار گذاشتن خلاف‌کاری باعث نشده تا او زندگی آرامی داشته باشد. مایکل مرد جنب و جوش است و هنوز به هیجانات جوانی‌هایش فکر می‌کند و از خوردن و خوابیدن خسته شده. از طرفی رابطه‌ای او با خانواده‌اش هم وضعیت اسف‌ناکی دارد. زندگی مشترک‌اش با آماندا روی لبه‌ی تیغ است, تمام فکر و ذکر دخترش تریسی حضور در برنامه‌های تلوزیونی شده و کار و زندگی پسرش جیمی هم به استفاده از پول مفت پدر و بازی‌کردن در اتاق‌اش خلاصه شده است.

در حالی که مایکل با چنین وضعیتی روزگار می‌گذراند, دیگر شخصیت بازی یعنی فرانکلین جز قشر ضعیف جامعه است و آن پایین‌ها و با خاله‌ی اعصاب‌خردکن‌اش زندگی می‌کند. فرانکلین یک خرده خلاف‌کار و البته به خاطر شغل‌اش راننده‌ای حرفه‌ای و کاربلد است. فرانکلین توانایی‌های بسیاری در رسیدن به موقعیت‌های بالا دارد, اما هیچگاه فرصتی برای آشکار شدن این استعدادها برایش فراهم نشده است. البته این موضوع تا زمانی ادامه دارد که او به صورت اتفاقی با مایکل آشنا می‌شود.

مایکل توانایی‌های فرانکلین را به چشم می‌بیند. و خیلی بهتر از خانواده‌اش با او ارتباط برقرار کرده و درد و دل‌های تمام سال‌های بازنشستگی‌اش را با او در میان می‌گذارد. در نتیجه او فرانکلین را زیر پر و بال خود می‌گیرد. حالا فرانکلین موقعیت خوبی برای فرار از آن خرده دزدی‌ها دارد تا با یک سرقت بزرگ به وضعیت‌اش سر و سامانی درست و حسابی بدهد. از سویی دیگر, فرانکلین تبدیل به جرقه‌ی حیات دوباره‌ی مایکل هم می‌شود. وسوسه‌ای که خود مایکل آن را با جان و دل می‌پذیرد. وسوسه‌ی بازگشتن به دنیای دلهره و مرگ. هرچند که نباید آن تصمیم دیوانه‌وار مایکل برای تنبیه مربی تنیس همسرش را هم نادیده بگیریم!

تمام این‌ها در حالی است که نباید سومین کاراکتر جی‌تی‌ای 5 یعنی تروور که دوست و همکار قدیمی مایکل است را هم فراموش کنیم. ترور دوست‌داشتنی (!) بعد از اتفاقاتی که در گذشته‌اش با مایکل افتاده, یک شرکت ساخت و فروش مواد مخدر تاسیس کرده و خیلی هم دوست دارد اسم آن را همه‌جا جار بزند و خود را مدیر آن معرفی کند. تروور در بیابانی در شمال لس‌سانتوس زندگی می‌کند. محلی که حسابی با خصوصیات شخصیتی‌اش همخوانی دارد.

بدون‌شک شک جالب‌ترین شخصیت بازی همین تروور است. او خیلی ترسناک, وحشی و دیوانه است و در انجام هرگونه کار خلافی هیچ ابایی ندارد. مردم را به راحتی و بدون دلیل می‌کشد. و باید گفت همین صفات هستند او را اینقدر جذاب کرده‌اند. اما نباید از هوش و توانایی او در انجام ماموریت‌ها هم بگذریم. همین هوش در ترکیب با دیوانگی, شخصیتی ترسناک و در عین حال قابل اعتمادی را تحویل ما می‌دهد که کمک فراوانی به  ماموریت‌های گروه می‌کند.

ترور فیلیپس به عنوان راه‌انداز مایکل و فرانکلین هم عمل می‌کند. او چنان با تصمیم‌ها و بددهانی‌هایش کفر دیگران را در می‌آورد که همواره با پیدا شدن سر و کله‌ی او باید منتظر رد و بدل شدن یک سری دیالوگ‌های با حال و با صدای بلند باشید! به طور کلی از کاراکتری برایتان می‌گویم که لحظه‌ لحظه‌ی همراهیتان را جالب و فراموش‌ناشدنی می‌کند.

اکنون قصه‌ی جی‌تی‌ای 5 این سه کاراکتر, به علاوه‌ی چندین و چند کاراکتر فرعی دیگر را با هم ترکیب می‌کند. هرکدام مشکلات و دغدغه‌های شخصی خود را دارند و از سویی دیگر باید به مشکلات گروه هم رسیدگی کنند. به دست گرفتن کنترل این سه و سر زدن به اتفاقاتی که در زندگی‌شان جریان دارد و بعد جر و بحث در مورد برنامه‌های کاری‌شان, آغاز شخصیت‌پردازی آنها و اوج کار نویسندگان و سازندگان در این زمینه است.

رابطه‌ی مایکل و خانواده‌اش, طرز فکر آنها در مورد مرد خانواده, مشکلاتی که خرده باندهای خلاف‌کار برای فرانکلین و دوست‌اش “لامار” درست می‌کنند, جنبه‌های مثبت و آرامی که در رفتار فرانکلین به چشم می‌خورد و اشاره‌ی تروور به کودکی دردناکی که گذرانده و درگیری‌اش با دیگر شرکت‌های تولید مواد مخدر در شمال لس‌سانتوس, تنها گوشه‌ای از جزییاتی است که در روند شخصیت‌پردازی کاراکترها به آنها توجه شده و آنها را هر چه بیشتر از قبل به شما نزدیک می‌کند.

رابطه‌ی بین این سه شخصیت آنقدر زیبا و پرجزییات نوشته شده که تمام قدرت داستان‌سرایی بازی را باید مدیون آنها بدانیم. دیالوگ‌های زیبا و متناسب با خصوصیات شخصیت‌ها یکی از خوب‌های سناریوی جی‌تی‌ای 5 است که نقش مهمی را در پرورش و باورپذیری آنها ایفا می‌کند. همین رد و بدل شدن دیالوگ‌هایست که خنده‌دارترین و همچنین تاثیرگذارترین لحظات بازی را تحویل مخاطب می‌دهند.

راک‌استار به خوبی داستان را گسترش می‌دهد. همه‌چیز از یک اتفاق احمقانه‌ شروع می‌شود و طولی نمی‌کشد که بازی شخصیت‌ها را به جاهایی می‌کشاند که فکرش را هم نمی‌کردید. وجود سه شخصیت اصلی فقط در حد یک تغییر واضح نسبت به نسخه‌های پیشین مجموعه عمل نمی‌کند, بلکه راک‌استار اولین هدف‌اش درخصوص این تصمیم عالی را در روایت متفاوت بازی پیاده می‌کند.

اما در کنار این داستان هیجان‌انگیز و گسترده, از انتقاد‌هایی که راک‌استاری‌ها در بطن آن کاشته‌اند هم نمی‌توان گذشت. انتقادهایی از جامعه‌ی امریکا. جی‌تی‌ای یعنی امریکا. راک‌استار در لابه‌لای خط اصلی داستان و خرده داستان‌های فرعی چنان دل‌انگیز رویا و آزادی امریکایی را زیر نقد و هجو خود می‌برد که به باورپذیری, جذاب‌کردن و زندن جلوه دادن دنیای بازی کمک فراوانی کرده و به جنبه‌ی کمیک آن هم افزوده است. اصلا بهتر است بگویم هیچ‌چیز از زبان تند و تیز نویسندگان در امان نبوده است. از دنیای آدم‌های معروف و اتفاقات پیرامون آنها گرفته تا رسانه‌ها و حتی ندای‌وظیفه‌ی بیچاره! در دنیای جی‌تی‌ای 5 بازی‌ای به نامRighteous Slaughter 7 وجود دارد که چندین نسخه‌ی آن بدون تغییر عرضه شده‌اند و بسیاری همچون جیمی زندگی خود را وقف بازی کردن آن می‌کنند. فروشگاه‌های اسلحه فروشی با افتخار اعلام می‌کنند که آرپی‌جی به لیست محصولات‌شان اضافه شده, جنایت‌کاری همچون تروور در دستگیری مهاجران غیرقانونی کمک می‌کند و خود را نجات‌دهنده‌ی آزادی و رویای آمریکای می‌نامد, تعریف معنی ترول‌های اینترنتی جیمی به پدرش, شبکه‌ی اجتماعی LifeInvader که همان فیسبوک خودمان است و به دزدی اطلاعات کاربران دست دارد و چندین چند نکته‌ی دیگر.

راک‌استار به زیبایی و دقت از پتانسیل هنر بازی استفاده کرده تا دغدقه‌ها, مشکلات و بحث‌های روز جامعه‌ی امریکا را با زبان هنر بازتاب دهد. جی‌تی‌ای همواره نماد امریکا بوده و جی‌تی‌ای 5 در انتقال مشکلات جامعه‌ی آنها,‌ شعارها و چیز‌هایی که هرروز جلوی چشم‌ شهروندان امریکایی است, فوق‌العاده‌تر از قبل عمل می‌کند. مطمئنا آنچه در لس‌سانتوس شاهد آن هستید خیلی با حقیقت فاصله دارد. اما راک‌استار در قالب هنر و سرگرمی همین اتفاقات کوچک روز را بزرگ می‌کند, تا از بزرگ‌شدن آنها در دنیای واقعی جلوگیری کند. این خیلی بهتر است تا با پوشاندن حقیقت‌ها, دروغ تحویل مخاطب بدهیم. مسئله‌ای که خیلی از کشورها (بخوانید کشور خودمان!) به آن مشغول است.

هنری‌ترین سرقت تاریخ

گیم‌پلی جی‌تی‌ای5 هم تحت تاثیر سه شخصیتی شدن بازی قرار گرفته است. به شکلی که هرکدام از آن‌ها ماموریت‌های شخصی خود را دارند. ماموریت‌هایی که تنها توسط همان شخصیت به خصوص قابل انجام دادن هستند. این مسئله تنوع بی‌نظیری به گیم‌پلی‌ای که می‌شناختیم داده است و باعث شده تا گیم‌پلی رابطه‌ی تنگاتنگی با روایت داستان داشته باشد. و همچنین راک‌استار از این طریق توانسته جنبه‌های گوناگون دنیای جی‌تی‌ای5 را از هم جدا کرده و هرکدام را برای آشکار شدن به یک نفر بسپارد.

برای مثال بیشتر ماموریت‌های مایکل به مشکلات خانوادگی و گذشته‌اش مربوط می‌شود, فرانکلین باید به نزدیکانش کمک کند و دوست‌اش را هم از گندهایی که زده بیرون بکشد, و در نهایت تمام دیوانه‌بازی‌ها و کشت و کشتارها هم به تروور اختصاص دارد. با انجام این ماموریت‌هاست که خیلی ملموس‌تر به دنیای درونی شخصیت‌ها نزدیک می‌شوید. و آرام آرام شخصیت‌شان از طریق گیم‌پلی برای‌تان شکل می‌گیرد.

این در حالی است که برای اولین‌بار هر شخصیت قدرت ویژه‌ای هم دارد. فرانکلین می‌تواند در هنگام زانندگی زمان را آهسته کند و به راحتی از بین ماشین‌ها لایی بکشد, مایکل این توانایی را دارد تا همانند مکس‌پین زمان را در حین تیراندازی آهسته کند. و ضربات تروور هم با وارد شدن یه حالت ویژه‌اش دو برابر قوی‌تر می‌شود و ضرباتی هم که دریافت می‌کند, اثر کمتری بر او می‌گذارند. البته شخصیت‌ها از نوارهای مهارت هم بهره می‌برند. مهارت‌هایی که شامل رانندگی, تیراندازی, قدرت بدنی, خلبانی و… می‌شود. برای مثال در آغاز بازی مایکل آنقدر در دوران بازنشتگی‌اش ورزش کرده که نوار نیروی جسمانی‌اش بیشتر از بقیه است. از طرفی دیگر, مهارت رانندگی فرانکلین بهتر از دو تای دیگر است. یا اینکه تروور در زمینه‌ی خلبانی و تیراندازی بهتر از مایکل و فرانکلین عمل می‌کند. همین مسئله سبب شده تا برای هم سطح کردن مهارت‌های کاراکترها, آنها را به انجام فعالیتی که در آن ضعیف هستند, وا دارید. در این هنگام است که برای انجام فعالیت‌های فرعی بازی هم دلیل خوبی خواهید داشت.

و اما در مورد مراحل, ماموریت‌ها, تنوع و طراحی آنها باید بگویم که جی‌تی‌ای5 شگفت‌انگیز است. هنوز چندساعتی از بازی‌کردن‌ام نگذشته‌ بود که طعم چیزی قدیمی را در لس‌سانتوس حس کردم. طعم تنوع ماموریت‌های “بتمن: شهر آرکام”; در شهر آرکام وقتی بتمن را بر روی یک گروگویل می‌نشاندم و قصد تصمیم‌گیری برای پیشروی در بازی را داشتم,‌ سازندگان چندین و چند مقصد برایم ترتیب داده بودند; می‌توانستم بروم سراغ ماموریت‌های اصلی, می‌توانستم برای حل 400 معمای ریدلر تلاش کنم, می‌تونستم زندانی‌ای که آن پایین کتک می‌خورد را نجات دهم, می‌توانستم جواب تلفن ساز دیوانه را بدهم, می‌توانستم ماموریت‌های تمرینی بتمن را کامل کنم و…

چنین تنوع مراحل سرسام‌آوری در جی‌تی‌ای5 به مرز وحشتناکی رسیده است. فعالیت‌هایی که در جی‌تی‌ای5 می‌توانید انجام دهید تمامی ندارد. از دزدیدن اموال ستارگان سینما و تلوزیون گرفته تا ترور کسانی که به گونه‌ای شهر را به فساد می‌کشند, شنا, مسابقه‌ی دو, دوچرخه‌سواری, چتربازی, کوهنوردی, مسابقات رانندگی در خیابان, جاده‌های خاکی یا دریا, موتورسواری, آموزش خلبانی, غواصی, شکار, گلف, دارت, تنیس, یوگا و برطرف کردن مشکلاتی که برای املاکی که خریده‌اید, پیش می‌آید. حالا به این‌ها, ماموریت‌های شخصی هرکدام از کاراکترها, ماموریت‌های اصلی و چندین فعالیت دیگر را هم اضافه کنید, تا به تصور کوچکی از گیم‌پلی بزرگ جی‌تی‌ای5 برسید.

راک‌استار چنان زیبا قدرت تصمیم‌گیری را به شما می‌دهد که حد ندارد. تمام این فعالیت‌ها به خوبی در سراسر دنیای بازی پراکنده شده‌اند تا شما را برای انجام هرکدام به گوشه گوشه‌ی نقشه‌ی بازی بفرستد. آخرین باری که چنین آزادی عملی را تجربه کردم بتمن: شهر آرکام بود و فکر نمی‌کنم که حالا حالاها بازی دیگری بتواند جای جی‌تی‌ای5 را در این زمینه بگیرد.

اما با تمام این‌ها, هرچه از لذت انجام ماموریت‌های فرعی و فعالیت‌های گوناگون بازی بگوییم, هیچ چیز نمی‌تواند جای ماموریت‌های سرقت جی‌تی‌ای5 را بگیرد. اوج طراحی مرحله, روایت سینمایی, حفظ ریتم, خلق تنش, لذت و هیجان را باید در مراحل سرقت جستجو کنید.

بزرگترین و جذاب‌ترین لحظات بازی در همین مراحل رقم می‌خورد;‌ سرقت‌هایی که توسط “لستر” یکی از دوست‌های قدیمی مایکل و تروور برنامه‌ریزی می‌شود و وظیفه‌ی مایکل, فرانکلین, تروور و دیگران اجرای بی‌نقص آنهاست. جالب است بدانید که راک‌استار در این مراحل که به نوعی امضای جی‌تی‌ای5 هستند هم به شما قدرت تصمیم‌گیری می‌دهد.

جادوی جذابیت این مراحل به طراحی زیبا و روایت سینمایی آنها بازمی‌گردد. همه‌چیز آرام آرام شکل می‌گیرد. گروه به طور ناگهانی به یک محل تصادفی دستبرد نمی‌زند. بلکه همانند حرفه‌ای‌ها تمام جوانب کار را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد. راک‌استار با چنین فرمولی تنش و هیجان نهایی را پله پله می‌آفریند و به اوج می‌رساند.

برای مثال در یکی از سرقت‌های اوایل بازی, یک جواهرفروشی انتخاب می‌شود. شما باید به طریقی محل را مورد بررسی قرار داده و ضعف‌های آن را به گوش مغز متفکر گروه, “لستر” برسانید. اکنون او با بررسی موقعیت دو انتخاب در مقابل شما قرار می‌دهد; (1) می‌توانید با بیهوش کردن افراد داخل جواهرفروشی,‌ بی‌سر و صدا وارد عمل شوید(2) می‌توانید به صورت ناگهانی وارد شوید و خطر به صدا در آمدن آژیر را به جان بخرید.

پس از انتخاب یکی از این پیشروی‌ها, باید به فکر فراهم کردن لوازم کار هم باشید. مراحل سرقت به این شکل و شمایل به چندین بخش تقسیم می‌شوند. بدست آوردن وسایل مورد نیاز, پیدا کردن مکان مناسبی برای قرار دادن اتومبیل‌های فرار, استخدام افراد مختلف در حوزه‌های کاری گوناگون و… .

تمام این‌ها هیجان لذت‌بخش حرکت نهایی گروه را به آهستگی می‌سازد تا در نهایت از شدت هیجان ذوق‌مرگ شوید! هرچه فراهم کردن جوانب سرقت آهسته و بدون اکشن پیش می‌رود, لحظه‌ی اجرای آن و مخصوصا برنامه‌ی فرار آنقدر اکشن و آنچارتدی است که عوض همه‌ی آن مقدمه‌چینی‌ها در آید.

یکی دیگر از عناصری که به ماموریت‌های اصلی جی‌تی‌ای5 طعم دیگری داده به سوییچ بین کاراکترها مربوط می‌شود. از این طریق تنوعی که در مراحل بازی موج می‌زند, دو برابر شده است. بازی‌کننده ممکن است در یک مرحله در قالب مایکل از راه پشت‌بام وارد یک اتاق شود و فردی را گروگان بگیرد, از طریق فرانکلین با اسحله‌ی تک‌تیرانداز مایکل را پوشش دهد و در نهایت, با به دست گرفتن کنترل تروور در هلی‌کوپتر, مایکل و گروگانش را فراری دهد. یا در جایی دیگر بازی‌کننده در قالب مایکل هواپیمایی را هدف قرار می‌دهد و بعد باید با کنترل تروور هواپیمای در حال سقوط را تعقیب کند.

از این مثال‌های فوق‌العاده به اندازه‌ی کافی در جی‌تی‌ای5 یافت می‌شود. شما در قالب این سه کاراکتر و از دیدهای مختلف تمام جوانب و اتفاقات هر ماموریت را بر عهده دارید. این نوآوری چیزی است که طراحی مراحل جی‌تی‌ای5 را در اوج قرار می‌دهد و آن را از تمام محیط-بازهای دیگر متفاوت می‌کند.

تمام این‌ها در حالی است که اگر آن ساختار سوییچ بین کاراکترها را هم کنار بگذاریم, باز چیزی از جذابیت‌ها و منحصربه‌فرد بودن مراحل کم نمی‌شود. از هدایت یک هواپیمای کوچک به داخل یک هواپیمای باربری بزرگ در اوج آسمان گرفته تا غواصی در اعماق اقیانوس برای نفوذ به یک لابراتور مخفی و تحت نظارت.

ناگفته نماند که سوییچ بین کاراکترها تنها به جریان ماموریت‌ها خلاصه نشده. به طوری که شما قادر هستید در هر زمان و مکان بین فرانکلین, مایکل و تروور تغییر دید دهید. با تغییر شخصیت, دوربین طی یک نمای ماهواره‌ای از شخصیت تحت کنترل‌تان دور می‌شود و بر روی لوکیشن کاراکتر جدید زوم می‌کند. در این هنگام کاراکتر جدید ممکن است در حال انجام هر کاری باشد. بعضی اوقات کنترل تروور را در حال فرار از دست پلیس‌ها به دست می‌گیرد, شاید وقتی در قالب مایکل فرو می‌روید, او را در حال تماشای تلوزیون بیابید. یا ممکن است در هنگام دعوای فرانکلین با افراد ناشناسی به او بربخورید. این اتفاقات تصادفی با شخصیت کاراکترها همخوانی دارد و به هرچه زنده و پویا جلوه دادن دنیای لس‌سانتوس هم کمک فراوانی می‌کند.

به دور از تمام ماموریت‌های از پیش تعیین شده بازی, نباید یادمان برود که با عنوانی به نام جی‌تی‌ای طرف هستیم. جایی که خودمان هم می‌توانیم جنایت‌های مسخره‌ی خود را طراحی و اجرا کنیم. شاید دل‌تان بخواهد چندین اتومبیل را وسط بزرگراه قرار دهید, نواری از بنزین از آنها تا جایی امن بکشید و با یک گلوله شاهد انفجاری حماسی باشید! می‌توانید با هواپیماها هزاران ژانگولر اجرا کنید, یا اینکه بر پشت‌بام آسمان‌خراش‌های شهر چتربازی کنید, می‌توانید یک پمپ بنزین را به آسمان بفرسید یا آرپی‌جی به دست بگیرید و به ستاره‌های خود بیافزاید. و بعد سوار بر ماشین شخصی سازی شده‌تان با پلیس‌های سمج بازی دست و پنجه نرم کنید. مطمئنم که شما در این زمینه خیلی خلاق‌تر از من عمل می‌کنید!

از طراحی تکان‌دهنده و نفس‌گیر لس‌سانتوس هم به هیچ‌وجه نمی‌توان گذشت. همه‌چیز در طراحی منطقه‌ی شهر لس‌سانتوس در خدمت انتقال حس بودن در لس‌آنجلس است. و جی‌تی‌ای5 به زیبایی این حس را به شما منتقل می‌کند. از بازسازی مکان‌های دیدنی و واقعی گرفته تا توجه به جزییاتی همچون نحوه‌ی صحبت و پوشش مردم در پایین و بالای شهر. آفتاب ظهرهای داغ لس‌سانتوس که بر روی امواج اقیانوس و شن‌های نرم می‌تابد, شب‌های نورانی و پر زرق وبرق با آسمان‌خراش‌هایی که در مرکز شهر حودنمایی می‌کنند و عمارت‌هایی که در بالای شهر فخر می‌فروشند. راک‌استار به طور دقیق لس‌آنجلس را در لس‌سانتوس بازسازی نکرده اما حس زندگی و روح آن را به شما که شاید تنها از آن شنیده باشید هم انتقال می‌دهد.

البته همه‌چیز به شهر لس‌سانتوس خلاصه نشده و 2 سوم دنیای وسیع جی‌تی‌ای5 در اختیار منطقه‌ی Blaine County است. بیابان‌های خشک با کاکتوس‌هایی بزرگ, مناطق روستایی کم جمعیت, شهرهای توریستی و گرمسیر, جنگل‌های وحشی و کوهستان‌های تند و تیز از جمله مناطقی هستند که در Blaine County یافت می‌شوند. و در حقیقت از روی مناطق جنوبی کالیفرنیا الگوبرداری شده‌اند. Blaine County نسخه‌ی مدرن دنیای “سرخپوست مرده: رستگاری” است. رشته‌ کوه‌هایی که از کیلومترها قابل تشخیص هستند,‌ پرتگاه‌ها, دریاچه‌ها, پل‌ها و توربین‌های تولید برقی که در کنار هم قرار گرفته‌اند, همه و همه شما را برای جستجو, گشت‌وگذار و پرده‌بردازی از دنیای بازی دعوت می‌کنند.

 جی‌تی‌ای5 با ارائه‌ی بیش از 30 ساعت گیم‌پلی در بخش داستانی و ده‌ها ساعت دیگر که از طریق ماموریت‌ها و فعالیت‌های فرعی به آن اضافه می‌شود, علاوه‌بر اینکه در زمینه‌ی کمیت و کیفیت بی‌نظیر است, در زمینه‌ی وسعت و طراحی نقشه هم کاری کرده تا مدت‌ها از راک‌استار به خاطر این دستاورد و هنر به نیکی یاد کنند.

خشمگین‌ترین دنیا

هرچه از گرافیک جی‌تی‌ای5 می‌خواهید را پیش‌تر گفتم. راک‌استار با در نظر گرفتن وسعت بالای نقشه و سخت‌افزار پیر کنسول‌های نسل حاضر, با کمک موتورپایه‌ی قدرتمند RAGE کار بزرگی را در به تصویر کشیدن چنین دنیای پرجزییات, زیبا و بی‌مانندی کرده است.

بدون‌شک اولین چیزی که دهان‌تان را در تحسین گرافیک تکنیکی و صد البته هنری جی‌تی‌ای5 باز می‌کند به کیفیت و جزییات به کار رفته در نماهای دوردست و تمام ناشدنی بازی برمی‌گردد. چشم‌اندازهای بیادماندنی, بی‌بدیل, رویایی و به شدت زیبای جی‌تی‌ای5 کاری می‌کنند تا بعضی اوقات مهت تماشای درگیری خورشید و اقیانوس در غروب لس‌سانتوس شوید. چشم‌اندازهای جی‌تی‌ای5  آنقدر فوق‌العاده هستند که مطمئنا کشف نماهای گوناگون در محیط‌ها و زمان‌های مختلف به یکی از مهم‌ترین ماموریت‌های‌تان بدل می‌شود.

برای درک قدرت گرافیک جی‌تی‌ای5 باید سوار یک هواپیما شوید تا آنجا که می‌توانید اوج بگیرید و از آنجا دنیای بازی را نظاره کنید یا در هنگام بارش باران و در حالی که افکت‌های رعد و برق آسمان‌ را می‌شکافند, دل به جاده‌های شمال لس‌سانتوس بدهید و در حال و هوای گرفته اما زیبای بازی غرق شوید. تنها تجربه‌ی بازی می‌تواند حس واقعی پشت این جملات را بیان کند. با توجه به این‌ها مسلم است که حرف زدن در مورد افت کیفیت بافت‌ها و آهنگ فریم در بعضی از لحظات بازی بی‌مورد و کاملا سطحی‌نگرانه است.

مگر می‌شود صحبت در مورد جی‌تی‌ای باشد و اشاره‌ای به ایستگاه‌های رادیویی دنیای بازی نکرد. جی‌تی‌ای5 هم شامل تعداد زیادی آهنگ از ژانرها, دوره‌ها و در حس و حال‌های متفاوت است. تنوع آهنگ‌هایی که از طریق رادیو پخش می‌شوند واقعا عالی است. و جالب‌تر اینکه بازی در موقعیت‌های مختلف چنان درست آهنگی متناسب را پخش می‌کند که قدرت تغییر آن را از شما می‌گیرد. ممکن است در حین فرار از دست پلیس‌ها ریتم تند یک موسیقی راک با تنش موجود همخوانی داشته باشد یا در وسط بیابان‌های شمال لس‌سانتوس و زیر نور مهتاب یک قطعه‌ی اسپانیایی حال و هوای‌تان را کامل کند.

این در حالی است که برخلاف گذشته, راک‌استار یک سری قطعات ارجینال هم برای جی‌تی‌ای5 در نظر گرفته است. این باعث شده تا بخش موسیقی تا پایان بازی به هیچ‌وجه تکراری جلوه نکند. مخصوصا در هنگام ماموریت‌ها که خبری از رادیو نیست, موسیقی متن جذاب بازی به زیبایی به تنش  و حس سینمایی رویدادها می‌افزاید.

بی‌تردید یکی از جنبه‌های هنری و عنصری که روایت داستان گسترده و شخصیت‌پردازی جی‌تی‌ای5 را به این سطح از کیفیت رسانده به صداپیشگی بسیار بسیار بی‌نقص و زنده‌ی بازی برمی‌گردد. از صداپیشگان مایکل, فرانکلین و تروور گرفته تا تمامی شخصیت‌های فرعی به بهترین شکل ممکن حس و حال شخصیت‌ها را چاشنی صدا و استعداد خود می‌کنند. این مسئله لذت شنیدن دیالوگ‌های طولانی و زیبای جی‌تی‌ای5 را دوچندان کرده است. تنها کافی است سکانس جر و بحث مایکل و همسرش در مطلب روانپزشک, ادبیات خیابانی فرانکلین و دوستانش و فریادهای تروور در ادعای دیالوگ‌هایش را به یاد بیاورید تا راک‌استار را در این زمینه هم تحسین کنید.

هنرمندان راک‌استار با جی‌تی‌ای5 پرونده‌ی نسل هفتم را می‌بندند و نگاه بلند و بالایی هم به آینده‌ی صنعت بازی می‌اندازند. جی‌تی‌ای5 داستان دنیایی به ظاهر زیبا و مردمی را روایت می‌کند که بدی با روح آنها گره خورده و از خشونت, هرج و مرج و بی‌رحمی لذت می‌برند. داستان سیاه شهر لس‌سانتوس که خوبی در آن مرده, و ارجاعات فرهنگی, زندگی روزمره و جامعه‌شناسی این قصه‌ی مرگ و دلهره را پر مغز کرده است.

راک‌استار به شدت گیم‌پلی آشنای مجموعه را در جی‌تی‌ای5 نسبت به نسخه‌ی چهارم با کیفیت‌تر و ترسناک‌تر ساخته و سبک بازی‌های محیط-بار را هم با ایده‌های نو و پیاده‌سازی درست آنها در ساختار مراحل به لرزه می‌اندازد.

تمام این‌ها کاری می‌کنند تا در سفرتان به لس‌سانتوس گذشت زمان را متوجه نشوید و تنها نیازهای ضروری زندگی شما را از پای بازی بلند کند! جی‌تی‌ای5 بازی جزییات است. توجه‌ی وسواس‌گونه و سرسام‌آور به جزییات زنده‌ترین دنیایی که تاکنون قدم در آن گذاشته‌اید را تحویل‌تان می‌دهد. جی‌تی‌ای5 همان‌قدر که نقطه‌ی تکامل عناوین راک‌استار در این نسل است, به همان اندازه مقدمه‌ایست بر چیزهایی که در آینده از این استودیو و رسانه‌ی بازی فاش خواهد شد.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:14 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی FIFA 15
ffff

FIFA 15

 



بدون شک FIFA را می توان یکی از محبوب ترین عناوین ورزشی چند سال اخیر دانست، شبیه ساز فوتبال که در چند سال اخیر توانسته با ارائه یک گیم پلی منحصر به فرد و حرفه ای فاصله خود را با رقیب دیرینه و کهنه کار خودش PES زیاد و زیاد تر کند. فیفا با ارائه یک گیم پلی واقع گرایانه و سخت باعث شد تا تحولی متفاوت و روح تازه ای بر پیکره شبیه ساز فوتبال بازی های ویدئویی دمیده باشد به طوری که هر ساله در نسخه های جدید توانست ایرادات نسخه های قبلی را بهبود بخشیده و هر بار یک فوتبال ناب و درجه یک را روانه بازار کند اما آیا فیفا در نسخه 15 خود توانسته انتظارات را برآورده کند؟ آن هم در سال اول نسل هشتم که همه چشم انتظار یک قدم بزرگ دیگر از EA و فیفای جدید هستند.

با شروع نسل جدید، فیفا نیز تغییرات جدید خود را با نمایش های مختلف به رخ همگان کشید، نمایش هایی که مملو است از تغییرات بزرگ و جدید، جزییات و تکنیک های جدید به کار رفته که از Fifa 15 یک شبیه ساز واقعی با گرافیکی بسیار زیبا و دل نشین نشان میدهد که این امر به لطف موتور جدید کمپانی EA یعنی Ignite صورت میگیرد. گرافیک Fifa واقعا زیباست و کاملا متفاوت با نسخه های قبلی از سری Fifa است، یکی از بزرگترین ایراداتی که در چند وقت اخیر به Fifa و نسخه های قبلی آن وارد بود همین مساله گرافیک بود که اینبار EA تمام سعی خودش را کرد تا همانند تحولی که در امر گیم پلی این سری ایجاد کرد در گرافیک نیز یک گام جدید بردارد، این تغییرات گرافیکی تقریبا شامل حال همه عناصر داخل بازی می شود، از تماشاگران و نحوه تشویق آنها گرفته تا تک تک قطرات باران همگی به خوبی در بازی احساس و به بازیباز منتقل می شود، فقط کافیست تا در یک هوای بارانی در یکی از استادیوم های لیگ جزیره بازی کنید تا احساس کنید که واقعا در فوتبال جزیره هستید و دارید از نزدیک فوتبال تماشا می کنید، حال همین اوج لذت را تجسم کنید که با تیم لیورپول در استادیوم آنفیلد که میزبان هم هستید (که به یکی از پرهیاهوترین ورزشگاه ها معروف است) بازی میکنید و گل زدن همان و انفجار ورزشگاه توسط تماشاگران همان است، صدای هیاهو و تشویق هوادارن تیم میزبان در Fifa 15 فوق العادست، یک حس بی بدیع از بازی را به شما منتقل میکند که تا به حال در هیچ کدام از نسخه های فیفا تجربه نکرده اید و همین موضوع نیز برای تیم مهمان نیز صدق میکند و کافیست تا این تیم به گل برسد که سکوت کل استادیوم را فرا میگیرد و فقط بخش کوچکی از ورزشگاه که به تیم مهمان اختصاص داده شده شما را تشویق میکند. EA تغییرات خود را در زمینه انیمیشن های بازیکنان در صحنه های مختلف نیز دست خوش تغییرات بزرگی قرار داده است، شادی های پس از گل از جمله این تغییرات است که برخلاف نسخه های پیشین اینبار نمایی واقعی تر و محسوس تر به خود گرفته است این تغییر به لطف حرکات نرم و جزییات دقیق چهره و بدن بازیکنان باورپذیرتر نیز شده است و در طرف مقابل ناراحتی و اندوه های بازیکنان تیم مقابل نیز به خوبی خودنمایی میکند، در Fifa 15 احساسات یکی از بزرگترین نکات مثبت و جدید بازی به حساب می آید، احساسات در لحظات متفاوت و حساس برای بازیکنان تعریف شده و این نکته برای بازیکنان معروف که بیشتر شوق درگیری و زدخورد دارند نیز بیشتر به چشم می اید. برای مثال بالوتلی( Balotelli) را می توان از جمله بازیکنانی دید که خیلی زود عصبانی شده و در صحنه های مختلف اعتراضات و حرکات خاص و معروف خودش را که در دنیای واقعی وجود دارد انجام میدهد.

به طور کلی گرافیک و صداگذاری در Fifa 15 بسیار پزجزییات، دقیق و همراه با انتقال واقعی حس نسل جدید کار شده است اما همگی این نکات در مهمترین عنصری که که باعث شده تا فیفا را به عنوان یک فوتبال حرفه ای و متفاوت معرفی کند از بین رفته است و آن هم گیم پلی بازی است. مطمئنا هیچ کس (من جمله خودم) حتا فکر این را هم نمی کردند پاشنه آشیل فیفا روزی بر روی عنصر گیم پلی آن قرار بگیرد و به بازی ضربه بزند، Fifa 15 در گیم پلی به یکی از بدترین، پرایرادترین نسخه های چند سال اخیر (به جرات از 06 به این سمت) تبدیل شده است. هیچ گونه انسجامی در هیچ قسمت از خطوط دفاعی، میانی و حمله وجود ندارد و عملا بازیبازها توانایی برنامه ریزی در بازی را ندارند یا بهتر بگوییم در 15 اصلا نمیشه برنامه ریزی داشت، اوج خراب کاری سازندگان در خطوط هافبک دفاعی و خط دفاعی خود را نمایان میکند. بازیکنان در دفاع عملا راه رو برای مهاجیمن تیم حریف باز میکنند و فقط کافیست تا یک مهاجم سرعتی از تیم حریف پا به توپ شده و از میانه میدان خود را از میان چندین و چند بازیکن عبور داده و به جلوی دروازه برسد تا برای خود موقعیت خلق کند، فاجعه زمانی خودنمایی میکند که برخی اوقات بازیکنان خط دفاعی با کنار رفتن از مسیر بازیکن تیم حریف راه را برای گل زنی راحت تر باز میکنند. این اوضاع زمانی وحشتناک می شود که با یکی از مهاجمین سرعتی مثل مسی، رونالدو و یا غیره… پا به توپ بشوید که دیگر هیچ کس نمی تواند جلودار شما بشود، فقط کافیست تا انگشت خود را روی دکمه سرعت گذاشته و به سمت دروازه تیم حریف حرکت کنیم و برای عبور از بازیکنان در صورتی که روبرویمان قرار بگیرن آنالوگ را بالا و یا پایین کنیم تا دریبل صورت بگیرد. تغییر اتوماتیک و نا به هنگام شماره بازیکنان نیز برهم ریختگی اوضاع خطوط میانی و دفاع کردن را دشوار و اعصاب خورد کن کرده است.

36714496311197394373

اما این تنها ایراد گیم پلی نیست، بعد از خطوط دفاعی عملکرد دروازبان ها با یک تلرانس کاملا راندوم روبرو می شود، به هیچ وجه نمیتوان امیدوار بود که یک دروازبانی مثل نویر که سنگین ترین شوت ها را در Fifa 15 میگیرد می تواند از پس یک توپ ساده برآید یا شاید هم یک پاس ساده را به شکل لایی دریافت کند که وخامت اوضاع را بیشتر و بیشتر نشان میدهد، دروازبان ها در Fifa 15 برخی اوقات به یک سوپر بازیکن تبدیل می شوند و حتا در مقابل دقیق ترین و سنگین ترین شوت ها نیز عکس العمل های حیرت انگیزی از خودشان نشان میدهند که اصلا قابل باور نیست و در همین حین به راحتی به یک توپ ساده جواب مثبت میدهند، در FIFA 14 ما میدانستیم که گل زدن بسیار سخت است و به هنگام تک به تک ها و شوت های راه دور باید نهایت دقت را به خرج دهیم اما این سیستم شامل حال همه دروازبان ها نبود و عملکرد یک دروازبان خوب با یک دروازبان درجه یک و سطح بالا به خوبی محسوس بود. از طرفی همین وضعیت برای مهاجمین نیز صدق می کند با این تفاوت که در اینجا یک مهاجم تراز بالا که تمام کننده بهتری دارد نسبت به یک بازیکن سطح متوسط عملکرد بهتر و قابل قبولی دارد اما باز برخلاف Fifa 14 در 15 سیستم نافرم و بدقلق کنترل بازیکنان باعث شده تا بازیباز آن طور که می خواهد به توپ ضربه بزند به توپ کات بدهد یا با یک هنرنمایی دروازه حریف را باز کند، بعد از چندین بار تست به این نتیجه رسیدم که اکثر گل ها در موقعیت های تک به تک فی البداهه بوده و اون اعتماد به نفسی که در فیفا 14 و وجود داشت اینجا به یک استرس و آرزو تبدیل شده، دریبل زدن های تکنیکی، گل های متفاوت و خاص همگی در 15 با شانس و اقبال دست به دست هم دادند و یک نوع آرزو مبدل شده.
زاویه بد دوربین را نیز می توان به سبد مشکلات و ایرادات این نسخه از فیفا اضافه کرد، این زاویه بد در ضربات جلوی دروازه، کرنرها، ضربات ایستگاهی و شوت های راه دور واقعا مشکل ساز شده. برای مثال وقتی بازیکنی در محوطه جریمه زمین خود به زیر توپ میزند، توپ با سرعت زیاد از کادر صفحه نمایش جدا شده و معلوم نمیکند که دقیقا در چه محلی فرود خواهد آمد تا استراتژی بازیکنان نسبت به آن محل چیده شود یا در ضربات کرنر دوربین در همان فاصله دور باقی می ماند و خود را به محوطه جلوی دروازه نزدیک نمی کند که بتوان از ریزترین اتفاقات داخل محوطه نهایت استفاده را برد، حتا در اکثر مواقع بهترین گزینه زدن دکمه شوت به صورت مکرر و بی هدف است که ممکن است راهگشای کار تیم مهاجم و یا مدافع باشد.

وجود این مشکلات باعث شده تا افرادی که سالها است فیفا بازی میکنند و با سیستم انلاین Online زندگی کردند در رتبه های عجیب و غیر قابل باوری در رنکینک های مختلف قرار بگیرند، عمده تاثیر این مشکلات در بازی های انلاین و در بخش چند نفره خودنمایی میکند و کار برای بازیبازهای حرفه ای و قدیمی بسیار سخت شده چرا که وقتی با یک بازیباز تازه وارد روبرو می شوند به دلیل عدم بالانس خوب و منعطف در بازی بعضا با شکست های سنگین و غیر قابل باور روبرو می شوند و همین امر باعث اعتراض و دلزدگی بسیاری از گیمرهای کهنه کار فیفا شده است. این ایرادات در بخش انلاین بیشتر به چشم میخورد تا در قسمت افلاین (Offline ) به طوری که اگر کسی که بیشتر اهل بازی در Single بازی باشد و با CPU بازی کند به ندرت با مشکلات گفته شده روبرو خواهد شد چرا که CPU بنا بر همین تعریف هایی که سازنده بازی انجام داده به ارائه یک بازی نرم و تاکتیکی مشغول می شود، بنابراین ایرادات فوق بیشتر در CO-OP و Online هست که خودنمایی می کند. باید قبول کنیم که فیفا از جمله بازی هایی است که بیشتر گیمرها امروزه فقط برای لذت بردن از قسمت Online است که بازی را تهیه کرده و بازی میکنند.

لایسنس تمامی استادیوم های لیگ جزیره با تمام جزییات

اما در قسمت Single فیفا تقریبا همان سیستم همیشگی خود را ارائه میدهد، بخش Career مد همچنان مثل گذشته هیجان انگیز و پر تنش ادامه دارد، منو کاربری همان شکل 14 را دارد ولی نسبتا دسترسی به قسمت های مختلف اسان تر شده است، میشه گفت که منو و رابط کاربری در فیفا به تکامل کامل رسیده و تغییرات بیش حد برای آن لازم نیست، اما منو ترکیب یا همان Team Management به کلی تغییر پیدا کرده و بیشتر شبیه به منو ترکیب در PES شده، این تغییر جدید دو دسته طرفدار و مخالف پیدا کرده است که از قضا من خود نیز از جمله مخالفان این تغییر هستم و علت این مخالفت را در پایین آمدن دقت برای انجام ترکیب ها میبینم. سیستم جدید باعث شده که اون حساسیتی که جایگاه بازیکنان نسبت به پست اصلی دارند از بین برود و فرقی به حال بازیکنی که در پست هافبک دفاعی بازی میکند با بازیکنی که هافبک کنار بازی میکند وجود ندارد. حتا نوع ارتباط رابط کاربری با گیمر نیز مثل نسخه 14 قدرتمند و کارآمد نیست و همین امر باعث میشه که در صورت ضرورت برای یک تعویض یا یک تغییر در ترکیب، تغییر مورد نظر خیلی سریع و اکثرا بدون تامل انجام گیرد که از جمله اساسی ترین ضربه هایی است که می توان نام برد که برای فیفا بازهای حرفه ای، مهم و ناراحت کننده است.
مثل همیشه لایسنس های واقعی FIFA از جمله نکات مثبت و قدرمتند آن به حساب می آید که اینبار EA در اقدامی قابل توجه تمامی استادیوم های فوتبال جزیره را به طور کامل خریداری و لایسنس کرده و اینبار ما شاهد وجود تمامی استادیوم های فوتبال انگلیس با تمامی جزییات خواهیم بود، حضور در ورزشگاه های ( Old Trafford – Anfield – Emirates – Stamford Bridge ) و… از جمله مزایای منحصر به فرد و عالی Fifa 15 به حساب می آید.
Fifa 15 عنوان خوبی است اما نه به اندازه نسخه های قبلی و نه به اندازه انتظاری که از آن میرفت، گرافیک سطح بالا و نمایش جلوه های بصری نسل جدید باعث شد که EA از مسیر اصلی خود که گیم پلی آن باشد منحرف شده و از FIFA 15 یک شبیه ساز فوتبال سطح پایین ارائه دهد، باشد که این امر تلنگری برای EA محسوب شود و تلاش خود را برای ارائه یک فوتبال درجه یک در نسخه های آینده بیشتر و بیشتر کند.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:10 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان کامل “آخرین ما” به همراه تحلیل و بررسی

داستان کامل “آخرین ما” به همراه تحلیل و بررسی

این مقاله 100٪ داستان را لو می‌دهد!

پیش گفتار

در این مقاله قرار نیست بگوییم بهار زندگی به دست پاییز سرنوشت قتل عام شده و زمانه سایه‌ی بیست ساله‌ی مرگ را بالای سرش حس می‌کند. آواز پرنده‌ها خاطرات شب‌های سرد جنگل است و درخشش طلایی آفتاب هم نمی‌تواند گرمای زندگی را به این جهنم سرسبز باز گرداند. عطر و بوی خوش گل‌ها به آرزوی بعیدی تبدیل شده و تا چشم کار می‌کند گرد و غبار قارچ‌های عفونی است و بیماری و بیماری… شب‌های خوش رنگ و آب امریکا جای‌شان را به مکان‌های نظامی قرنطینه داده‌اند و روزی چندبار با سلاح‌شان مرگ می‌فروشند! مرگی که زنده‌ترین موجود این روزهاست و ناامیدی بزرگترین هدف زندگانی! انسان‌هایی که کم از حیوانات ندارند و تمدنی که سال‌هاست رخت بسته و از این حوالی رفته است. اما شاید عشق همچنان بر روی یک شاخه‌ی خشکیده‌ی درختی عاشقانه لحظه‌ها را به انتظار می‌نشیند تا مگر روزی برسد که شب‌نشین خار و خاشاک نباشد و به ضیافت گل‌برگ‌های قرمز رنگ و شبنم‌زده دعوت شود.

نه اشتباه نکنید! قرار نیست بزنیم به خط ادبیات و از این جملات قشنگ بگوییم! بلکه می‌خواهیم قصه‌ی یکی از شاهکارهای ساخته شده در تاریخ بازی‌های رایانه‌ای را مرور و بررسی کنیم و ببینیم ناتی‌داگ با آخرین شاهکارش چه کرده است. “آخرین ما” یا به بیانی کامل‌تر “آخرین بازمانده‌ی ما” نه از جنگ‌های ندای وظیفه‌ای چیزی می‌گوید و نه از غول‌آخرهای فضای مرده! نه آن‌قدر شلوغ است که هر دقیقه ده خشاب روی مخ دشمنان خالی کنیم و نه می‌خواهد مکس‌پین باشد و قهرمان‌بازی درآورد. “آخرین ما” یک اثر متفاوت است که تنها یک چیز می‌گوید؛ عشق!

همان طوری که از تیتر مطلب هویداست، قرار است صرفا داستان “آخرین ما” را چکش بزنیم و ستایش‌اش کنیم! بازی یک مقدمه دارد و چهار فصل (تابستان، پاییز، زمستان، بهار) که به شکل اپیزودیک و سینمایی روایت می‌شوند. اگر با دیدن حجم زیاد و طولانی مقاله تصمیم گرفتید قید خواندن‌اش را بزنید و فقط عکس‌های‌اش را نگاه کنید بگذارید راهنمایی‌تان کنم! این مطلب دو بخش دارد که در هم آمیخته شده‌اند. آن تیترهایی که صرفا عناوین (مقدمه، تابستان، پاییز، زمستان، بهار) را دارند بدون هیچ تحلیلی فقط و فقط قصه‌ی اصلی بازی را می‌گویند که می‌توانید صرفا آن‌ها را بخوانید و در جریان کامل قصه قرار گیرید. بعد از تمام شدن پاراگراف هریک از فصل‌های قصه‌ی اصلی، تحلیل و بررسی آن فصل قرار دارد که در پایین‌اش ضمیمه شده است. البته بی‌خیال تحلیل پلان به پلان در هر سکانس شده‌ایم چراکه همین‌اش هم از حوصله‌ی خواندن اکثر خوانندگان خارج است. به هرحال این شما و این هم داستان کامل “آخرین بازمانده‌ی ما” و “آخرین شاهکار ناتی‌داگ” به همراه تحلیل و بررسی!

سکانس‌های ابتدایی که بر شخصیت‌پردازی “سارا” تمرکز دارد، چنان احساس عشق و آرامشی به‌تان منتقل می‌کند که آن سرش ناپیدا!

مقدمه

دیگر چیزی به نیمه شب باقی نمانده است. ساعت ده دقیقه به دوازده را نشان می‌دهد و دخترک نازنینی به نام “سارا” روی کاناپه خواب و بیدار دراز کشیده و منتظر آمدن پدرش “جول” است. “جول” به خانه می‌آید و “سارا” با تبریک روز تولد و دادن هدیه‌ای به پدرش او را غافلگیر می‌کند. چند ساعت بعد درحالی که شهر “آستین تگزاس” در خواب فرورفته بود صداهای مهیب انفجار و آتش‌سوزی این آرامش را برهم می‌زند و همه در خیابان‌ها می‌ریزند. گویا نوعی بیماری گیاهی از نوع قارچ “Cordyceps” وارد بدن انسان‌ها شده و ژنتیک‌شان را تغییر داده و آن‌ها را به موجودات ترسناکی تبدیل کرده است. این ماده مستقیم از قسمت راست جمجمه وارد می‌شود و در آن‌جا رشد پیدا می‌کند؛ به‌طوری که تمام سر را می‌گیرد و دیگر آن فرد اختیار رفتارهای خودش را ندارد. در این آشوب، جول و سارا در خانه هستند و با اضافه شدن برادر جول به آن‌ها یعنی “تامی”، هر سه نفرشان سوار ماشین می‌شوند و سعی دارند تا از این هرج و مرج جان سالم به در ببرند. شهر پر است از ماشین‌های تصادف کرده و آدم‌های بی‌خانه‌مان. در این میان که دختر و پدر و عمو در ماشین نشسته‌اند و در مسیر جاده حرکت می‌کنند، یک اتومبیل به ماشین “تامی” می‌خورد و آن را خراب می‌کند. پای “سارا” در این تصادف آسیب می‌بیند و باید بقیه‌ی راه را در بغل پدرش باشد. عمو تامی هم راه را برای جول که با پای پیاده می‌دود باز می‌کند. می‌روند و می‌روند تا اینکه یک مامور امنیتی جلوی‌شان را می‌گیرد و به‌شان شلیک می‌کند. “سارا” تیر می‌خورد و درحالی که از درد گریه می‌کند، در دستان جول جان می‌دهد و می‌میرد و التماس و زجه‌های پدرش هم نمی‌تواند او را زنده کند.

بیست سال به همین شکل سپری می‌شود. در این بیست سال عفونت و بیماری همچنان در میان انسان‌ها به رشد و نمو خود ادامه داده است و دارد تمدن بشری را نابود می‌کند. دیگر نه خانه‌ای مانده و نه زندگی و نه خانواده‌ای. آن شهر پر زرق و برق پر شده از افراد بیماری که مانند وحشی‌ها به جان هم افتاده‌اند و یک‌دیگر را نابود می‌کنند. به همین دلیل حکومت، منطقه‌های قرنطینه‌ای در هر شهر و ایالت ساخته است که به‌شدت هم محافظت‌های نظامی شدیدی از آن‌ها می‌شود. تقریبا اکثر بازماندگان در این منطقه‌های قرنطینه زندگی می‌کنند. تعدادی از آدم‌ها، شهرک‌های مستقلی برای خودشان ساخته‌اند و افرادی هم مدام در گردش از جایی به جای دیگر هستند. در راستای این سخت‌گیری‌ها، گروهی شورشی و مخالف حکومت به نام “کرم شب‌تاب” هم روز به روز دارد قدرت می‌گیرد تا مقابل حکومت نظامی قرنطینه مقاومت کند.

فقط به نگرانی چهره‌ی “سارا” دقت کنید! “جول” دارد شوخی می‌کند که مثلا ساعتی که دادی خراب است! در این لحظه چقدر خوب “سارا” نگران می‌شود؛ “سارا” چقدر پدرش را دوست دارد و چقدر این هدیه برای‌اش مهم است.

تحلیل مقدمه

فصل افتتاحیه‌ی “آخرین ما” بدون شک شاهکار است. شاهکاری که در کمتر از نیم ساعت بلایی بر سر احساسات‌تان می‌آورد که آن سرش ناپیدا! شما را می‌خنداند، به شما آرامش می‌دهد، آرامش‌تان را می‌گیرد و شما را به گریه می‌اندازد. در همین مدت‌زمان اندک تمام این بلاها را برسرتان می‌آورد و آن‌جاست که شما خودتان را به دست بازی می‌سپارید.

بگذارید ماجرا را مرور کنیم. در ساعت 11:50 شب 26 سپتامبر 2013 “سارا” بر روی کاناپه دراز کشیده‌ است. او خواب‌اش می‌آید اما نمی‌رود بخوابد. حتی “جول” در یادداشتی بر روی یخچال برای دخترش نوشته بود که “من امشب دیر میام خونه دختر کوچولو تو خودت غذا درست کن و زود بگیر بخواب” اما با این حال باز هم دخترک نمی‌خوابد؛ چرا؟ چون امروز تولدت پدرش است و نمی‌خواهد تولد پدرش را فردا به او تبریک بگوید. این سکانس رابطه‌ی عاطفی عمیق “سارا” و “جول” را نشان می‌دهد. این رابطه عمیق‌تر جلوه می‌کند وقتی که “جول” به خانه می‌آید. در این لحظه‌ “سارا” خواب‌اش برده بود که ناگهان از خواب می‌پرد و به ساعت روی دیوار نگاه می‌کند و می‌بیند نکند ساعت از 12 گذشته باشد (روز تولد جول تمام شود) و تولد پدرش را تبریک نگفته باشد اما هنوز چند دقیقه به نیمه شب باقی مانده بود و خیالش راحت می‌شود. چقدر قشنگ ذره ذره به این رابطه نزدیک می‌شویم. سارا در متن ماجراست. او کادوی پدرش را می‌دهد. مثل اینکه جول مدام از ساعت شکسته‌اش شکایت می‌کرد و سارا از بس به فکر پدرش بود برایش یک ساعت جدید هدیه می‌گیرد. این ساعت مچی برای جول خیلی ارزشمند است. پس از یک ساعت و چهل دقیقه حرف زدن و تلوزیون تماشا کردن سارا در کنار پدرش بر روی مبل خواب‌اش می‌گیرد. دقت کنید که “جول” او را بغل می‌کند و به تخت خواب‌اش می‌برد تا باز هم شاهد یک صمیمیت دیگر باشیم.

اتاق “سارا” با ما حرف می‌زند! می‌گوید “سارا” به فوتبال آرژانتین علاقه دارد و در تیم فوتبال دختران بازی می‌کند. البته ملیت “گوستاوو سانتائولالا” آهنگ‌ساز بازی در انتخاب این کشور بی‌تاثیر نبود. عکس‌های روی دیوار می‌گوید فوتبال “سارا” بسیار خوب است و موفق به دریافت جایزه و مدال در این زمینه شده است. عکس دیگری می‌گوید سارا مادرش را از دست داده و تنها با پدرش زندگی می‌کند. همچنین “عمو تامی” رابطه‌ی نزدیکی با آن‌ها دارد و عکس‌اش در اتاق “سارا” و اتاق نشیمن دیده می‌شود. تا این‌جا بازی می‌خواهد آرامش مطلق را به بازی‌کننده منتقل کند که می‌کند و صد البته شخصیت “سارا” را برای‌مان آشنا و آشناتر سازد. اما همه چیز از آن زنگ تلفن لعنتی شروع می‌شود. زنگ زدن همیشه نماد اعلام خطر و آگاه کردن مردم از این خطر بوده است. “سارا” ساعت 2:15 شب تلفن را خوابالو خوابالو برمی‌دارد و صدای “عمو تامی” را می‌شنود که اصرار دارد با “جول” صحبت کند اما تلفن قطع می‌شود. اولین اتفاق عجیب! “سارا” هنوز خواب از سرش نپریده و بازی کنترل “سارا” را با هوشمندی هرچه تمام‌تر در اختیار بازی‌کننده قرار می‌دهد. “سارا” نقش کسی را ایفا می‌کند که از چیزی خبر ندارد و باید با همین بی‌اطلاعی‌اش همراه با او بمانیم و به جلو برویم. این انتخاب عالی است. “بابا؟.. بابایی؟” “سارا” پدرش را صدا می‌کند اما انگار “جول” در خانه نیست. نگران می‌شود. به اتاق خواب جول می‌رود اما خبرهای عجیبی از اخبار تلوزیون می‌بیند و می‌شنود. نگرانی‌اش بیشتر می‌شود. از پله‌ها پایین می‌رود. صداهای انفجار و آتش‌سوزی از بیرون می‌آید. از پشت پنجره ماشین‌های پلیس را می‌بیند که با سرعت می‌روند. ما همچنان کنترل سارا را در اختیار داریم و به دنبال “بابایی” می‌گردیم و لحظه به لحظه هم نگران‌تر از قبل می‌شویم. تا اینکه بالاخره “جول” هراسان وارد می‌شود. در این میان یکی از همسایه‌های نزدیک به نام “جیمی” بیمار شده و وارد خانه می‌شود که “جول” اورا می‌کشد. “سارا” ترسیده و اوضاع به‌هم ریخته است. تا این‌جا چقدر تبدیل ریتم آرامش به نگرانی و ترس و اضطراب عالی پرداخت شده نه؟

این پدر و دختر دوست داشتنی که با هم زندگی می‌کنند، در همان یک رب بیست دقیقه‌ی اول چنان شخصیت‌پردازی می‌شوند که به‌شدت باورشان می‌کنید.

حالا بازی ما را با یک پیش‌زمینه‌ی درست که از ابتدا نشان‌مان داد به بیرون از خانه و برای اولین بار در شهر هم می‌برد. حالا دیگر فقط یک “جیمی” به خانه نمی‌آید که بیمار شده باشد بلکه کل شهر به جان هم افتاده‌اند. همه‌جا آتش گرفته، همه در حال فرار کردن هستند و دیگر از آن آرامش خبری نیست. کار فصل افتتاحیه هنوز با شما تمام نشده است. بعد از کشتن “جیمی”، “سارا” به “جول” می‌گوید که نباید او را می‌کشد. حتی در جاده “سارا” می‌خواهد که به آدم‌های کنار خیابان کمک کند. این رفتار را بگذارید کنار انتظار کشیدن برای پدرش تا نیمه شب. بازی از همان ابتدا بر شخصیت‌پردازی “سارا” تمرکز کرده است و یک دختر دوازده ساله‌ی زیبا و البته مهربان را نشان‌مان می‌دهد که عاشق‌اش می‌شویم. در راه، بعد از تصادف با ماشین، پای “سارا” آسیب می‌بیند و “جول” باید برای ادامه‌ی مسیر او را بغل کند. یک‌بار دیگر نزدیکی پدر و دختر به تصویر کشیده می‌شود و این‌بار کنترل “جول” را در اختیار می‌گیریم تا این رابطه به صورت دو طرفه احساس شود. وقتی در این هرج و مرج پدر و دختری این‌چنین عاشقانه هم‌دیگر را بغل کرده‌اند ناخود‌آگاه صمیمیت این دو بیشتر احساس می‌شود. این صمیمیت ادامه دارد تا این‌که آن مامور امنیتی لعنتی به سمت‌شان شلیک می‌کند و “سارا” در آغوش پدرش می‌میرد. سارا گریه می‌کند؛ سارا درد می‌کشد؛ دختر بچه‌ای که مهربان است و زیبا؛ کسی که حالا خیلی خوب می‌شناختیم‌اش می‌میرد. موسیقی سوزناک گوستاوو نواخته می‌شود و از چشمان سنگ هم اشک بیرون می‌ریزد. اگر این سکانس اشک‌تان را درنیاورد مشکل از شماست و باید یک فکری به‌حال خودتان بکنید. فصل افتتاحیه‌ی شاهکاری که احساسات‌تان را بدجوری اذیت می‌کند و هر بلایی که بخواهد بر سرش می‌آورد.

تیتراژ شروع بازی به شکل حیرت‌انگیزی با حال و هوای آن‌چه که دیدم جور در می‌آید. تیتراژ اخبار است. اخباری که می‌گوید پله پله در این بیست سال چه اتفاقاتی افتاده و این بیماری چگونه انسان‌ها را به عقب کشانده و باعث شده تا موضع تدافعی بگیرند و از تمدن و شهرنشینی دور شوند. فرم اخبارگونه‌ی این اطلاعیه‌ها با ریتم تندی که دارند به همراه موسیقی اصلی بازی یک تیتراژ عالی را ساخته و پرداخته کرده‌ است تا تازه بازی شروع شود!

این‌جا همان سکانسی است که “الی” به “چول” می‌گوید ساعت‌ات شکسته! این نما از روی شانه‌ی “جول” تمرکزش را به “الی” نشان می‌دهد.

تابستان

از آن ماجراها بیست سال می‌گذرد. جول که هنوز هم مرگ سارا را از یاد نبرده است در منطقه‌ی قرنطینه‌ای در بوستون زندگی می‌کند. البته او تنها نیست و بانویی تقریبا 30 ساله به نام “تس” را در کنار خود می‌بیند که دوست و هم‌خانه‌اش محسوب می‌شود. “جول” و “تس” برای خودشان شغلی دست و پا کرده‌اند که آن شغل، قاچاق و تجارت اسلحه با بازماندگان خارج از شهر است. زندگی یک‌نواخت آن‌ها همچنان ادامه داشت تا اینکه “تس” متوجه می‌شود مردی به نام “رابرت”، که یک گنگستر محلی است تمام اسلحه‌های انبارشان را فروخته و سرشان را کلاه گذاشته! “جول” و “تس”، پس از جست‌وجوهای زیاد “رابرت” را پیدا می‌کنند و از وی حرف می‌کشند تا بالاخره متوجه می‌شوند او اسلحه‌ها را به گروهی به نام “کرم‌ شب‌تاب” فروخته است. “تس” که عصبانی شده بود “رابرت” را می‌کشد اما در همین لحظه این دو بازمانده با رهبر “کرم شب‌تاب” یعنی “مارلین” مواجه می‌شوند. “مارلین” به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که دوبرابر اسلحه‌های انبار را به‌شان بازمی‌گرداند به شرطی که در ازای‌اش کاری انجام دهند. آن کار هم قاچاق یک دختر 14 ساله به نام “الی” است که در یکی از گروه‌های کوچک “کرم شب‌تاب” در مرکز شهر پناه گرفته! پیشنهاد وسوسه کننده‌ای است که “جول” و “تس” هم آن را قبول می‌کنند و “الی” را برمی‌دارند و مخفیانه و شبانه می‌زنند به چاک! اما چندین مامور امنیتی جلوی‌شان درمی‌آیند و به سالم بودن “الی” شک می‌کنند. بعد از پشت سرگذاشتن ماموران و کشتن‌شان، “جول” و “تس” متوجه زخم روی بازوی “الی” می‌شوند و فکر می‌کنند او بیمار است. اما “الی” توضیح می‌دهد که این زخم‌ها مال سه هفته پیش هستند درحالی که هرکس این علامت را داشته باشد حداکثر تا دو روز خواهد مرد. بنابراین آن‌ها درمی‌یابند که “الی” در مقابل بیماری مقاوم است و کلید کشف واکسن ضدبیماری برای پزشکان محسوب می‌شود. هوا کم‌کم به سمت و سوی روشنایی پیش می‌رود و خورشید طلوع می‌کند اما سه بازمانده‌ی قصه‌ی ما همچنان به راه‌شان ادامه می‌دهند تا “الی” را به گروه “کرم شب‌تاب” برسانند. “تس” در میانه‌ی راه متوجه می‌شود که به بیماری آلوده شده و از جول می‌خواهد “الی” را بردارد و او را ترک کند. با اصرار زیاد “تس”، سرانجام “جول” و “الی” از آن‌جا می‌روند و “تس” را میان چندین مامور امنیتی تنها می‌گذارند. بنگ.. بنگ..! “تس” هم کشته شد.

یک قاب عالی از “جول” و الی”. در این تصویر با ظرافت خاصی هدف و مقصد مشترک این دو بازمانده را باهم می‌بینیم تا علارغم دعواهای‌شان یک بهانه‌ی مشترک برای تحمل هم‌دیگر داشته باشند.

تحلیل تابستان

تابستان طولانی‌ترین فصل بازی است؛ چراکه وظیفه‌ی سنگینی بر عهده دارد. مهم‌ترین وظیفه‌ی تابستان معرفی است. معرفی جول که پس از بیست سال به چه حال و روزی افتاده و دیگران که با او در ارتباط هستند. آخرین سکانسی که از جول دیده بودیم مرگ دخترش در آغوش او بود. اولین سکانسی هم که بعد از بیست سال می‌بینیم بعد از همان کات با جول شروع می‌شود و این یعنی همچنان جول نمی‌تواند دخترش را فراموش کند. ساعتی که سارا به جول هدیه داده بود هنوز که هنوزه در دست او است که دلیل دوم فراموش نشدن سارا را نشان می‌دهد. ساعتی که علارغم شکسته شدن باز هم لحظه‌ای از دست جول جدا نمی‌شود و یاد سارا را هیچ‌وقت از بین نمی‌برد. تابستان آدم‌های دیگری را هم معرفی می‌کند. از “رابرت” و “مارلین” گرفته تا “تس” و “الی” و بقیه‌ی افرادی که بر سر راه‌مان قرار می‌گیرند. تابستان منطقه‌های قرنطینه را نشان‌مان می‌دهد؛ گروه شورشی “کرم شب‌تاب” را معرفی می‌کند و یک دنیای آخرزمانی با انسان‌های سالم و بیمار و کلیکرها را به‌مان می‌شناساند. پس همه‌ی این وظیفه‌های سنگین بر دوش تابستان است و حق دارد طولانی باشد!

شاید به اندازه‌ی فصل افتتاحیه به چشم نیاید اما تابستان اوضاع و احوال‌اش احساسی‌تر می‌شود. “آخرین ما” از مرگ و زندگی می‌گوید. از فدا کردن و گذشت؛ از عشق از نفرت از به‌دست آوردن چیزی در ازای از دست دادن دیگری. “آخرین ما” همه‌ی احساسات دنیا را چنان در وجودتان تزریق می‌کند که از این دنیا فارغ می‌شوید و خود را به دنیای آخرزمانی آن می‌سپارید. سکانس کشته شدن “تس” را به‌یاد بیاورید. به ظرافت چگونه مردن او دقت کنید. مرگ “تس” در کات‌سین نمایش داده نمی‌شود و فقط از دور صدای شلیک گلوله را می‌شنویم. این سکانس از لحاظ فرم عالی است. “جول”، “تس” را از دست داده و با “الی” تنها می‌شود. درواقع سرنوشت کسی را به‌نام “تس” از “جول” می‌گیرد که شریک تنهایی‌اش بوده و بدون “تس” جول تنها می‌ماند. اما این اتفاق در ناخودآگاه “جول تاثیر مستقیم دارد. “جول” دیگر “تس” را ندارد. چرا؟ به‌خاطر الی! سرنوشت در ازای “تس” چه چیزی را به جول می‌دهد؟ پاسخ باز هم “الی” است. به شکل بسیار ظریفی روایت قصه همواره تا انتها رابطه‌ی “جول” با “الی” را نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند. قبل از چکش زدن به این رابطه بگذارید همراها‌ن‌مان را در تابستان مرور کنیم.

تابستان برای پویا کردن اتمسفر آخرزمانی دنیای بازی و نشان دادن انسان‌های سالم دیگری مانند “جول” و “الی”، افرادی را برسر راه‌ این دو بازمانده قرار می‌دهد که تا مدتی همسفرهای خوبی محسوب می‌شوند. اولین همسفر آن‌ها، “بیل” نام دارد. یک مکانیک جدی، خشن و مقرراتی! در همین مدت کوتاه او را می‌شناسیم و برای‌مان شخصیت می‌شود. او فرد تنهایی است که حال و هوای سخت روزهای پس از گسترش بیماری روی اعصاب و روان‌اش تاثیر گذاشته و به‌شدت عصبی جلوه می‌کند. اما در سکانس زیبایی می‌بینیم همین فرد خشن و جدی، با دیدن صحنه‌ی به‌دار آویخته شدن همکارش به گریه می‌افتد و بازی هم اصلا نمی‌خواهد اشک‌تان را دربیاورد یا از این ادا و اطوارها داشته باشد چون چند ثانیه بعد قرار است خبر خوش‌حال کننده‌ای بشنویم. بلکه این سکانس فقط و فقط می‌خواهد بگوید که در این بیست سال آخرزمان چه برسر آدم‌ها آمده و ممکن است انسان‌های دل‌رحمی مثل “بیل” را هم این‌گونه عصبی و خشن جلوه دهد. تا فشار روحی این دنیای آخرزمانی برای‌مان آشکار گردد.

در این سکانس بسیار با “الی” بدرفتاری می‌شود که با هوش‌مندی خاصی در ادامه‌ی داستان به‌درد می‌خورد.

همسفرهای دیگری که با “جول” و “الی” همراه می‌شوند “هنری” و “سم” نام دارند. دو برادر سیاه‌پوستی که برخلاف بیل بسیار گرم و صمیمی هستند. هنری تقریبا جوان و “سم” هم سن و سال “الی” است. اما دلیل آشنا شدن با این دو برادر چیست؟ بازی می‌خواهد بر احساس تکیه کند. به همین منظور ابتدا “بیل” را که تنها و بی‌کس بود بر سر راه‌مان قرار می‌دهد تا ببینیم تنهایی در این آخرزمان از هر چیزی بدتر است. پیش از آن هم “جول” را درحالی به ما معرفی کرد که با “تس” بود اما مرگ وی، “جول” را تنها گذاشت. فلسفه‌ی حضور “هنری” و “سم” نیز همین است. آن‌ها شاد هستند چون هم‌دیگر را دارند و هنوز تنها نشدند. این دو بازمانده چند سکانس جاودانه را در بازی خلق کرده‌اند تا حضورشان همواره در ذهن بازی‌کننده باقی بماند.

روز بود. جول، الی، هنری و سم داشتند جاده‌ها را پشت سر می‌گذاشتند و هر از گاهی هم ساختمان‌های اطراف را می‌گشتند تا اینکه سم از یک اسباب‌بازی آدم‌آهنی خوشش می‌آید و می‌خواهد آن را در کوله‌اش بگذارد که هنری می‌گوید باید فقط لوازم حیاتی را با خودمان بیاوریم. همان شب چند سکانس عالی می‌بینیم. ابتدا گپ زدن “جول” و “هنری” بر سر موتورسیکلت به همراه شام خوردن به تصویر کشیده می‌شود که صمیمی شدن بیشتر بازمانده‌های تازه وارد را نشان‌مان می‌دهد. دقت کنید “سم” در این صحنه حضور ندارد. “الی” سفره‌ی شام (!) را ترک می‌کند تا “سم” را از تنهایی دربیاورد و چند کلامی با او حرف بزند و سورپرایزش کند. اما سورپرایز “الی” چیست؟ “الی” همان آدم‌آهنی را که سم اجازه نداشت با خودش بیاورد در کوله‌اش گذاشته بود تا مخفیانه به “سم” بدهد و او را خوشحال کند. می‌بینید؟ الی هم مثل سارا مهربان است. “سم” اصلا از این کار “الی” خوشحال نمی‌شود و در عوض سوال‌هایی راجع به ترس، تبدیل شدن به موجودات ترسناک، بیماری و مرگ می‌پرسد. دل‌مان شور می‌افتد! متوجه می‌شویم او بیمار است و فردا صبح “سم” به همان موجودات ترسناک تبدیل می‌شود. هنری به ناچار برادرش را می‌کشد! هنری شوکه می‌شود. او دیگر نمی‌تواند شاد باشد چراکه با مردن برادرش تنها شده. او دیگر هدفی برای زنده ماندن در این آخرزمان لعنتی ندارد. او خودکشی می‌کند و ما غرق در آهنگ گوستاوو می‌شویم. نه اشتباه نکنید! بازی نمی‌خواهد راه به راه اشک‌تان را دربیاورد بلکه به صورت غیر مستقیم به جول می‌فهماند تنها ماندن در این جهنم وحشتناک است. البته “جول” هنوز آنقدرها هم تنها نیست و “الی” را در کنارش دارد. اما نوبتی هم که باشد نوبت رابطه‌ی “جول” و “الی” است!

این کودک سیاه‌پوست همان “سم” خودمان است! او می‌داند بیمار شده و سوال‌هایی راجع به ترس و مرگ از “الی” می‌پرسد که با این پلان‌های عالی تاثیرشان دوچندان می‌شود.

تابستان با جول شروع می‌شود. با غم از دست دادن دخترش بعد از بیست سال! با زندگی کردن در منطقه‌های قرنطینه‌ی بوستون که هرکه بیمار باشد بی‌رحمانه کشته می‌شود. با قاچاق اسلحه و تجارت‌شان! تابستان جول را در چنین جاهایی با چنین خصوصیاتی معرفی می‌کند. اولین سکانس معرفی جول و الی به هم را به یاد بیاورید. فوق‌العاده است. “الی” به مارلین می‌گوید من با این مرد جایی نمی‌روم. جول هم به مارلین می‌گوید با این دختر آب‌اش در یک جوب نخواهد رفت. دقت کردید چه شد؟ در واقع الی و جول به شکل غیر مستقیم دارند به هم می‌گویند از هم خوش‌شان نمی‌آید. بعد از این رفتار بد، یک رفتار خوب داریم. آن سکانسی که “جول” و “الی” منتظر “تس” هستند. “جول” دراز کشیده و “الی” به او می‌گوید ساعت‌ات شکسته است. همین دیالوگ کافی‌ست تا جول را بعد از بیست سال به فکر “سارا” بی‌اندازد. با این دیالوگ جول به خواب عمیقی فرو می‌رود که نشان دهنده‌ی آرامش گرفتن او است. وقتی “جول” بیدار می‌شود دوربین از روی شانه‌ی او به “الی” نگاه می‌کند و بعد هم “جول” را درحال روشن کردن فانوسی می‌بینیم. این یعنی رابطه‌ی جول و الی یک قدم به هم نزدیک‌ شده است. حالا باز هم رفتارهای بد را داریم! بعد از اینکه “جول” متوجه زخم‌های روی بازوی “الی” شد نمی‌خواست باور کند او راست می‌گوید و درواقع می‌خواست شرش را از سرش کم کند. همچنین وقتی “تس” کشته شد رفتار بد “جول” ادامه پیدا می‌کند به نوعی که برای “الی” قوانین پادگانی شرح می‌دهد که هرچه او بگوید باید انجام دهد و از این حرف‌ها! این یعنی من تو را به زور دارم تحمل‌ات می‌کنم پس به حرف‌هایم گوش کن تا سریع‌تر تو را تحویل بدهم و این ماجرا تمام شود! درست مثل تجارت یک اسلحه!

در کارگاه بیل بودیم که “جول” به “الی” اجازه نداد تا برای خودش اسلحه بردارد. جلوتر که رفتیم یک انسان بیمار شده سعی داشت تا “جول” را بکشد و کاری هم از دست مرد خسته‌ی قصه‌ی ما برنمی‌آمد که در این بین “الی” اسلحه‌ای برمی‌دارد و با تیراندازی به آن فرد بیمار و کشتن‌اش، جان “جول” را نجات می‌دهد. رفتار “جول” بعد از این اتفاق را به یاد دارید؟ او می‌خواهد از “الی” تشکر کند و برای اسلحه ندادن به او پشیمان است اما غرورش این اجازه را نمی‌دهد و همه‌ی این‌ها را از رفتارش و چند نگاه متوجه می‌شویم. چقدر ظریف وعالی شخصیت‌ها پرداخت شده‌اند. اندکی جلوتر “جول” تشکرش را به گونه‌ی دیگری ابراز می‌کند. بحث‌مان آن سکانس آموزش دادن چگونه تیراندازی کردن با اسلحه‌ی “رایفل” است که جول به الی یاد می‌دهد. در پلان کوتاهی دوربین پشت این دو شخصیت می‌آید و یک لحظه دست چپ جول بر روی شانه‌ی راست الی می‌رود. دقت کردید که تمرکز این پلان بر روی چه چیزی بود؟ این پلان با ظرافت عجیبی خیلی کوتاه ساعت شکسته‌ی “جول” را نشان‌مان داد تا ارتباطی ایجاد کند بین احساس شباهت سارا و الی و در همین لحظه موسیقی شروع به نواختن کرد. درواقع آن ساعت شکسته پررنگ‌ترین یادآوری “سارا” در بازی است. این قدم جدی‌تری به سمت و سوی ارتباط دو بازمانده‌مان بود.

پلانی که دوربین به ساعت شکسته‌ی دست “جول” بر روی شانه‌ی “الی” تمرکز می‌کند همین جاست. همان لحظه هم موسیقی نواخته می‌شود که گویای حس و حال نیمه دگرگون شده‌ی “جول” است.

سکانسی که برای اولین‌بار “هنری” و “سم” را ملاقات کردیم یکی دیگر از ظریف‌کاری‌های ارتباط “جول” با الی” است. همان ابتدا که “الی” و “سم” مشغول خوردن توت هستند برای چند ثانیه “جول” با لبخندی ناخودآگاه محو تماشای “الی” می‌شود. در همان‌جا “هنری” دوبار “الی” را دختر “جول” خطاب می‌کند. سپس “جول” به خواب فرو می‌رود توسط “الی” بیدار می‌شود. همه‌ی این‌ها فوق‌العاده ظرافت این رابطه را به تصویر می‌کشند. سکان ماشین اولین جایی است که “جول” و”الی” به صراحت با هم خوب هستند و به جان هم نمی‌افتند. اما در همین سکانس دو نکته‌ی فوق‌العاده ریز جای گرفته است. فصل افتتاحیه‌ی بازی را به یاد بیاورید. همان جایی که “جول”، “سارا” و “تامی” سوار ماشین هستند و می‌خواهند از هرج و مرج فرار کنند. اگر یادتان باشد “جول” به “تامی” می‌گوید جلوی سارا از این حرف‌های خشونت‌آمیز نزند که متناسب سن دخترش نیست. همچنین کمی جلوتر سارا دل‌اش می‌خواهد دو ره‌گذر کنار خیابان را سوار کند. به تابستان و درون ماشین برمی‌گردیم. دو اتفاق مشابه داریم. ابتدا مجله‌ای با عکس‌های ناجور است که “الی” دارد تماشای‌شان می‌کند! “جول” به دخترک می‌گوید این‌ها مناسب سن‌اش نیستند و بی‌خیال‌شان شود. دقیقا مثل حرف‌های تامی به سارا. همچنین کمی جلوتر یک مرد غریبه و مشکوک وسط خیابان راه می‌رود که “الی” می‌گوید سوارش کنیم که باز هم یادآور خاطرهای مشابه از سارا است. سناریوی شاهکار بازی را می‌بینید؟

اولین جایی که “جول” و “الی” به جان هم نمی‌افتند و ساعت‌ها مثل بچه‌ی آدم کنار هم می‌نشینند همین سکانس ماشین است!

پاییز

جول تصمیم می‌گیرد که برای رساندن “الی” به “کرم شب‌تاب” و تمام شدن کارش باید برادرش تامی را پیدا کند؛ چراکه او عضو سابق گروه “کرم شب‌تاب” بوده است. “جول” و “الی” بعد از همسفر شدن با بازمانده‌هایی که دوستان خوبی هم محسوب می‌شدند و همچنین پشت سر گذاشتن شهرهای دور افتاده و کم جمعیت و پرجمعیت با همه‌ی جانوران و راه‌زن‌های‌اش موفق می‌شوند کمربند میانی امریکا را طی کنند و به مقصدشان نزدیک و نزدیک‌تر شوند. تا اینکه سرانجام آن‌ها در فصل پاییز وارد شهر بازسازی شده‌ی “جکسون” در ایالت “وایومینگ” می‌شوند. این شهر در کنار یک سد قرار دارد که “تامی” و همسرش “ماریا” به همراه گروه‌شان از آن سد جهت تولید برق استفاده می‌کنند که اجتماعی قدرتمند و مستحکم را تشکیل داده‌اند. همسر “تامی” با “الی” حرف می‌‌زند و ماجراهای پیش آمده و گذشته‌ی “جول” را به او می‌گوید. “جول” هم در این فکر است که “الی” را پیش تامی بگذارد و دنبال زندگی‌اش برود. درواقع می‌خواهد ادامه‌ی کارش را به “تامی” واگذار کند. اما پس از حمله‌ی راه‌زن‌ها “الی” به “جول” می‌گوید که ماجرای “سارا” را می‌داند و او هم مثل “جول” عزیزان‌اش را از دست داده است. خلاصه بعد از کشمکش‌های احساسی “جول” تصمیم می‌گیرد با “الی” بماند و او را به دست “تامی” نسپارد. “تامی”، “جول” و “الی” را به دانشگاه “کلورادو شرقی” می‌برد؛ جایی که او به یاد دارد آخرین بار گروه “کرم شب‌تاب” در آن‌جا مستقر بودند. اما ای دل غافل! جول و الی متوجه می‌شوند که دانشگاه مدت‌هاست به حال خود رها شده و دیگر کسی آن‌‌جا استقرار ندارد. البته امیدشان کاملا هم نابود نمی‌شود چراکه یک نوار صوتی پیدا می‌کنند و توسط آن درمی‌یابند که “کرم شب‌تاب” به یک بیمارستان در “سالت لیک سیتی” نقل مکان کرده است. “جول” و “الی” درحال ترک کردن دانشگاه به مقصد بیمارستان بودند که ناگهان مورد حمله‌ی گروهی از غارتگران قرار می‌گیرند و حسابی درگیر می‌شوند. در این درگیری‌ها “جول” به‌شدت زخمی می‌شود و حتی به زحمت می‌تواند راه رود که به کمک “الی” موفق می‌شوند تا از آن‌جا فرار کنند.

“الی” قهر کرده، “جول” در فکر فرو رفته و “تامی” ساکت است. ببینید چه کرده‌اند با این سکانس!

تحلیل پاییز

پاییز، فصل تصمیم‌گیری‌ها است. تصمیم‌های ریز و درشت و به‌شدت تاثیرگذاری که مسیر بازی را تغییر می‌دهد. تصمیم‌هایی که مدام با احساسات‌تان بازی می‌کند و دل‌تان می‌خواهد داد بزنید این کار را نکن و آن کار را بکن! پاییز با رسیدن “جول” و “الی” به محل استقرار تامی شروع می‌شود. زیاد طولانی نیست. حداقل به اندازه‌ی تابستان طول نخواهد کشید. این فصل با یک مقدمه آغاز می‌شود. بحث مشخص است. “جول” اصرار دارد تا تامی را راضی کند که “الی” را بردارد و خودش هم بگذارد برود اما تامی راضی نمی‌شود! در گیرودار این دعواها بر سر الی سکانسی می‌بینیم که تصمیم گرفتن “تامی” در این خصوص را کاملا برای‌مان آشکار می‌کند. بعد از حمله‌ی راه‌زن‌ها را به یاد بیاورید. “تامی” می‌خواهد همسرش را راضی کند تا کار “جول” را در ارتباط با “الی” ادامه دهد و این مسئولیت را قبول کند اما تردید دارد که بگوید یا نه! در همین شک و تردیدها ناگهان چشم‌اش به “الی” می‌افتد که دارد تند تند به “جول” توضیح می‌دهد که راه‌زن‌ها چگونه حمله کردند و از این حرف‌ها. اگر به زاویه‌ی دوربین دقت کرده باشید از نگاه تامی تصویر می‌گیرد و تمرکز او را بر روی الی نشان می‌دهد تا اینکه سرانجام تامی تصمیم‌ می‌گیرد ماجرا را به “ماریا” بگوید. ماریا راضی نمی‌شود و بین‌شان دعوا بالا می‌گیرد که باز هم یک سکانس ظریف داریم. درحالی که “ماریا” و “تامی” مشغول دعوا کردن هستند “الی” به جول” می‌گوید که آیا آن‌ها بر سر من دعوا می‌کنند؟ جول از پاسخ دادن تفره می‌رود و الی قهر می‌کند و اسب تامی را می‌دزدد و می‌زند به چاک! با این اتفاق در دل جول تردید به وجود می‌آید. جول تامی را راضی کرده که با “الی” بماند. از طرفی “الی” از کار او ناراحت شده است. این تردید را کاملا در وجود جول حس می‌کنیم. بنابراین “تامی” و “جول” به دنبال “الی” می‌روند تا پیدای‌اش کنند.

تا اینجا به نوعی مقدمه‌ی پاییز محسوب می‌شد! یعنی بازی داشت آماده‌مان می‌کرد تا در ادامه سه سکانس شاهکار را پشت سرهم نشان‌مان دهد. اولین‌اش را با هم مرور می‌کنیم. وقتی “جول” “الی” را پیدا می‌کند دخترک بر روی تخت نشسته و کتاب می‌خواند. الی ابتدا خودش را به آن را می‌زند اما ناگهان بغض‌اش می‌ترکد. این پنهان کردن و بیرون ریختن احساسات عالی است. یعنی از همان ابتدا چیزی در دل‌اش مانده بود اما دیگر صبرش لب‌ریز شد و شروع کرد به گریه کردن و با بغض حرف زدن. جول که همچنان همان تردید را در وجودش حس می‌کرد کاملا آماده بود تا از الی تاثیر بگیرد. بنابراین “الی” با بغض‌اش و گوستاوو هم با موسیقی‌اش چیزی کم نگذاشتند. “الی” می‌گوید که می‌داند جول سارا را از دست داده و می‌خواهد با ترک کردن‌اش همچنان از یاد و خاطرات تلخ گذشته فرار کند اما او سارا نیست! می‌گوید او هم مثل جول افراد زیادی را از دست داده است. جول را هول می‌دهد گریه می‌کند دیگر از یک سکانس چه می‌خواهید؟ دقت کنید که چقدر به موقع “تامی” وارد اتاق می‌شود و این بحث را قطع می‌کند. قطع شدن ناگهانی بحث یعنی چه؟ این اتفاق دقیقا به فکر کردن جول اشاره می‌کند. یعنی فرصتی برای فکر کردن درباره‌ی الی و حرف‌های‌اش به او می‌دهد.

یادتان هست که گفتم “جول” پشت سر “الی” و “تامی” به آرامی راه می‌رود و بدجوری دارد فکر می‌کند تا تصمیم بگیرد؟ خب همین سکانس است!

سکانس دوم، این ماجرا را به اوج‌اش می‌رساند. سکانسی که بدون تردید جزو بهترین سکانس‌های “آخرین ما” محسوب می‌شود و به‌شدت با فرم و ساختار درام جوردرمی‌آید. “جول”، “الی” و “تامی” هیچ کدام‌شان چیزی نمی‌گویند و سوار بر اسب می‌شوند و به سمت دانشگاه “کلورادو” حرکت می‌کنند. این چیزی نگفتن یعنی مشکلی در کار است و یک چیزی جور درنمی‌آید! حتی در یک نما داریم که الی کاملا بی‌اعتنا ولی در عین حال با تمام احساسات کودکانه و قهر کردن‌اش از کنار جول رد می‌شود و برروی اسب‌اش می‌نشیند. در راه موسیقی شاهکار گوستاوو کاملا با فرم صحنه آشناست و در خدمت این فضای احساسی قرار دارد. در یک پلان می‌بینیم هر سه بازمانده بر اسب‌شان سوار شدند و آرام آرام راه می‌روند و هیچ چیزی هم نمی‌گویند. “جول” از همه عقب‌تر است و “الی” و “تامی” در جلو. این نما کاملا نشان می‌دهد که “جول” بدجوری دارد فکر می‌کند. فکر اینکه از تامی و الی جدا شود و آن‌ها را با هم رها کند. ناگهان پلان عوض می‌شود. در یک قاب شاهکار از روبه‌رو الی و جول را با هم می‌بینیم. این‌جا دقیقا متوجه می‌شویم “جول” تصمیم‌اش را گرفته است. صحنه اشاره می‌کند این دو با هم می‌مانند و نگاه مهربان جول از دور به الی این تصمیم را تثبیت می‌کند. تا اینکه با رسیدن به دانشگاه “جول” به “تامی” می‌گوید که به همراه “الی” خواهد رفت و با برادرش خداحافظی می‌کند. ناگهان و ناخودآگاه از درون حس می‌کنیم “الی” خوشحال می‌شود. “الی” که در لاک خودش فرورفته بود و حرف نمی‌زد با تصمیم جول می‌خندد و سریع به پشت اسب جول می‌نشیند تا با هم بروند. این سکانس تمام حس‌های خوب دنیا را باهم به‌تان هدیه می‌دهد.

به سکانس شاهکار آخر فصل پاییز می‌رسیم. سکانسی که به شکل فوق‌العاده‌ای با گیم‌پلی درهم آمیخته است. ابتدا کنترل جول را به دست می‌گیریم که به شدت هم زخمی است. او به زحمت و با کمک گرفتن از در و دیوار راه می‌رود. داریم آماده می‌شویم تا جول را از استقلال همیشگی‌اش دور ببینیم. تا اینکه دیگر در و دیوار هم کارساز نیست و جول به زمین می‌افتد. دقت کنید! “الی” می‌آید و زیربغل “جول” را می‌گیرد تا کمک‌اش کند راه برود. بازهم این‌جا گیم‌پلی داریم و ما باید کنترل را به دست بگیریم. اما دقیقا چه کسی را هدایت می‌کنیم و راه می‌بریم؟ به این فکر کرده‌اید؟ آیا داریم “الی” را هدایت می‌کنیم که توسط آن “جول” هم راه برود یا برعکس؟ مشخص نیست و نمی‌دانیم. شاید هردو را باهم هدایت می‌کنیم. دقیقا هدف این سکانس هم همین است. می‌خواهد انتقال احساسات انجام دهد. می‌خواهد “جول” و “الی” را برای‌مان یکی کند می‌خواهد بگوید دیگر راه‌شان جدا نیست و قدم به قدم و پا به پای هم حرکت می‌کنند. این یعنی نهایت بلوغ در ساختن بهترین فرم در این صحنه. حالا جول دست‌های‌اش را بر روی شانه‌های “الی” گذاشته و بر او تکیه کرده است. مگر آدم بر کالایی که می‌خواهد تحویل دهد تا ماموریت‌اش انجام شود تکیه می‌کند؟ قطعا خیر! چون دیگر الی آن کالای قاچاق نیست. “الی” سرشار از احساس است و هیچ‌کس جز “جول” آن را نمی‌داند. وقتی “جول” به زمین می‌افتد الی خودش را به آب و آتش می‌زند. به نگرانی او خوب دقت کنید. تمام زورش را می‌زند تا جول را بلند کند. به جول می‌گوید “پاشو بهم بگو باید چی‌کار کنم… توروخدا”. این جمله همه چیز است. نشان می‌دهد “الی” تا این‌جا کاملا بر جول تکیه کرده بود اما سرنوشت کاری می‌کند که او تکیه‌گاه جول باشد. این تعامل شاهکار نیست؟

و این‌جا همه‌ی حس‌های خوب دنیا بعد از تصمیمی که “جول” می‌گیرد به شما منتقل می‌شود!

زمستان

در زمستان “الی” و “جول” در خانه‌ای کوهستانی سرپناه گرفته‌اند. جول در آستانه‌ی مرگ است و برای مراقبت و نگه‌داری کاملا به الی نیاز دارد و به او تکیه کرده است. الی که نان آور خانه شده (!) به شکار می‌رود و می‌خواهد یک گوزن بزرگ را شکار کند. بعد از روانه کردن چندین تیر به سمت گوزن بخت برگشته به جنازه‌اش می‌رسد اما بر سر جنازه‌ی گوزن با دو مرد غریبه‌ی عجیب روبه‌رو می‌شود. دیوید و جیمز که نام آن دو نفر است معامله‌ای با الی می‌کنند. آن‌ها گوشت گوزن را برمی‌دارند و در عوض مقداری دارو به الی می‌دهند تا بتواند جول را مداوا کند و از مرگ نجات‌اش دهد. جیمز می‌رود دارو‌ها را بیاورد و در این میان الی و دیوید در مقابل کلیکرها و افراد آلوده به بیماری مقاومت می‌کنند. سپس دیوید به الی می‌گوید آن افرادی که در دانشگاه “کلورادو” کشتند اعضای گروه‌اش بودند اما با این وجود به الی اجازه می‌دهد تا آن‌جا را ترک کند و داروها را به جول برساند. الی که ترسیده بود هراسان سوار بر اسب‌اش می‌شود و به سمت مخفیگاه‌شان حرکت می‌کند. دیوید هم افرادی را برای تعقیب او می‌فرستد. صبح روز بعد آن افراد الی را به دور از جول محاصره و دستگیر می‌کنند. حالا الی یک طرف مانده و جول هم طرفی دیگر! الی درحالی که زندانی شده متوجه می‌شود دیوید و افرادش آدم‌خوار هستند و بعد از تلاش‌های فراوان و امتنا کردن از پیوستن به گروه دیوید موفق می‌شود تا از آن‌جا فرار کند. دیوید الی را در یک رستوران گیر می‌اندازد و آن‌ها با هم درگیر می‌شوند. از طرفی جول در کلبه‌ی سرپوشیده‌شان ناگهان به‌هوش می‌آید و بعد از بازجویی کردن از دو مامور امنیتی متوجه می‌شود الی زنده است و کجا می‌تواند او را پیدا کند. وقتی جول به رستوران می‌رسد الی را می‌بیند که درحال کشتن دیوید با ضربات پی در پی چاقو است و سرانجام هم‌دیگر را به آغوش می‌کشند و گریه می‌کنند و گریه می‌کنید!

همان اولین پلان “زمستان” به ما نشان می‌دهد که همه‌ی مسئولیت‌ها بر دوش “الی” است و دقت در نشانه‌گیری‌اش هم می‌گوید تقریبا با آزمون و خطا حرفه‌ای شده!

تحلیل زمستان

زمستان اوج احساسات بازی است. تعامل عالی احساسات میان جول و الی که به بهترین شکل ممکن روایت می‌شود و شاهکار روایی دارد. روند ماجراهای زمستان انقدر خوب است که آخرش گریه‌تان را درمی‌آورد. البته این‌بار نه از ناراحتی بلکه از خوشحالی! اولین سکانس زمستان شکار خرگوش است. هدف از تماشای شکار شدن خرگوش توسط الی چیست؟ این سکانس به ما می‌گوید الی دیگر آن دختر بچه‌ی چهارده ساله‌‌ای نیست که سرش باد دارد و فقط نترس است! بلکه این شجاعت‌اش را به ناچار باید صرف کسب مهارت و مراقبت از خودش و جول کند که می‌کند. بعد از آخرین نماهایی که از پاییز دیدیم آماده شدیم تا به الی تکیه کنیم و بار امانت آسمان را بر دوش‌اش بگذاریم! حالا زمستان با اولین پلان‌اش به ما می‌گوید قانون طبیعت برای بقا به الی کمک کرده تا بتواند مهارت‌های‌اش را گسترش دهد و یک خرگوش کوچک و سریع را از فاصله‌ی دور با تیروکمان بزند. تازه این پایان کار نیست و شکار گوزن هم در قدم بعدی قرار دارد. شخصیت جدید الی در فصل زمستان هنوز کاملا برای‌مان باز نشده است. ملاقات او با دیوید را به یاد آورید. دیوید از الی می‌خواهد اسم‌اش را بگوید اما الی این‌کار را نمی‌کند و کاملا هواس‌اش به دور و بر است که نکند کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. این رفتار الی را مقایسه کنید با زمانی که با هنری و سم ملاقات کرده بودند. اولین کسی که اسم‌اش را بدون سوال و جواب گفت الی بود و حتی پیشنهاد داد که می‌توانند باهم باشند و به‌هم کمک کنند. تغییر شخصیت را می‌بینید؟ الی دیگر گرگ باران دیده شده و این را کاملا در لابه‌لای بافت‌های بازی حس می‌کنیم. اما با همه‌ی این تندخویی‌ها وقتی دیوید از او می‌پرسد در ازای گوشت گوزن‌ چه می‌خواهی تغییر لحن می‌دهد و به‌سرعت می‌گوید دارو! یعنی وقتی پای جول وخوب شدن‌اش در میان باشد او باز هم می‌تواند همان کودک بی‌احتیاط شود. دلیل‌اش چیست؟ یعنی هیچ چیزی به جز خوب شدن جول برای‌اش مهم نیست و هر ماجرایی در این راستا فکرش را از کار می‌اندازد.

زمستان قدم به قدم‌اش سرشار از احساس است. سناریوی زمستان آن‌قدر حساب شده نوشته شده است که تنها باید خود را به دست آن بسپارید و از هرچه احساس در کره‌ی زمین است بی‌نیاز شوید! ببینید چه سکانی داریم! الی بعد از گرفتن دارو به‌سرعت به خانه و پیش جول برمی‌گردد. به نگرانی او دقت کردید؟ فکر کرد جول مرده است. الی به جول آمپول می‌زند او را تیمار می‌کند و کنارش می‌خوابد. دوربین به بالای سرشان می‌رود و فقط این دو بازمانده را نشان‌مان می‌دهد. اوج نزدیک شدن الی و جول برای‌مان نشان داده می‌شود. سازندگان با این قصه و روایت جادو کرده‌اند. صبح روز بعد که الی متوجه می‌شود افراد دیوید تعقیب‌اش کردند می‌گذارد می‌رود تا آن‌ها دنبال‌اش کنند اما به جول دست‌رسی نداشته باشند. ببینید چقدر خوب این احساس باز می‌شود.
اما قدم به قدم لحظات پایانی سناریوی زمستان را باید بوسید! تدوین این سکانس‌ها چنان کاری با احساسات‌تان می‌کند که ناخودآگاه با همه‌ی وجودتان دل‌تان شور می‌افتد و نگران الی و جول می‌شوید. آن‌ها از هم دور هستند. الی از دست دیوید فرار می‌کند و جول در بستر بیماری به هوش می‌آید. جول نمی‌داند چه بر سر الی آمده. سکانس بازجویی جول از دو تن از افراد دیوید نهایت عشق جول را به الی نشان می‌دهد. همان دختر بچه‌ای که نگذاشت جول بمیرد و با همه‌ی جثه‌ی کوچک‌اش هرکاری که می‌توانست برای او انجام داد و چیزی دریغ نگذاشت. فرو کردن چاقو در زانوی آن مرد چنان حسی از جول به بازی‌کننده منتقل می‌کند که تمام آن احساسات به وی القا می‌شود. لحظات پایانی فصل زمستان تا وقتی که جول و الی به هم برسند شاهکار روایت و تدوین دارد. جابه‌جایی کنترل شخصیت‌ها بین الی و جول این ارتباط عاطفی را تشدید می‌کند و حلقه‌ی عشق پدر دختری‌شان را تنگ‌تر و تنگ‌تر!

ترس، بی‌اعتمادی به اطراف و آدم‌ها، نگرانی برای “جول” و هر حس دیگری که دل‌تان بخواهد در این نمای صورت “الی” دیده می‌شود. چقدر این شخصیت خوب پرداخت شده است!

سکانس رستوران آخرین سکانس زمستان است. رستورانی در حال سوختن زیر شلاق داغ آتش و سرمای برف که تنها دو نفر درون آن هستند. الی و دیوید! بازی طبق معمول اکثر اتفاقات فصل زمستان را هم با گیم‌پلی درگیر می‌کند تا با همه‌ی وجودتان شما را در بازی بکشد. الی قایم می‌شود و دیوید به دنبال‌اش می‌گردد. دیوید می‌خواهد الی را بکشد بازی‌کننده دارد از استرس جان‌اش بالا می‌آید. نه تیراندازی داریم و نه صحنه‌های شلوغ و نه غول و از این حرف‌ها اما چنین هیجانی را تاکنون تجربه نکرده‌اید! وقتی دیوید متوجه شما می‌شود و با الی پا به فرار می‌گذارید به قدری می‌ترسید که انگار واقعا کسی دنبال‌تان کرده و می‌خواهد بکشد‌تان! یک تدوین عالی دیگر داریم. از آن فضا بیرون می‌آییم و با جول وارد می‌شویم و الی را درحال کشتن دیوید می‌بینیم. الی با همه‌ی وجودش با ترس‌اش با بغض‌اش با اضطراب‌اش با همه‌ی حس‌های بد دنیا دارد پشت سرهم دیوید را با چاقو می‌زند و جول می‌رسد و هم‌دیگر را بغل می‌کنند و اشک‌تان در‌می‌آید. باور کنید کار سختی است که در این سکانس گریه نکنید. به شکل معجزه‌آسایی سناریوی زمستان احساسی است و با وجودتان بازی می‌کند. این فصل چنان رابطه‌ی عاطفی عمیقی بین جول و الی ایجاد می‌کند و چنان شخصیت پردازی‌ای نشان‌تان می‌دهد که با تمام قلب‌تان این دو بازمانده را باور می‌کنید. تنهایی‌شان را باور می‌کنید. تیمارداری الی از جول و نجات‌ دادن‌اش از مرگ را باور می‌کنید. حس جول به الی بعد از اینکه روبه‌راه شد را باور می‌کنید. این‌گونه بلاهایی بر سرتان می‌آورد بازی آخرین ما!

وای که چقدر تنهایی و بی‌پناهی “الی” در این سکانس خوب نشان داده می‌شود. همان جایی که دارو‌ها را می‌گیرد تا برای “جول” بیاورد.

بهار

جول و الی در فصل بهار به “سالت لیک سیتی” می‌رسند. آن‌ها در راه به تونلی زیرزمینی برخورد می‌کنند که وسط‌اش را آب گرفته و سعی دارند از روی اجسام شناور بر آن رد شوند که ناگهان به درون آب سقوط می‌کنند. جول الی را از غرق شدن نجات می‌دهد اما در همین گیرودار نیروهای امنیتی “کرم شب‌تاب” آن‌ها را می‌گیرند و به بیمارستانی که محل استقرارشان بود می‌برند. جول درحالی در بیمارستان به‌هوش می‌آید که توسط “مارلین” مورد استقبال قرار می‌گیرد. او به جول می‌گوید که دارند الی را برای یک عمل جراحی آماده می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند مغز الی را جراحی کنند و بر روی‌اش آزمایش‌های مختلفی انجام دهند تا از آن طریق واکسن مقاوم با عفونت را بسازند. با این کار الی می‌میرد! جول از چنگ محافظ امنیتی که برای‌اش گذاشته شده بود می‌گریزد و پس از مبارزه با نیروهای امنیتی دیگر خود را به اتاق عمل می‌رساند. جایی که الی بی‌هوش روی تخت است و چندین جراح بالای سرش قرار دارند. جول الی را برمی‌دارد و از طریق آسانسور به طرف پارکینگ می‌رود اما در آن‌جا “مارلین” راه‌اش را می‌بندد. رهبر “کرم شب‌تاب” می‌خواهد جول را از این کار منصرف کند و به هر قیمتی عمل‌اش را انجام دهد اما جول مارلین را می‌کشد تا دیگر کسی از “کرم شب‌تاب” به دنبال‌شان نیاید. بنابراین الی را سوار ماشین می‌کند و دو نفری می‌زنند به دل جاده! در حین رانندگی به خارج از شهر جول به الی می‌گوید که گروه “کرم شب‌تاب” افراد زیادی همچون او را که در برابر بیماری مقاوم بودند پیدا کرده است و پزشکان نیز بر روی‌شان عمل جراحی انجام داده‌اند که هیچ کدام هم موفقیت آمیز نبوده و در تحقیقات‌شان شکست خورده‌اند. و همین‌طور دروغ می‌گوید که دیگر “کرم شب‌تاب” جست‌وجو را برای درمان بیماری متوقف کرده است. جول نتوانست به الی بگوید که آن‌ها می‌خواستند برای تهیه‌ی واکسن او را بکشند و جان‌اش را بگیرند. بازی درحالی به پایان می‌رسد که آن‌ها در کنار جاده و نزدیک محل استقرار تامی توقف کرده‌اند. الی از اینکه افراد زیادی جان‌شان را برای‌اش از دست دادند و او هم‌اکنون بی‌مصرف باقی‌مانده احساس گناه می‌کند و از این رو از جول می‌خواهد که قسم بخورد همه‌ی حرف‌هایی که زده راست بوده است. با قسم خوردن جول پرونده‌ی قصه‌ی این بازی شاهکار تمام می‌شود.

در اتاق خواب “سارا” اسباب‌بازی “زرافه” را دیده بودید؟ خب ربط‌ش بدهید دیگر!

تحلیل بهار

سکانس اولیه‌ی بهار بی‌نظیر است. بعد از آن دردسرهای سرد زمستان، بازی یک جاده‌ی سرسبز بهاری را با موسیقی آرامش‌بخش گوستاوو نشان‌مان می‌دهد که از این نشان دادن هم هدف دارد. اگر دقت کرده باشید جول زیاد حرف می‌زند. با الی شوخی می‌گوید و اصلا انگار نه انگار همان آدم جدی و خسته‌ی قدیم است که هیچ چیزی جز کارش (برای فراموش کردن گذشته) برای‌اش اهمیتی نداشت. بعد از پشت سر گذاشتن سه فصلی که سپری شد و ماجراهایی که برای او و الی پیش آمد و بعد از اینکه چندین بار توسط الی نجات پیدا کرد طبیعی است که این‌گونه عاشق الی باشد و این مسیر بهاری کاملا نشان دهنده‌ی همین است. نکته‌ی دیگری که با پشت سرگذاشتن جاده و نزدیک‌تر شدن به بیمارستان (خیلی نزدیک) توجه بازی‌کننده را جلب می‌کند میل درونی هریک از بازمانده‌هاست. الی بدجوری در لاک خودش فرو رفته است. نمی‌داند چه اتفاقی قرار است بی‌افتد. آن‌ها سختی‌های زیادی کشیده‌اند و حالا الی می‌خواهد نتیجه‌ی این سختی‌ها را ببیند. از طرفی جول به‌شدت سرخوش و شاد است. او چیزی به‌نام احساس به‌دست آورده که همه‌اش با وجود الی معنا می‌گیرد. با این پیش‌فرض‌ها به جلو و جلوتر می‌رویم تا جایی که قصه، میخ‌اش را محکم می‌کند! بعد از دیدن زرافه‌ها و آن موسیقی شاهکار، جول احساسات‌اش را بروز می‌دهد. او می‌گوید: “ما مجبور نیستیم این کارو انجام بدیم! می‌تونیم برگردیم پیش تامی و بی‌خیال بشیم!” اما جواب الی دندان‌شکن‌تر است: “بعد از این همه سختی‌ها و بدبختی‌هایی که کشیدیم و اتفاقاتی که به‌خاطر من افتاد، من نمی‌تونم بی‌مصرف باشم و به هیچ دردی نخورم.” این دو دیالوگ هدف جول و الی را کاملا برای‌مان مشخص می‌کند. جول عاشق الی شده (عشق پدر دختری) و نمی‌تواند از او دل بکند از طرفی الی در انجام این کار مصمم است.

این پلان خودش دارد حرف می‌زند دیگر نوشتن نمی‌خواهد که! حس عاشقانه‌ی “جول” در برابر حس عاقلانه‌ی “مارلین” درحالی که سوژه‌ی اصلی بی‌هوش است و حق انتخاب ندارد. مو بر تن آدم سیخ می‌شود!

هرچه به پایان نزدیک‌تر می‌شویم این احساس بیشتر اوج می‌گیرد و قابل لمس‌تر از پیش می‌شود. سکانس بیمارستان را به یاد آورید. جایی که مارلین به جول می‌گوید که در این عمل جراحی الی می‌میرد و برای جول هم محافظ می‌گذارد تا کار احمقانه‌ای انجام ندهد و می‌رود. آن بازجویی در فصل زمستان یادتان هست که جول یک چاقو در زانوی یکی از افراد دیوید فرو کرد و چرخاند و چنان با تنفر پرسید الی کجاست که درک‌اش کردیم؟ در بیمارستان چندین برابر آن حس تکرار می‌شود. آن‌جایی که جول مامور محافظ‌اش را می‌گیرد و به دیوار می‌چسباند و دو بار به شکم‌اش شلیک می‌کند تا بگوید اتاق عمل کجاست یکی از بی‌نظیرترین سکانس‌های القای حس عشق و انتقام در تاریخ بازی‌های رایانه‌ای است. به صدای‌اش به رفتارش به حس‌اش به هر کاری که جول انجام می‌دهد بر سر این بازجویی کوتاه که نگاه کنید لحظه به لحظه این شخصیت برای‌تان بازتر می‌شود تا در نهایت خودتان را با او یکی می‌دانید!

عشق پیروز است یا عقل؟ کلیشه‌ای ترین سوال ممکن بعد از علم بهتر است یا ثروت می‌تواند همین عشق و عقل باشد! اما آن‌قدر جواب دادن‌اش سخت است که هرگز از دور خارج نمی‌شود. در سکانس ماقبل پایان، جول به صراحت می‌گوید تصمیم‌گیری را برعهده‌ی عشق می‌گذارد نه عقل! این سکانس تدوین بی‌نظیری هم دارد که به‌شدت با فرم حال و هوای‌اش جور درمی‌آید. بگذارید کمی چکش‌اش بزنیم. جول الی را که بی‌هوش است در آغوش گرفته و دارد به سمت پارکینگ می‌آید که در آن‌جا “مارلین” جلوی‌اش را می‌گیرد تا جول را منصرف کند. مارلین ابتدا با اسلحه وارد عمل می‌شود و سپس حرف‌های تاثیرگذاری می‌زند. می‌گوید این چیزی بود که خود الی می‌خواست (البته تهیه واکسن نه مردن‌اش) و هیچ دردی حس نمی‌کند و ما می‌توانیم دنیا را با تهیه‌ی واکسن نجات دهیم و از این حرف‌ها. درست همین‌جا که جول به فکر فرو رفته بود یک تدوین عالی داریم. ناگهان او را در حال رانندگی می‌بینیم که کنارش هم کسی نیست! چه بخواهید چه نخواهید این سوال در ذهن‌تان می‌آید که “آیا جول الی را به مارلین تحویل داده و خودش دارد به خانه بازمی‌گردد؟” اما بعد از چند لحظه با دیدن الی در صندلی عقب که تازه دارد به‌هوش می‌آید جواب‌تان را می‌گیرید و یک نفس راحت هم می‌کشید و قربان صدقه‌ی جول می‌روید که عشق را انتخاب کرده نه عقل! بعد دوباره در ادامه‌ی تدوین‌ خوب این سکانس فلش‌بکی می‌بینیم که جول در پارکینگ “مارلین” را کشته تا دیگر دنبال الی نگردد و آب پاکی را در دستان‌مان می‌ریزد.

و اما سکانس آخر! پایان بازی درواقع تثبیت و نتیجه‌گیری همه‌ی اتفاقات و احساسات و تصمیم‌هایی است که در انتها جول می‌گیرد. آن‌جایی که در کنار جاده و نزدیک محل استقرار تامی از ماشین پیاده می‌شوند را به یاد آورید. جول که به الی درباره‌ی اتفاقات بیمارستان و “کرم شب‌تاب” دروغ گفته بود حالا در شرایط سختی قرار می‌گیرد. الی از او می‌خواهد قسم بخورد هرچه که گفته راست بوده است. ببینید حتی حیاتی‌ترین دیالوگ بازی هم باز با احساسات سر و کار دارد. حالا جول باید با قسم دروغ خوردن‌اش بگوید از کاری که کرده پشیمان نیست. همچنین با این کار عشق عمیقی را در وجود جول به الی حس می‌کنیم. کسی که بیست و یک سال پیش دخترش سارا را از دست داد و حالا به یاد او الی را به دست آورد. پدر، دختر و عشق!

این سکانس همان جایی است که “جول” می‌خواهد “الی” را منصرف کند تا پیش‌اش بماند و اصلا قید “کرم شب‌تاب” را بزند! این نگاه مشترک را با آن نگاه ابتدایی به هدف مشترک مقایسه کنید. آن نگاه “الی” و “جول” را بهاین‌جایی رسانده که حالا نگاه مشترک‌شان اینده‌ای دل‌خواه است و نه اجبار.

کلام پایانی

“آخرین ما” بی‌رحم است؛ می‌زند، می‌کشد، شکنجه می‌دهد و خون می‌ریزد. اما حرف‌اش عشق است و احساس! به این پارادوکس دقت کرده بودید؟ می‌گویند تا بدی نباشد خوبی نمی‌تواند خودش را نشان دهد. “آخرین ما” هم همین‌گونه است. به ظرافت نمایش بخش ابتدایی و مقدمه‌ی بازی دقت کردید؟ مقدمه‌ای کوتاه و کم‌تر از نیم ساعت که دختری ناز و زیبا به نام “سارا” را معرفی می‌کند. همه‌ی اتفاقات بازی تا انتها بر پایه‌ی همان مقدمه و سارا استوار است. ارتباط جول و الی بدون وجود سارا شاید این‌گونه نمی‌شد. شاید جول دیگر ساعتی نداشت که یک نگاه به الی بی‌اندازد و یک نگاه به ساعت‌اش! شاید دیگر مارلین را نمی‌کشت و الی را تحویل می‌داد. شاید شاید و هزار شاید دیگر به وجود می‌آمد اگر آن مقدمه‌ی شاهکار را نمی‌دیدیم. “آخرین ما” شاهکاری مثال‌ زدنی است؛ به بهترین شکل ممکن شخصیت‌پردازی می‌کند وقصه‌ی ساده‌ی عاشقانه‌اش را با تم سینمایی و روایتی به‌شدت درگیر کننده نشان‌مان می‌دهد. گاهی اوقات یک حس می‌تواند همه‌ی زندگی‌تان را تغییر دهد. می‌تواند بلای جان‌تان شود و نگذارد مثل قبل زندگی کنید! حس گفتنی نیست بلکه لمس کردنی است. آن را نمی‌شود در واژه‌ها بسته‌بندی کرد و به توصیف‌شان نشست. یک حس خوب را باید تجربه کرد و با همه‌ی وجود در آغوش‌اش گرفت. “آخرین ما” همان حس خوبی است که مدت‌ها منتظرش بودید!

 

نویسنده: محمد گیمر

[ دو شنبه 27 بهمن 1388برچسب:,

] [ 21:8 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی Dying Light
dying light review

شب بخیر و موفق باشید! | نقد و بررسی Dying Light

کایل کرِین مامور ویژه ای است که برای دریافت فایل بسیار سری و مهمی وارد شهری در ترکیه می شود. به محض فرود آمدن، او با استقبال گرم و فرش قرمز ساکنان این شهر مواجه می شود. چرا که نه؟ استقبالی گرم با دندان های درنده و فرشی قرمز از جنس خون! ویروسی که مردم معصوم و بی دفاع هاران را به زامبیهای جسور و خونخوار مبدل کرده است، اولین چیزی است که کایل از این شهر پوسیده و متعفن به ارث می‌برد. البته اوضاع هولناک است اما کمی فرصت بدهید تا قرص خورشید در افق محو شود، تا در تاریکی شب، عمق وحشتی که در شهر هاران رخنه کرده است برایتان روشن شود. Good Night, and Good Luck. به «نور فانی» خوش آمدید.

رقصی به ساز دیگران

پس از موفقیت نسبی که تکلند با «جزیره‌ی مردگان» به‌دست آورد، استودیوی لهستانی مشغول تولید بازی دیگری در همین سبک، یک اکشن اول شخص ترس و بقای زامبی، شد که طبق وعده‌های آنها از جزیره‌ی مردگان فراتر و بزرگسالانه‌تر به نظر ‌می‌رسد.

DyingLightGame1

نقشه‌ی بازی از این قرار است: ویروسی در شهر ترکیه‌ای [خیالی] هاران به دلایل نامعلومی شیوع یافته است. درحالیکه ارتش شهر را قرنطینه کرده است، سازمان امدادرسانی جهانی که به اختصار با نام GRE خوانده می‌شود، به انسان هایی که احتمالا از حادثه جان سالم به در برده باشند کمک های غذایی – دارویی می‌رساند. این سازمان کایل کرین را برای دریافت فایلی محرمانه از شخصی با نام رایس استخدام کرده است. شما در نقش کایل از یک طرف به بازماندگان حادثه کمک می کنید و از طرفی ماجرای ماموریت محول شده را پیگیری خواهید کرد.

بزرگترین ایرادی که می‌توان به نور فانی وارد کرد در همین بعد داستانی است. نه تنها چارچوب کلی آن، از همان ابتدا کمی کلیشه‌ای و قابل حدس زدن است، بلکه متاسفانه کمتر پیش می‌آید که مرحله‌ای را به خاطر داستان آن دنبال کنید. به بیان ساده داستان بازی چندان جاذبه و کششی ایجاد نمی‌کند. اما مشکل بزرگتر این است که تکلند از ظرفیتهای روانی و عاطفی بازی به اندازه‌ی کافی استفاده نکرده است. بازماندگان در نور فانی، اغلب طوری خشک و بی‌روح رفتار می‌کنند که گویا هیچ اتفاق خاصی برایشان نیفتاده باشد. جایی در بازی، برِکِن فرمانده‌ی برج اصلی بازماندگان، به کایل می‌گوید نبود آنتیزین، دارویی که رشد ویروس را کنترل می‌کند، باعث شده است در یکی از طبقات برج، عده‌ای به زامبی تبدیل شوند و دل‌خراش‌تر اینکه در این حادثه تعدادی کودک نیز قربانی شده‌اند؛ صحنه‌ای احساس‌برانگیز است اما چنین موقعیتهایی در نور فانی، در بازی که هسته‌ی آن تلاش برای یک روز بیشتر زنده ماندن است، هم به ندرت دیده می‌شوند هم کم‌قوت پرداخته شده‌اند، به عبارتی دیالوگهای کاراکترها بار عاطفی – معنایی ندارند. بیشتر اوقات شرایط اینطور است که NPC ها گوشه‌ای ایستاده و به شما می‌گویند: کایل این کار را بکن، کایل این کار را نکن، بدون آنکه خودشان را درگیر قضیه ببینند یا کاری انجام دهند. این است که شخصیتهای نور فانی آدمهای ماندگاری نیستند، از دست دادن آنها شما را ناراحت نخواهد کرد و به راحتی آنها را فراموش می‌کنید.

DyingLightGame02

DyingLightGame03

البته تکلند سعی خود را کرده است تا هریک را شخصیتها را منحصربه فرد و متفاوت نشان دهد. چنان که می‌بینید سازنده نخواسته است حتا بچه‌ها را که کمترین نقشی در بازی ندارند یکجور به تصویر بکشد، روتین متفاوتی برای اغلب کاراکترها تعریف شده است که آنها را بخوبی از یکدیگر تفکیک‌پذیر کرده است.

 

پابه‌پای نسل

کیفیت بافت‌ها در نور فانی، آنگونه نیست که سنجشگری برای قدرت نسل هشتم کنسول‌های بازی باشد، اما با توجه به وسعت و حجم بازی، راضی‌کننده است. طراحی بافت‌ها با وسواس و ریزه‌کاری کافی صورت گرفته که درکنار نورپردای زیبا مناظری دیدنی خلق کرده است. حرکت گیاهان در اثر وزش باد واقع‌گرایانه و غیریکنواخت است، خونی که از بدن دشمنان خارج می‌شود به مرور زمان روی سطح گسترش می‌یابد و حتا لخته شدن آن هم قابل دیدن است؛ این‌ها مثال‌هایی است که نشان می‌دهد تکلند روی گرافیک بازی وقت زیادی گذاشته است.

DyingLightGame04

چرخش طبیعی روز و شب، صرف نظر از آنکه در نور فانی کارکردهای فراتری دارد و بعدا به آن اشاره خواهیم کرد، تلفیق آن با آب و هوای متغیر، زیبایی خاصی به گرافیک بازی بخشیده است.

موقع بارش باران برخورد قطرات آب با سطح زمین قابل رویت است. این موضوع اکنون دیگر به استانداری در بازی‌ها تبدیل شده است اما وجود آن همواره به کالبد گرافیک روح می‌دهد و دیدن آن لذت‌بخش است.

DyingLightGame05

سوی ترسناک گرافیک، تاحدودی به عنوان ترس و بقای سال گذشته‌ی میکامی، شیطان درون، نزدیک است، همان فضاسازی کلاسیک تاثیرگذار و حتا افکت نویزی که ناخودآگاه حس مرموز بودن را تزریق می‌کند، در اینجا دیده می‌شود. البته صحنه‌هایی مانند تصویر فوق را در نورفانی زیاد نخواهید دید و بیش از 90 درصد بازی در فضای باز رخ خواهد داد. شباهت‌هایی بین نور فانی و شیطان درون در بخش گرافیک دیده می‌شود اما این بازی، یک اکشن به تمام معناست و گرافیک آن بیش از آنکه ترسناک به نظر برسد باید حس انرژی و اکشن را القا کند. این دقیقا همان چیزی است که در نور فانی تجربه خواهید کرد. مجموعه‌ی آنچه به آن اشاره شد کارنامه‌ی قبولی تکلند را در زمینه‌ی گرافیک امضا می‌کند.

نور فانی در موسیقی حرفی برای گفتن ندارد و موسیقی زمینه‌ی آن در خدمت اکشن فوق‌العاده شدید بازی نیست. اما اصوات دیگر بازی خوب کار شده‌اند. فریاد خشن زامبی‌ها، بخصوص زامبی‌های شکارچی که در شب یا با تولید صدای شدید مانند صدای شلیک و انفجار ظاهر می‌شوند و شیون‌شان مو را به تن آدم سیخ می‌کند، بسیار تاثیرگذارتر از ناله‌کردن‌های زامبی‌ها در شیطان مقیم است. صداگذاری کایل را راجر اسمیت انجام داده است که صدای دلنشین او را پیشتر از زبان کرس ردفیلد و اتزیو آدیتوره شنیده‌ایم. رایس، برکن، جِید، اسپایک و بقیه‌ی کاراکترهای کلیدی نیز صدای‌شان بخوبی با شخصیت‌شان همخوانی دارد.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:7 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان COD:GHOSTS

Call of duty ghosts box art.jpg

 

خلاصه داستان

ندای وظیفه : اشباح در یک چارچوب زمانی متناوب پس از تخریب هسته ای خاورمیانه رخ می دهد . کشورهای تولید کننده ی نفت از امریکای جنوبی ، در پاسخ به بحران اقتصادی جهانی بوجود آمده ، "فدراسیون " را تشکیل می دهند و بسرعت تبدیل به یک ابرقدرت جهانی شده و یورش سریعی را به حوزه ی امریکای مرکزی و کارائیب انجام داده و آنجا را به تسخیر خود در می آورند. نقش اصلی در این بازی مربوط به "اشباح " است که متشکل از پرسنل آموزش دیده عملیات ویژه ی امریکا برای اجرای عملیات مخفی پشت خطوط دشمن هستند. این واحد توسط کاپیتان Elias Walker از ارتش امریکا هدایت می شود.بعدها دو پسر وی به نام های Logan و Hesh و نیز یک سگ تعلیم دیده ی آلمانی بنام رایلی ، کاپیتان توماس مریک و گروهبان کیگان روس نیز به وی ملحق می شوند. نقش اصلی در طرف دشمن بر عهده ی گابریل رورک است که قبلاً رهبر اشباح بوده و بعد از این که توسط فدراسیون دستگیر شده و بوسیله ی شکنجه و مواد توهم زا شستشوی مغزی شده، در حال حاضر برای برای فدراسیون کار می کند.

داستان

بازی در سال 2017 و در حالی آغاز می شود که کاپتان ارتش امریکا الیاس واکر افسانه ی بوجود آمدن اشباح که یک ائتلاف زبده از تمام واحدهای عملیات ویژه ی امریکا است را برای دو پسر خود بنام های لوگان و هش تعریف می کند.در همین زمان، در فضا، سربازان فدراسیون ایستگاه فضایی کنترل کننده ی Orbital Defense Initiative (ODIN)[۱] ، را بدست می گیرند و از آن برای تخریب چندین شهر در ایالت‌های جنوب غربی آمریکا استفاده می کنند. ODIN یک ابرسلاح مداری است که توانایی بمباران کینتیک را دارد. فضانوردان زنده مانده ی امریکایی به نام های بیکر و موزلی جان خود را برای تخریب خودبخودی ایستگاه فضایی قربانی می کنند تا مانع از پرتاب بیشتر مواد انفجاری از سوی ماهواره های ODIN دیگر شوند. الیاس ، لوگان و هش بسختی از تخریب سان دیگو می گریزند. 10 سال بعد ، ایالات متحده تا حد رسیدن به یک بن بست خونین و در طول یک جبهه متشکل از شهرهای تخریب شده که No Man's Land نام دارد ، با فدراسیون جنگیده است اما این جنگ تبدیل به جنگ فرسایشی شده است زیرا نیروهای تهاجمی بیشتری از فدراسیون تلاش می کنند تا خطوط مقدم را بشکنند. با این وجود بر مواضع خود مانده اند و در نزدیکی مرز پیشین امریکا مکزیک جنگ می کنند. لوگان و Hesh جزئی از یک واحد ویژه ی امریکا تحت رهبری الیاس و با همراهی یک سگ آموزش دیده و وفادار آلمانی بنام رایلی هستند. در طی گشت ، آن ها متوجه می شوند که یک امریکایی بنام رورک با فدراسیون همکاری می کند. پس از آن، این دو برادر توسط گرگ های کمین کرده مورد حمله قرار می گیرند اما بوسیله ی توماس مریک و کیگان روس نجات پیدا می کنند. توماس مریک و کیگان روس از اعضای اشباح بوده و بدنبال نجات دوست خود بنام آژاکس بودند که توسط رورک ربوده شده بود. لوگان و هش برای نجات آژاکس به آن ها ملحق می شوند ، اما خیلی دیر برای نجات وی می رسند زیرا توسط فدراسیون کشته شده بود. این برادران به سنتا مونیکا، کالیفرنیا باز می گردند که در آن جا نیروهای فدراسیون به شهر حمله کرده و نیروهای امریکایی در برابر آن ها مقاومت می کنند. هنگامیکه امریکایی ها حمله ی متقابلی را انجام می دهند ، هش و لوگان به پدرشان که حالا مشخص شده که رهبر اشباح است ملحق می شوند. الیاس که میداند پسرانش آمادگی لازم را برای پیوستن به واحد ویژه ی وی دارند آن ها را در گروه اشباح بکار می گیرد و آن ها از پدرشان میشنوند که رورک زمانی رهبر آن ها و بهترین دوست پدرشان بوده است. با این حال، در طی یک عملیات موفق برای ترور ژنرال دیگو آلماگرو و سپس رئیس جمهور فدراسیون در شهر پایتختی کاراکاس ، الیاس مجبور می شود تا رورک را که تصور می شود مرده است رها کند و پس از اینکه توسط فدراسیون دستگیر و شستشوی مغزی می شود تبدیل به یک خائن می شود و شروع به ربودن اعضای اشباح می کند. اعضای اشباح رورک را تعقیب و دستگیر می کنند اما در حین پرواز به سوی مقر خود ، افراد پورک به هواپیمای آن ها حمله کرده و وی را نجات می دهند. تیم سپس مجبور می شود تا در اعماق جنگل آمازون فرود آید و در آن جا می بینند که یک راکت بعلت نامعلومی پرتاب می شود. هنگامیکه اعضای اشباح نجات پیدا کرده و مجدداً بهم ملحق می شوند ، به یک آزمایشگاه متعلق به فدراسیون در "آندس" حمله می کنند و اطلاعاتی طبقه بندی شده را در رابطه با یک کارخانه در ریودو ژانیرو بدست می آورند. آن ها برای پیدا کردن راهی امن به کارخانه، سکوی نفت اطلس متعلق به فدراسیون را در قطب جنوب تخریب می کنند تا دشمن را فریب دهند تا از محل اهدافشان فرار کنند و نیز یک تخریب گر محافظ سواحل برزیل را نیز غرق می کنند. تیم زمانی که وارد کارخانه می شود ، متوجه می شود که فدراسیون تکنولوژی مهندسی شده ی ODIN را معکوس کرده و یک سیستم بمباران مداری ویژه ی خود بنام LOKI را طراحی کرده اند. الیاس و پسرانش بعد از اینکه کارخانه را تخریب می کنند در یک خانه ی امن در لاس وگاس گرد هم می آیند ، اما توسط رورک دستگیر می شوند. بعد از اینکه رورک الیاس را می کشد، برادران نقشه می کشند تا بهمراه مریک ، کیگان و رایلی فرار کنند. هنگامیکه سیستم LOKI فدراسیون آماده ی عملیات شود شکست ایالات متحده اجتناب ناپذیر خواهد بود. در پاسخ، ایلات متحده تصمیم میگیرد تا تمام نیروهای باقی‌مانده ی خود را از جمله آخرین ناو هواپیمابر، USS Liberator را بشکل یک حمله ی همزمان و یکجا برای نابودی یک مرکز فضایی دشمن در شیلی بکار گیرد و همزمان تیم کوچکی از سربازان سفینه ای را برای تخریب ماهواره های فدراسیون در فضا پرتاب می کنند. هنگامیکه هردو هدف کامل شد، هش و لوگان رورک را تعقیب می کنند تا انتقام پدر خود را از وی بگیرند و بنظر موفق می شوند، اما بعداً معلوم می شود که رورک از معرکه جان سالم بدر برده است. لوگان تلاش می کند تا از برادر زخمی خود دفاع کند ، اما بازوی وی توسط رورک شکسته است . در همین حال رورک قبل از ربودن لوگان، آشکار می کند که قصد دارد تا لوگان را شستشوی مغزی کند تا مابقی اعضای اشباح را بکشد. در آخرین صحنه، لوگان دیده می شود که در یک گودال در جنگ محصور شده و بنظر تحت شکنجه های خاص رورک قرار می گیرد.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:2 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان بازی call of duty MW3

امسال هم مثل چند سال گذشته یک شماره دیگر از سری Call of Duty با نام Modern Warfare 3 عرضه شد. بازی که با وجود رقیب قدری چون Battlefield 3، هم چون شماره های قبلی خود در حال شکستن تمام رکوردهای فروش است و با فروش باور نکردنی ۱۲ میلیون نسخه در همان هفته اول نشان داده که حرف های زیادی برای گفتن دارد. به نظر من MW3، از نظر داستانی یک سر و گردن بالاتر از تمام شماره های قبلی و تمام رقبای خود است. اما متاسفانه گویا گیمر های ایرانی متوجه این موضوع نشده اند. در نظر هایی که در سایت های بازی ایرانی خواندم متوجه شدم که کسان زیادی یا داستان را سطحی و بی ارزش می دانند و یا تاثیر آن را در جذابیت بازی کم تر از سایر بخش ها تصور می کنند. بنابراین بر آن شدم تا با نوشتن این مقاله تغییری هر چند کوچک در این تفکر به وجود آورم. چون نادیده گرفتن داستان و روایت داستان در بازی که تا این حد بر روی این دو بخش متمرکز شده ظلم بزرگی در حق سازندگان این بازی ست.
داستان MW3 درست بعد از پایان MW2 شروع می شود. پرایس با کمک نیکولای، مک تاویش را که به شدت مجروح شده برای درمان به هند می برد. از طرفی دیگر ماکاروف همچنان در حال تلاش خود برای نابودی غرب است و دامنه حملات خود را به اروپا هم کشانده است و… . همین ابتدای کار خدمتتان عرض کنم نویسنده داستان این بازی کسی نیست جز پل هگیس، فیلم نامه نویس آثار تحسین شده و مطرحی چون عزیز میلیون دلاری، کازینو رویال، پرچم های پدران ما و البته نویسنده و کارگردان یکی از بهترین فیلم های دهه ۲۰۰۰ یعنی تصادف. بزرگ ترین مشکل هگیس در نوشتن داستان MW3 مسلما ادامه روایت داستانی است که پدید آورندگانش گروهی دیگر می باشند. نوشتن داستانی که ایده، شیوه روایت، شخصیت ها، ریتم و دیگر بخش هایش را یک تیم دیگر به وجود آورده کار چندان راحتی نیست. خوشبختانه نویسنده MW3 خیلی خوب توانسته با ریتم و ضرباهنگ سری MW هماهنگ شود و حتی با اضافه کردن چند وی‍‍ژگی جدید باعث جذاب تر و درگیر کننده تر شده MW3 نسبت به دو شماره قبلی شده است.
MW3 درباره جنگ جهانی سوم است. نبرد در تمام نقاط دنیا از سیرالئون و سومالی گرفته تا آلمان، انگلستان و آمریکا و دبی ادامه دارد. سازندگان بازی برای اثبات این که عظمت جنگشان در حد یک جنگ جهانی ست، جدا از گسترده تر کردن شعاع جغرافیایی میدان جنگ از راه های دیگری هم استفاده کرده اند. یکی از این راه ها، بازسازی بعضی از مراحل معروف COD 1 & 2 است. برای مثال حمله به برلین از طریق ساحل در مرحله Goalpost بسیار شبیه به حمله به ساحل نورماندی در COD 2 است. یا حمله دسته جمعی نیروهای چریکی در مرحله Eye of the Storm در پراگ شباهت زیادی با مرحله فتح مسکو در COD 1 دارد. البته کلا سازندگان بازی با طراحی دوباره مراحلی شبیه مراحل موفق شماره های قبلی، امیدوار به موفقیت این بازی و حفظ طرفداران COD بوده اند. برای مثال فصل ترور ماکاروف درست مانند ترور زاخایف در MW1، با مخفی کاری شروع شده و بعد با برملا شدن نقشه، با فرار درگیری شدید ادامه پیدا می کند. یا مرحله سیرالئون که از نظر طراحی، شیوه حمله دشمنان و تعداد آن ها بسیار شبیه مرحله ریودژانیرو در MW2 است. البته تمام مراحل تکراری و کلیشه ای نیستند و در بعضی جاها هم ایده های بکر و فوق العاده ای استفاده شده که جلو تر به آن ها اشاره خواهم کرد. برگردیم به بحث اصلی، یکی دیگر از ایده های طراحان بازی برای نمایش عظمت جنگ، خرابی و نابودی است. شهر ها در مراحل آمریکا، آلمان و فرانسه به شدت آسیب دیده اند. آسمان خراش ها در حال فرو ریختن هستند و جاده ها، ماشین ها، اتوبان ها و … همه تخریب شده اند. هولناک ترین اتفاق هم مسلما سقوط برج ایفل در پاریس است که به خوبی میزان وخامت اوضاع و جدی بودن این جنگ را نشان می دهد. کلا طراحان بازی در زمینه فضاسازی عالی عمل کرده اند.
درست مانند دو شماره قبلی، در MW3 هم شیوه روایت داستان بسیار سریع و مهیج است. قبل از عرضه بازی گفته می شد که برای این بازی ۴۱۰۰۰ دیالوگ نوشته شده است که این حجم از دیالوگ برای یک FPS بسیار زیاد است. دلیل این امر به شیوه روایت داستان در این بازی بر می گردد. در MW3، بیش تر از دو سوم بازی از طریق دیالوگ های سریع و فکر شده در لودینگ ها به همراه استفاده درست از موسیقی و طرح های گرافیکی در کم تر از دو دقیقه روایت می شود. این شیوه منحصر به فرد روایت داستان فقط در سه گانه MW دیده می شود و نه تنها دیگر بازی سازان هم سبک و بعضا رقیب، بلکه حتی تری ارک (دیگر استودیوی مسئول ساخت COD) هم از این شیوه استفاده نمی کند. این مساله می تواند دو دلیل داشته باشد: ۱٫ در این نوع روایت داستان، فضا و زمان برای کار بر روی داستان و روایت داستان بسیار محدود است. شاید تیم های بازی سازی از ترس خوب در نیامدن داستان از آن دوری می کنند. ۲٫ یک دلیل دیگر هم می تواند ترس از تقلید باشد. همین الان هم این بازی ها به تقلید و کپی کاری از MW متهم می شوند. بنابراین استفاده از این ایده که به نوعی نماد سری MW است می تواند حجم این انتقادات را بیش تر کند.
مانند تمام شماره های قبلی COD، MW3 هم پر است از صحنه های سینمایی درجه یک و عالی. من معتقدم صحنه های سینمایی این شماره، از تمام نسخه های قبلی قوی تر است. نمی دانم ریدلی اسکات، تونی اسکات، پل هگیس و دیگر عوامل هالیوودی که در ساخت این پروژه همکاری کردند چه قدر در این موضوع نقش داشته اند، ولی جنس صحنه های سینمایی MW3، سینمایی تر و هنری تر از شماره های قبلی است. نگاه کنید به فلش بک یوری و جایی که ماکاروف در پارکینگ فرودگاه در حال صحبت با یوری است. نما با یک مدیوم شات از ماکاروف شروع می شود. ترکیب رنگ سرد محیط و بک گراند تیره به نوعی بازتاب دهنده شخصیت سرد و بی رحم ماکاروف است. او هنگام صحبت با یوری دست هایش را پشت کمر گره می زند. از نظر روانشناسی، گره زدن دست ها در پشت و جلو آوردن سینه روحیه تهاجمی و اعتماد به نفس بالای فرد را نشان می دهد که ماکاروف در این مورد چیزی کم ندارد! تمام این جزییات در پرداخت بهتر شخصیت ماکاروف و فضاسازی تاثیر گذارند. این یک نمونه، انفجار بمب شیمیایی درست در کنار یک خانواده در مرحله Mind the Gap هم می تواند یک مثال خوب دیگر باشد. والکرافت و برنز، دو تن از نیروهای انگلیسی که مسئول خنثی کردن این عملیات تروریستی هستند با تلاش بسیار از مترو خارج شده و خود را به خیابان می رسانند. ماموران پلیس منتظر ورود کامیون حامل بمب به منطقه حفاظت شده هستند. والکرافت و برنز هم در کنار بقیه ماموران جای می گیرند. کامیون وارد شده و با تیراندازی ماموران متوقف می شود. اما خبری از بمب نیست. قطع می شود به یک قدم زدن تفریحی یک خانواده در یکی از خیابان های لندن. نما از دید دوربین هندی کم پدر خانواده است که در حال تصویر برداری از همسر و دختربچه اش می باشد. دختربچه شاد و خندان در حال دویدن و بازی کردن است. کامیونی وارد کادر می شود.کامیون پارک کرده و راننده آن به سرعت از محل متواری می شود. چند ثانیه بعد کامیون منفجر شده و این خانواده کشته می شوند. جدا از شادی و نشاط این خانواده که در تضاد آشکار با اتفاق در شرف وقوع است، چیزی که بیش تر از همه در این صحنه بر روی گیمر تاثیر می گذارد مظلومیت، معصومیت و بی گناهی این خانواده است. البته یک پیام مهم دیگر هم از این صحنه می شود دریافت کرد: مبارزه با گروه تروریستی که هیچ ارزشی برای جان هیچ انسانی قائل نیست خیلی سخت تر و پیچیده تر ازمبارزه نظامی مستقیم با یک دولت متمرکز است.
البته هنر طراحان بازی فقط در صحنه های سینمایی خلاصه نمی شود. در طراحی مراحل و روایت داستان هم ایده های درخشانی به کار رفته است. بهترینشان هم شاید همان مرحله نجات دختر رئیس جمهور روسیه در برلین باشد. مرحله در حالی آغاز می شود که ما بر روی زمین افتاده ایم که سندمن به کمکمان آمده و ما را بلند می کند. هر دو به سرعت در میان خرابه ها و ویرانی ها شروع به دویدن می کنیم و… قطع می شود به ۲۰ دقیقه قبل. در کنار سندمن سوار بر هلی کوپتر در حال حرکت به طرف محل ماموریت هستیم. ما می دانیم چه اتفاقی در ۲۰ دقیقه بعد رخ خواهد داد. برای اولین بار ما از داستان جلو می زنیم و درکمان از وقوع حوادث بیش تر از راوی داستان است. هر چه جلوتر می رویم ترس و دلهره، هیجان و کنجکاوی مان برای آگاهی از نحوه وقوع آن حادثه بیش تر می شود و با عطش بیش تری این مرحله را پیش می بریم. این یک مثال خیلی خوب بود از خلاقیت در طراحی مراحل و شیوه روایت داستان. مرحله Eye of the Storm در پراگ هم یک نمونه عالی دیگر است. نیروهای ماکاروف این شهر را به تصرف خود درآورده اند و با سرکوب و دیکتاتوری سعی در خفه کردن اعتراضات و نارضایتی مردم دارند. اما در زیر پوست این شهر خونی تازه در جریان است. باران شدید و رعد و برق هم این فضای متشنج را به خوبی نشان می دهد. نیروهای چریکی با کمک پرایس و مک تاویش در تدارک یک حمله نظامی تمام عیار هستند. این مرحله هم یک پیام مهم در خود دارد و آن، رابطه مستقیم بین دیکتاتوری و تروریسم است. حکومتی که گروه های تروریستی تشکیل دهند ۱۰۰ درصد به دیکتاتوری کشیده خواهد شد. از طرف دیگر در حال حاضر کشور های دیکتاتوری زیادی هستند که به شکل علنی یا غیر مستقیم از تروریسم حمایت می کنند. کلا این دو مقوله نقاط اشتراک زیادی با یکدیگر دارند. مرحله پایانی بازی و آن لباس های عجیب پرایس و یوری هم یکی دیگر از ایده های جالب سازندگان بازی است که کمک زیادی به توجیه غیرقابل باور بودن این مرحله می کند! این ها تنها چند نمونه بودند. مراحل خلاقانه زیاد دیگری هم در بازی وجود دارد. همان طور که مراحل زیادی وجود دارند که ایده اولیه شان از شماره قبلی گرفته شده است.کلا می توان گفت سهم مراحل تکراری و مراحل جدید در این بازی ۶۰ به ۴۰ است.
یک ویژگی مهم دیگری که در MW3 وجود دارد، شخصیت پردازی است. در این شماره بعضی از شخصیت های اصلی مخصوصا قهرمان و ضد قهرمان معروف بازی، یعنی پرایس و ماکاروف مورد توجه و پرداخت خوبی قرار گرفته اند. ماکاروف، نسبت به MW2 حضور بیش تری در صحنه دارد و بارها به شیوه های مختلف بی رحمی و تفکر افراطی اش نمایش داده می شود: در پایان مرحله Turbulence وقتی ماکاروف می خواهد سوار هلی کوپتر شود بدون این که حتی نگاه کند یک گلوله در مغز محافظ رئیس جمهور روسیه که دارد جان می دهد خالی می کند. برای این مرد کشتن از آب خوردن هم راحت تر است. فلش بک یوری هم یک مثال دیگر برای شخصیت پردازی خوب ماکاروف است (که در پاراگراف های قبلی تا حدودی به آن اشاره کردم). مخصوصا وقتی متوجه می شویم که انفجار های MW1 و کشته شدن ده ها هزار سرباز آمریکایی هم کار همین مرد بوده است. البته این فلش بک علاوه بر شخصیت پردازی باعث ارتباط بهتر طرفداران دو شماره قبلی با MW3 می شود و هم چنین نمایان گر پیوستگی و توالی این سه شماره با یک دیگر می شود. کاپیتان پرایس هم در این شماره مورد توجه زیادی قرار گرفته است. در بازی، پرایس با افراد زیادی دیالوگ برقرار می کند. از سندمن و نیکولای و یوری گرفته تا مک تاویش و baseplace و ماکاروف. در شماره های قبلی گفت و گو های دو نفره یا دیالوگ خیلی کم به وجود می آمد. بیش تر صبحت ها هم حول ماموریت پیش رو بود. اما در MW3 پرایس، احساسی تر و به نوعی انسان تر از همیشه شده است. بعد از کشته شدن مک تاویش صحبت های پرایس با Baseplate (که همان کاپیتان مک میلان MW1 است که در ماموریت ترور زاخایف، پرایس را فرماندهی می کرد) بیش تر به درد و دل و خالی کردن خود می ماند تا گفت و گوی یک نظامی با مافوقش. ارتباطی هم که با ماکاروف قبل از مرحله پایانی برقرار می کند سرشار از خشم و انتقام است. رابطه میان پرایس و مک تاویش هم قوی تر از قبل شده است. این دو نفر چند بار شوخی های جالبی با هم می کنند. برای مثال در شروع مرحله سیرالئون پرایس به مک تاویش می گوید: “Soap، لطفا این بار دیگه نمیر!” و مک تاویش در جواب می گوید: “تو مواظب خودت باش پیرمرد!”. این جور شوخی ها، در کنار تلاش هایی که پرایس در مرحله Persona Non Grata برای زنده نگه داشتن مک تاویش انجام می دهد و هم چنین واکنش پرایس بعد از کشته شدن مک تاویش، به خوبی نشان می دهد که نوع رابطه بین این دو نفر چیزی فراتر از رابطه دو سرباز با یکدیگر است. در مجموع، شخصیت های MW3 بسیار باورپذیر تر و کار شده تر از شماره های قبلی هستند.
بدون هیچ تردیدی مهم ترین اتفاقی که در MW3 رخ می دهد کشته شدن Soap MacTavish، یکی از دو اسطوره فراموش نشدنی سری MW است. با توجه به این که دو بدمن مهم MW 1 & 2 یعنی زاخایف و شپرد توسط مک تاویش کشته شدند؛ انتظار داشتم ماکاروف هم به دست مک تاویش کشته شود. اما دقیقا برعکس این اتفاق رخ داد! اگر یادتان باشد کاراکتر Ghost در MW2 به شخصیت خیلی محبوبی تبدیل شد و صحنه کشته شدنش یکی از تاثیرگذارترین صحنه های این بازی بود که پیام ضد جنگ طراحان بازی را به خوبی منتقل می کرد. کشته شدن مک تاویش در MW3 هم مطمئنا تلاشی بوده برای بازسازی همان صحنه و ایجاد همان تاثیر. من فکر می کنم سازندگان بازی در این زمینه موفق عمل کرده اند. دلیل اصلی موفقیتشان هم به انتخابشان بر می گردد. انتخاب مک تاویش که یکی از شخصیت های فوق محبوب این سری است، آن قدر کافی است که بتواند تاثیری ضد جنگ و ماندگار بر جای بگذارد. ولی من معتقدم صحنه کشته شدن روچ و گوست همچنان تاثیر گذارتر از صحنه کشته شدن مک تاویش است. به دلیل آن که طراحان MW2 در آن لحظه موقعیت دراماتیک عالی را خلق کرده بودند. جدا از کشته شدن گوست و روچ، این خیانت شپرد و فریب خوردن آن دو بود که تاثیرگذاری آن صحنه را افزایش می داد. اما صحنه MW3 با وجود همه نکات مثبتش آن قدرت و پرداخت صحنه MW2 را ندارد. البته همان طور که چند سطر بالاتر اشاره کردم کشتن کاراکتری چون مک تاویش خود به تنهایی برای رساندن هر گونه پیام و تاثیری که مد نظر سازندگان بوده؛ کافی است. اما تنها مک تاویش نیست که در این بازی می میرد. در MW3، هم چون COD های قبلی، کاراکترهای زیادی کشته می شوند. به جز مک تاویش و ماکاروف، بقیه شخصیت هایی که دار فانی را وداع می گویند، جدید هستند و در MW3 معرفی شده اند. چنین چیزی را فقط در COD می توانید ببینید: ابتدای بازی تعدادی شخصیت جدید به گیمر معرفی می شود و تا پایان بازی بیش تر از دو سوم آن ها کشته می شوند! مرگ و کشتار در کنار خشونت بی پرده بازی که به شکل ملموسی بیش تر از دو شماره قبلی است، بی رحمی و خشونت جاری در جنگ را به خوبی منتقل می کند.
اما تمام این صحنه های سینمایی، طراحی مراحل، مرگ شخصیت ها و حتی مرگ مک تاویش یک طرف، نمای پایانی بازی یک طرف! در پایان MW3، پرایس پس از به دار کشیدن ماکاروف بر روی زمین می نشیند، سیگاری روشن می کند، زانوهایش را بغل می کند و در میان دود سیگار به جسد ماکاروف خیره می شود. از این صحنه می شود چندین برداشت مختلف کرد. شاید نمایان گر خستگی پرایس باشد. خستگی سال ها جنگیدن، دویدن، فرار کردن و کشتن. کاپیتان پرایس ما در این صحنه آن قدر خسته است که حتی سراغ جسد یوری هم نمی رود! یوری که به خاطر او جانش را از دست داد. این نما هم چنین می تواند به آرامش رسیدن پرایس را نشان دهد. آرامشی که در پس سال ها جنگ به دنبالش می گشت و خودش هم می دانست فقط با کشتن ماکاروف ممکن است به آن دست پیدا کند. اما آیا با کشتن ماکاروف تمام مشکلات پرایس حل می شود و از این به بعد زندگی بر وفق مراد او خواهد بود؟ رقص دود سیگار در جلوی قاب دوربین هم چون مه غلیظی آینده نامعلوم و این آرزوی محال را به خوبی نشان می دهد. البته من فقط دو برداشتم از این صحنه را نوشتم. واقعا کاپیتان پرایس در آن صحنه به چه چیزی فکر می کند؟ قاب بندی عالی و میزانسن حساب شده سازندگان بازی به هر گونه برداشت و تفکری اجازه خودنمایی می دهد. این نما، بهترین صحنه ای است که تا به حال در تمام شماره های COD دیده ام و پایانی با شکوه ست برای این سه گانه به یاد ماندنی.
MW3 یک پایان عالی بود برای سری MW. بازی که از نظر گرافیک، هوش مصنوعی، گیم پلی و … تفاوت چندانی با شماره های قبلی ندارد و این داستان و روایت داستان درگیر کننده و سینمایی آن است که طرفداران COD را این چنین مجذوب خود کرده است. سری COD برای ادامه موفقیت محکوم به تغییر است. معلوم نیست این تغییرات به نفع COD خواهد بود یا باعث نابودی اش می شود. ولی مهم نیست!، چیزی که مهم است این است که سه گانه Modern Warfare برای همیشه در تاریخ بازی های رایانه ای ثبت خواهند شد. سه گانه ای که در دوره ای که همه به گرافیک و دیگر ابعاد فنی بازی ها توجه می کردند با افزایش غنای هنری، سینمایی، داستانی و روایی؛ گیمر را با دنیای جدیدی از هنر هشتم آشنا کردند. شک نکنید در آینده ای نزدیک استودیوهای زیادی به این سبک از بازی سازی روی می آورند. کما این که همین الان هم این موج راه افتاده است.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 20:59 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد بازی Call of Duty: Ghosts
اعضای گروه همگی ماسک های شبیه ماسک شخصیت Ghost از نسخه های قبلی را روی سر دارند

اعضای گروه همگی ماسک های شبیه ماسک شخصیت Ghost از نسخه های قبلی را روی سر دارند

از سال 2008 شاهد این هستیم که هر نسخه از سری محبوب Call of Duty یا پسوند Modern Warfare داشته یا Black Ops. شرکت Infinity Ward بعد از تمام کردن قاطع داستان در نسخه سوم Modern Warfare بهترین موقعیت را داشت تا نفس تازه ای به این سری قدیمی بدمد. با ساخت Ghosts، این استودیو دنیای جدیدی را به ما معرفی می کند که پر است از شخصیت های جدید و بدین ترتیب سری بازی های «ندای وظیفه» وارد نسل جدید کنسول ها می شود. یکی از چیزهایی که این استودیو نتوانسته از پس آن بر بیاید این است که تغییر چندانی در المان های گیم پلی بازی دیده نمی شود و این به خودی خود نکته منفی محسوب می شود.

Ghosts حتی روی PS4 (و به احتمال زیاد روی Xbox One) هم حسی مانند دیگر بازی های سری Call of Duty القا می کند. هر کدام از این نسخه های قبلی حداقل یک ویژگی مثبت داشتند؛ برای مثال Modern Warfare 2 به خوبی مفهوم Killstreak را گسترده تر کرد و یا Black Ops II مراحل داستانی چند بخشی را برای اولین بار استفاده کرد. اما متاسفانه Ghosts ویژگی منحصر به فردی ندارد که مختص خودش باشد.

البته مدهای جدیدی برای بخش چند نفره وجود دارند؛ مد Grind بخش Headhunter بازی Halo را با بخش Kill Confirmed خود Call of Duty ترکیب کرده و برخی لحظات هیجان انگیز را به وجود آورده که در آن باید پلاک شناسایی افراد را جمع آوری کنید. مد Blitz هم سریع و لذت بخش است. در این مد بازی کنان باید در مناطق مشخص شده بدوند و از شر گلوله های دشمن هم در امان بمانند. یا مد Search and Rescue که نسخه تغییر یافته یکی از مدهای محبوب این سری است و به بازی کنان این امید را می دهد که بعد از کشته شدن هم دوباره به محل نبرد برگردند. این مدهای جدید می توانند بسیار سرگرم کننده و لذت بخش باشند ولی تنها چیزی که احساس می کنیم تفاوت پیدا کرده اند تنها نحوه امتیازگیری است.

نمایی از مرحله ای که در زیر آب اتفاق می افتد

نمایی از مرحله ای که در زیر آب اتفاق می افتد

Infinity Ward قبل از عرضه بازی زیاد روی محیط های قابل تخریب نقشه های چند نفره Ghosts مانور می داد اما این لحظات به سختی می توانند تاثیری قابل حس روی مسابقه بگذارند. ممکن است یک ایستگاه سوخت گیری گاز از بین برود، بعضی از درها باز یا بسته شوند یا قسمت های خاصی از دیوارها خراب شوند؛ اما مسئله اینجاست که این اتفاقات هیچ وقت چیزهای طبیعی و یا ضروری برای بهبود مبارزات به شمار نمی روند. بدون وجود هلی کوپترها، جت های جنگی و هواپیماها کوچک کنترل از راه دور که مدام روی سرتان در حال گشت و گذار باشند، در Ghosts خیلی کم اتفاق می افتد که چند ثانیه بعد از وارد شدن به نقشه (به اصطلاح Spawn شدن) کشته شوید.

یکی دیگر از بخش های چند نفره بخش Squads است که هدف بلند والایی را دنبال می کند ولی هنگام بازی کردن متوجه خواهید شد که چندان لذت بخش نیست. در این بخش بازی کنان این قابلیت را دارند که 10 سرباز مختلف طراحی کنند که هر کدام اسلحه ها و مهمات جدا از هم دارند. این سربازان را می توان در چندین مد به بازی گرفت که در بیشتر آنها پای یک یا چند بازیکن واقعی هم در میان است و در بعضی دیگر نیز تنها سربازان کنترل شده توسط هوش مصنوعی حضور دارند. همان طور که قابل پیش بینی به نظر می رسد، سروکله زدن با چندین و چند منوی مختلف برای تنظیم سربازانی که توسط هوش مصنوعی کنترل می شوند حتی نزدیک به لذتی نمی شود که می توان هنگام بازی کردن دیگر مدها در خود میدان نبرد به دست آورد.

علی رغم بخش Squads که خوب از آب در نیامده، مد دیگری به نام Extinction اضافه شده که یک مد مشارکتی (Co op) بسیار خوب است. درست است که تنها به یک نقشه بزرگ محدود می شود ولی این که با سه نفر دیگر تشکیل یک تیم بدهید و با موج های موجودات بیگانه و لانه هایشان که با گذشت زمان سخت تر هم می شوند، مبارزه کنید، بسیار لذت بخش و سرگرم کننده است.

خوشبختانه یا متاسفانه شرکت سازنده نسخه قبلی یعنی Treyarch در ساخت بخش داستانی Black Ops II دست به انجام چندین ریسک مختلف زد که از جمله آنها می توان به انتخاب ها در طول داستان بازی، پایان های مختلف و مراحل نا امیدکننده Strike Force اشاره کرد. Infinity Ward به جای اینکه این مسیر را ادامه دهد تصمیم گرفت تا برای بخش داستانی Ghosts مسیر ساده تری را در پیش بگیرد. کاراکترهای جدید خالی از هر گونه شخصیت پردازی خوب هستند و داستان کلی هم آنقدر کلیشه ای است که به نظر می رسد یک قسمت از سری کمدی South Park باشد که می خواهد فیلم های اکشن را به تمسخر بگیرد. همه المان های اکشن های کلیشه ای در Ghosts وجود دارند: پدر سرسخت ولی مهربانی که دو پسرش تنها چیزهایی هستند که در کل دنیا دارد، صحبت های ملودرامیک قبل از مرگ و سربازی که زمانی یک سرباز نمونه شناخته می شده و حالا به آدم بدها ملحق شده است.

نبردهای همیشگی در محیطهای آشنا

نبردهای همیشگی در محیطهای آشنا

به همان اندازه که داستان احمقانه است، از داستان بازی لذت بردم و دلیلش هم همین احمقانه بودن است. Ghosts یک بازی اکشن بزرگ و خز است که هیچ تلاشی نمی کند تا بیشتر از آن چیزی که هست، خود را نمایش دهد. به جای پرداختن به جنبه های پیچیده تکنولوژیک سری Modern Warfare، داستان Ghosts خیلی ساده و در مورد منفجر کردن هر چیزی که سر راهتان بیاید است. کوتاه است و هیچ زمانی را در ساخت شخصیت کاراکتر ها تلف نمی کند و می خواهد هر چه سریع تر شما را به صحنه هیجان انگیز و پر از اتفاق بعدی از جمله صحنه تعقیب و گریز یا انفجار ایستگاه فضایی ببرد.

Call of Duty: Ghosts پتانسیل این را داشت که بیشتر از آن چیزی که در حال حاظر هست، باشد. به عنوان اولین شماره از این زیرعنوان روی کنسول های نسل جدید و اولین نسخه از یک برند جدید، بسیار نا امیدکننده بود که ببینیم حتی بیشتر از نسخه های قبلی شبیه یک عنوان معمولی از این سری است. هرچند حتی بدون آن ویژگی خاص که در موردش صحبت کردیم و بدون حس هویت، Ghosts هنوز هم یک بازی لذت بخش است و این را مدیون بدنه قابل اعتماد و صیقل داده شده Call of Duty است که در همه این سال ها شاهد آن بوده ایم.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 20:57 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان بازی call of duty black ops II

در سال ۲۰۲۵، افراد نیروی ویژه تحت امر دیوید میسون و دوستش هارپر به محلی به نام Vault که بسیار تحت محافظت می‌باشد و فرانک وودز در آن قرار دارد می‌رسند. آن‌ها تصور می‌کنند که وودز دارای اطلاعاتی حیاتی در رابطه با محل تقریبی رائول منندز است. وودز اعتراف می‌کند که منندز اخیراً وی را ملاقات کرده و به آن‌ها یک گردنبند جعبه دار را که جا گذاشته است نشان می‌دهد. سپس فرانک چندین عملیات مخفی انجام شده در طی دورهٔ نظامی گری اش را تعریف می‌کند.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/0/05/Call_of_Duty_Black_Ops_II_box_artwork.png

دههٔ ۱۹۸۰

در سال ۱۹۸۶، الکس میسون بطور موثری از خدمت فعال خود کناره گیری کرده و بطور پنهانی همراه با پسر ۷ سالهٔ خود بنام دیوید زندگی می‌کند. هنگامیکه جیسون هادسون، میسون را تحت فشار قرار می‌دهد تا او را برای انجام یک عملیات در Cuando Cubango در زمان اوج جنگ‌های داخلی آنگولایی و جنگ‌های مرزی آفریقای جنوبی متقائد کند، این رابطهٔ سست، بیشتر متزلزل می‌شود. وودز در حالیکه به شورشیان UNITA متعلق به Jonas Savimbi در مبارزه با دولت مارکسیست آنگولا کمک می‌کند، همراه با افراد خود ناپدید می‌شود؛ در این زمان، عملیات آن‌ها توسط CIA سرکوب شده و هادسون امیدوار است تا بازماندگان را نجات دهد. میسون و هادسون با کمک UNITA، وودز را از رودخانهٔ Kavango دوباره بر می گردانند و بعد از آن منندز را در بین گروهی از مشاوران نظامی کوبایی پیدا می‌کنند. با این وجود، ناگهان درگیری و تیراندازی شروع می‌شود و هنگامیکه آمریکایی‌ها توسط Savimbi بوسیلهٔ یک هلیکوپتر Hind D نجات پیدا می‌کنند، طعمهٔ آن‌ها فرار می‌کند. مشخص می‌شود که منندز مسئول زندانی نگه داشتن وودز بعد از کشتن تیم وی می‌باشد. با توجه به این اطلاعات، میسون، وودز و هادسون شروع به تعقیب منندز می‌کنند. در این زمان، منندز خودش را بعنوان یک تاجر اولیهٔ اسلحه برای درگیری‌های بوته زار در افریقای جنوبی و امریکای لاتین تثبیت کرده است. بعدها در همان سال، CIA یک عملیات را علیه افراد بی پروای نیکاراگوئه‌ای ساماندهی می‌کند. در افغانستان، میسون، وودز و هادسون به مجاهدین و نیز مامور چینی، تیان ژائو(Tian Zhao) برای مبارزه علیه روس‌ها کمک می‌کنند. وودز و میسون Lev Kravchenko را پیدا می‌کنند و متوجه می‌شوند که وی از انفجار نارنجک همراه با وودز در ویتنام جان سالم بدر برده است. این دیدار باعث می‌شود تا میسون عددهایی را ببیند و صدای رزنوف را دوباره بشنود. Kravchenko توسط گروه مورد اعتراف گیری قرار می‌گیرد. در اینجا بازیکن دو گزینه دارد: Kravchenko را بدستور رزنوف اعدام کند یا اینکه مقاومت کرده و اعتراف گیری را ادامه دهد. در حالت دوم، وودز بعد از اینکه می‌پذیرد که Kravchenko با منندز در ارتباط است و دارای افرادی در CIA است، وی را اعدام می‌کند. جدا از اینکه Kravchenko چطور کشته می‌شود، مشخص می‌شود که مجاهدین با منندز همدست هستند و به میسون، وودز، هادسون و ژائو خیانت می‌کنند. این چهار نفر پس از کتک خوردن و دست بسته در وسط بیابان رها می‌شوند تا بمیرند، آنها بیهوشند تا اینکه افرادی غیر نظامی آن‌ها رانجات می‌دهند. یکی از این افراد بنظر میسون رزنوف است. در اینجاست که، انگیزهٔ منندز برای انتقام گیریش علیه غرب که بیمنطق بنظر می‌رسد، آشکار می‌شود: خواهر مورد علاقهٔ وی بشکل دردناکی توسط تجار آمریکایی در یک آتش افروزی عامدانه بخاطر پول بیمه صدمه دید. خاندان منندز که صاحب یک کارتل قدرتمند مواد مخدر است، زمانیکه CIA ترور پدر رائول را تصویب می‌کند، با این شکست به خروش می‌آید. حالا، منندز که خشمگین است، این جنگ را شخصی در نظر می‌گیرد، اما زمانیکه میسون، هادسون، وودز و نیروی دفاعی پاناما به قرارگاه‌های وی در نیکاراگوئه یورش می‌برند، نزاع یک نفرهٔ وی علیه غرب در هم می‌شکند و در این یورش وودز خشمگینانه و بطور غیرعمدی خواهر رائول را با یک نارنجک می‌کشد.

منندز با وانمودی به کشته شدن با کمک دیکتاتور پاناما، مانوئل نوریگا درصدد است تا از کسانی که خواهر وی را کشته‌اند انتقام شخصی بگیرد. در زمان حمله به پاناما در سال ۱۹۸۹ منندز از جاسوسان در CIA استفاده می‌کند تا تا هادسون و دیوید را به گروگان بگیرد و از آنها بعنوان طعمه در تله استفاده می‌کند. او سپس از هادسون استفاده می‌کند تا وودز را گمراه کند تا اشتباهاً بجای وی، به میسون شلیک کند. اگر بازیکن از دستورات هادسون سرپیچی کند و بجای اینکه به سر الکس میسون شلیک کند، به هرجای دیگری از وی بزند، او زنده خواهد ماند و مجدداً در انتهای بازی باز می‌گردد. در گیرو دار این شلوغی، منندز هادسون را می‌کشد و وودز را فلج می‌کند. منندز که از انتقام گیری خود راضی نشده است، اجازه می‌دهد تا وودز و دیوید زنده بمانند و قول می‌دهد تا در زمان مناسب انتقام خود را کامل کند.

۲۰۲۵

سه دهه بعد از "حمله به پاناما"، منندز مجدداً بعنوان رهبر Cordis Die (یک جنبش عوام بزرگ با بیش از یک میلیارد عضو) ظاهر می‌شود. او یک حملهٔ سایبری را تدارک می‌بیند و بازار بورس چین را فلج می‌کند؛ چین هم در پاسخ صادرات عناصر زمینی کمیاب را تحریم می‌کند و بدین ترتیب آتش یک جنگ سرد جدید بین ایالات متحدهٔ آمریکا و ناتو، علیه SDC(ائتلاف دفاعی استراتژیک) به رهبری چین برافروخته می‌شود. منندز با بهره گیری از این بن بست قدرت بین دو طرف، تلاش می‌کند تا با تحریک جنگ بین دو طرف یک جنگ تمام عیار براه اندازد و بطور پنهانی به رهبر SDC، تیان ژائو کمک می‌کند. در اینجا، واحد (Section) کدگذاری شدهٔ یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا (Navy SEAL) با استفاده از اطلاعات جمع آوری شده توسط وودز و دیوید، نیروهای JSOC را برای جستجوی مجدد بدنبال منندز رهبری می‌کنند. Section و JSOC اندکی بعد از جمع آوری اطلاعات از وودز وارد میانمار می‌شوند و افزایش ناگهانی فعالیت در منطقه را مورد بررسی قرار می‌دهند. در آنجا، تیم Navy SEAL با یک مهندس کامپیوتر که تحت استخدام منندز است مواجه می‌شوند، و او به آنها هشدار می‌دهد که یک حملهٔ سایبری با یک وسیلهٔ سلریوم(Celerium) که یک کامپیوتر کوانتوم برای هک سیستم‌های کامپیوتری دیگر است، در راه است. بعد از آن، تیم Section در پاکستان بکار گرفته می‌شود تا اطلاعاتی را دربارهٔ نقشه‌های منندز جمع آوری کند. در زمان تهاجم، منندز نام یک هدف را در جزایر Cayman فاش می‌کند. این هدف کارما نام دارد. بعد از آن هارپر و سالازار، از ماموران SEAL و Section، وارد جزایر Cayman می‌شوند و متوجه می‌شوند که کارما یک زن است که نامش Chloe Lynch است و یک کارمند سابق شرکت تسلیحاتی منندز با نام Tacitus است. Lynch طراح اصلی وسیلهٔ سلریوم است و منندز برای تمام کردن کار، سربازانی را اجیر کرده تا وی را دستگیر کنند. بعد از آن، JSOC منندز را در یمن فریب می‌دهد، و در آنجا فرید (از اعضای ارزشمند JSOC) وارد اتاق منندز می‌شود تا به Section کمک کرده و دستگیری منندز را تسهیل کند. بازیکن، که در اینجا فرید است، در این عملیات حق انتخاب دارد. منندز که به وفاداری فرید شک دارد به او دستور می‌دهد تا به هارپر که دستگیر شده شلیک کند. اگر بازیکن به هارپر شلیک نکند و در عوض سعی کند تا به منندز شلیک کند، شکست می‌خورد، اما در عوض هارپر زنده می‌ماند و نجات پیدا می‌کند. و اگر بازیکن به هارپر شلیک کند، فرید زنده می‌ماند و بعد از آن هارپر در هیچ گفتگو یا عملیاتی ظاهر نخواهد شد. منندز با موفقیت دستگیر می‌شود، اما این یک فریب از جانب منندز است تا بتواند زیرساخت‌های کامپیوتری ارتش امریکا را در هواپیمابر U.S.S. Obama، هک کند و بدین طریق کنترل تمام ناوگان پهبادهای امریکا را در دست بگیرد. معلوم می‌شود که سالازار جاسوس منندز در JSOC است و حملهٔ منندز را تسهیل می‌کند. منندز با کمک سالازار فرار می‌کند و زمانیکه منندز به پل "اوباما" یورش می‌برد سالازار به سربازان محافظ Admiral Briggs شلیک می‌کند. و زنده ماندن Lynch بستگی به زنده ماندن فرید در عملیات قبلی دارد. بازیکن که در اینجا در نقش منندز است، در اینجا مختار است تا Admiral Briggs را بکشد یا اینکه زخمی کند. اگر بازیکن Admiral Briggs را فقط زخمی کند و تمام عملیات نیروی ضربت (Strike Force) را کامل کرده باشد، JSOC وSDC با هم متحد می‌شوند، و سپس به بازیکن اطلاع داده می‌شود که SDC صدها پهباد برای دفاع از اوباما فرستاده است و در نتیجه Briggs قادر خواهد بود تا کشتی و خدمه را نجات دهد. منندز در زمان ملاقات رهبران G20 با استفاده از پهبادها به لس انجلس حمله می‌کند تا آن‌ها را بکشد و آسیب سنگینی به اقتصاد جهانی وارد کند. میسون رئیس جمهور ایالات متحده امریکا را از میان حملات پهبادها به محل امنی اسکورت می‌کند. JSOC در نهایت منشا نقل و انتقالات مربوط به هک کردن هاییتی را پیدا می‌کند، و در آنجا Section نیروهای JSOC را رهبری می‌کند تا تاسیسات مذکور را مجدداً در عملیات آخر بگیرند و منندز را دستگیر کرده یا بکشند. برای داستان چندین پایان وجود دارد که بستگی به این دارد که بازیکن در طی کل داستان چه کارهایی انجام می‌دهد، مثلاً اینکه آیا امریکا و چین قادرند با هم متحد شوند و یا عاقبت افراد خاصی در بازی چه خواهد بود. در طی داستان اصلی، بازیکن ممکن است بخواهد در عملیات ضربتی(Strike Missions) انتخابی شرکت کند. در عملیات ضربتی، JSOC تلاش می‌کند تا با ممانعت از مجبور شدن کشورهای همسایه برای متحد شدن با SDC، تاثیر جهانی SDC را محدود کند. خود Section بطور مستقیم در این عملیات شرکت نمی‌کند، با این حال می‌تواند از راه دور و از یک مرکز فرمان، به نیروها دستور دهد. اگر عملیات با موفقیت کامل شوند، SDC بحدی ضعیف می‌شود تا با JSOC متحد شود، و بعدها در روند داستان به بازیکن کمک می‌کند، برای مثال، پهبادهای خود را برای نجات U.S.S. Obama می‌فرستد یا اینکه نیروهای خود را برای کمک به JSOC در هاییتی می‌فرستد.بله اینگونه پایان می یابد...

پایان‌ها

داستان ندای وظیفه: بلک آپس ۲ چندین پایان دارد که بستگی به این دارد که بازیگر در طول بازی کدام شرایط را بوجود می‌آورد. اگر بازیکن منندز را نکشد، هرچهار عملیات نیروی ضربت را کامل کند، و Choe Lynch و Alex Mason از وقایع بازی جان سالم بدر ببرند، بهترین حالت بوجود خواهد آمد. در این حالت، بازیکن باعث اتحاد بین امریکا و چین شده، به جنگ سرد دوم پایان می‌دهد، زنده ماندن Lynch مانع از موفقیت حملهٔ سایبری منندز می‌شود، و زنده ماندن میسون باعث می‌شود تا با فرانک وودز در بازنشستگی دیدار کند و به Section مجدداً ملحق شود. صحنهٔ پایانی منندز را در زندان نشان می‌دهد که مصاحبهٔ Jimmy Kimmel با Lynch را تماشا می‌کند و زمانیکه Lynch به او در طی مصاحبه توهین می‌کند عصبانی می‌شود.[۱۳] اگر منندز زنده بماند، و Lynch نیز جان سالم بدر برد، اما میسون در عملیات کشته شود، جنگ سرد پایان خواهد یافت و حملهٔ سایبری منندز شکست خواهد خورد، اما Section همراه با وودز به سر قبر پدرش خواهد رفت و تصمیم می‌گیرد که از نظامی گری کناره گیری کند؛ وودز اظهار می‌دارد که پدرش از این تصمیم خوشحال خواهد شد. اگر منندز زنده بماند، Lynch کشته شود، section منندز را دستگیر می‌کند. حملهٔ سایبری موفقیت آمیز خواهد بود، و منندز فرار می‌کند. و قبل از اینکه قبر خواهرش را ببینید، وودز را در زمان بازنشستگی اش می‌کشد و روی خودش گازوئیل می‌ریزد و یک بازی آتش را آماده می‌کند. اگر منندز کشته شود، صرفه نظر از عاقبت Lynch و میسون، یک ویدئو در یوتیوب که منندز قبلاً آن را ضبظ کرده است، منتشر می‌شود و موجب شورش مردم غیر نظامی می‌شود.

زامبی‌ها

بخش زامبی‌ها در بازی بلک آپس II مجدداً وجود دارد و مبارزات خاص خود را دارد. این قسمت در بازی‌های ندای وظیفه: جهان در جنگ و ندای وظیفه: بلک آپس I نیز وجود داشت. این برای سومین بار است که زامبی‌ها در بازی ندای وظیفه ظاهر می‌شوند و اولین بار است که دارای کمپین مجزا در کنار داستان اصلی بازی هستند. بخش زامبی از موتور چند نفره استفاده می کند تا یک تجربهٔ جمعی عمیق تر در کنار اشکال جدید بازی ایجاد شود. همچنین بخش زامبی دارای قابلیت بازی co-op 8 نفره است. این قابلیت آنلاین co-op، در بازی‌های ندای وظیفه: جهان در جنگ و ندای وظیفه: بلک آپس I برای فقط ۴ نفر بود. تریارک در آگوست ۲۰۱۲ اعلام کرد که Nuketown بصورت یک نقشهٔ زامبی برای آنهایی که نسخهٔ دشوار و کر پکج بلک آپس II را می‌خرند بازسازی خواهد شد. در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲، تریلیر زامبی رونمایی و نیز سه مدل بازی جدید تایید شد که عبارتند از: مدل ترانزیت که ترکیبی از چندین نقشه در یک بازی است و برای گردش در اطراف باید سوار یک اتوبوس شد، سروایوال (زنده ماندن)، که مدل اولیه از بازی‌های ندای وظیفه: جهان در جنگ و ندای وظیفه: بلک آپس I بوده و بازیکن در آن باید تا حد ممکن زنده بماند و مورد سوم گریف است که در آن ۴ نفر در برابر ۴ نفر در برابر زامبی‌ها خواهند بود. در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۲، یک مدل بازی جدید با نام آلوده شده معرفی شد که در آن اگر بازیکن توسط زامبی کشته شود، تبدیل به زامبی می‌شود.

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 20:51 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان کامل بازی کالاف دیوتی بلک اپس

http://upload7.ir/images/75134308457282940338.jpgسری Call of Duty از همان شماره‌ی اول كه توسط استوديوی محبوب Infnity Ward ساخته و به دست Activision انتشار يافت، مورد توجه گيمرها و منتقدان سرسخت سايت‌های مختلف قرار گرفت. دقيقاً هفت شماره از اين فرنچايز بزرگ ساخته شده كه در هر نسخه پيشرفت‌های چشمگيری نسبت به قبل داشته و ابتكارات جديد و جذابی را در سبك FPS داشته است كه هم اكنون به عنوان استاندارد در بيشتر بازی‌های هم سبك استفاده می‌شود. سری CoD يك بازی كاملاً عامه پسند است كه نسبتاً بيشتر قشر گيمر آن را تجربه كرده‌اند و از آن لذت برده‌اند.
بيشتر شهرت و محبوبيت اين سری به خاطر وجود گيم پلی‌ای روان و زيبا و داشتن صحنه‌های سينمایی فراوان (كه در نسخه‌ی چهارم پايه گذاری شد) هست كه در هر نسخه پيشرفت بسيار خوبی داشت. تنها نكته‌ای كه در اين سری كمتر مورد توجه قرار می‌گرفت، داستان بازی بود كه شايد بار‌ها شبيه به آن را در چندين و چند بازی ديده بوديم. داستان‌هایی كه به هيچ وجه درگير كننده نبودند ولی روايت سينمایی و بسيار خوبی داشتند كه باعث می‌شد اين ضعف به خودی خود، بزرگ جلوه نكند. اما اين‌بار Treyarch به عنواناستوديوی دوم سازنده‌ی CoD تصميم گرفت كه در كنار گيم پلی عالی و گرافيك كم نظير، به جای داستانی كليشه‌ای، به دنبال داستانی مهيج و در خور بزرگی سری CoD به همگان عرضه كند. اين بار اين استوديو سراغ همكار و دوست كريستوفر نولان يعنی David S. Goyer كه نويسندگی شواليه‌ی تاريكی (The Dark Knight) را به همراه كريس نولان در كارنامه دارد، رفته است كه نتيجه‌ی آن وجود داستانی بسيار زيبا با روايتی سنمایی بوده است.

 

7,15,1,2,19,7,25,6,13,6,7,15,14,0
الكس ميسون (Alex Mason) مامور ويژه‌‌ی CIA است كه با وجود چند شخصيت قابل بازی، شخصيت اصلی اين داستان است كه روند اصلی قصه‌ی بازی حول محور اتفاقاتی كه با كارهای او رقم خورده است، می‌چرخد.
سال 1968 يك گروه ناشناس ميسون را ربوده و او را به يك صندلی در يك اتاق بسته‌اند. دقيقاً زمانی كه ميسون از خواب بلند می‌شود، شخصی با يك صدای عجيب (كه با دستگاه دستكاری شده) از ميسون در مورد اين اعداد می‌پرسد. ميسون كه انگار از چيزی خبر ندارد و هيچ چيزی را به ياد نمی‌آورد فقط در مورد خودش و جایی كه هست سوال می‌پرسد. دوباره افراد گروگانگير در مورد اعداد و پايگاه پروژه سوال می‌كنند كه ميسون در مورد هيچ كدام از آن‌ها چيزی نمی‌داند كه بخواهد بگويد ولی آن شخص فقط در مورد خطر اين موضوع حرف می‌زند.
آن مرد چون باور نمی‌كند كه ميسون حقيقت را می‌گويد، با شك او را شكنجه می‌كند و در مورد عمليات‌های گذشته‌اش می‌پرسد كه اولين آن‌ها اشاره به عمليات او و تيمش در خليج خوك (Bay of Pigs)‌ها است. ناگهان جرقه‌ای در ذهن او زده می‌شود و او آن عمليات را به ياد می‌آورد (گيمر بيشتر به عنوان خاطرات ميسون و دوستش رزناف بازی خواهد كرد).
سال 1961 ميسون به همراه وودز و دوستش بومن (‌Bowman) به كافه‌ای در خليج خوك‌ها در ماموريتی به نام Operation 40 به كوبا رفته بودند. آن‌ها می‌خواستند كه فيدل كاسترو (Fidel Castro) را ترور كنند كه با نيروهای پليس درگير می‌شوند و پس از تعقيب و گريز فراوان به كمك يك ماشين از دست پليس فرار می‌كنند. بعد از فرار، آن‌ها موفق می‌شوند كه به خانه‌ی كاسترو حمله كنند و با وجود سختی‌های زياد او را می‌كشند. ميسون و دوستانش پس از اين كه ماموريتشان را به پايان رساندند، بايد به كشورشان بر می‌گشتند كه برای اين كار به هواپيما نياز داشتند. آن‌ها پس از درگيری‌های فراوان بالاخره می‌توانند به هواپيما برسند و آن را در فرودگاه به حركت در آورند ولی تعداد نيروهای امنيتی كوبا زياد است و امكان اين كه هواپيما بتواند به سلامت پرواز كند بسيار كم است. ميسون تصميم می‌گيرد كه از يك پدافند برای حمايت از دوستان خود استفاده كند بنابراين از هواپيما پياده شده و تا می‌تواند به نيروهای دشمن تيراندازی می‌كند و راه را برای پرواز هواپيما هموار می‌كند ولی نيروهای كوبایی او را دستگير می‌كنند و می‌برند ...

در اين صحنه با كمال تعجب می‌بينيم كه فيدل كاسترو به همراه دوستانش دراگوويچ (Dragovich) و كراچنكوف (Kravchenkov) در كنار يك كشتی ايستاده‌اند و با هم حرف می‌زنند. از اين صحنه متوجه می‌شويم كه او زنده است و فقط يك بدل را جای خودش گذاشته است.
كاسترو به دراگوويچ می‌گويد كه اين مرد آمريكایی (اشاره به ميسون) هديه‌ای از طرف من به تو خواهد بود. دراگوويچ با چهره‌ای شاد و خوشحال به طرف ميسون می‌آيد و به او می‌گويد "نقشه‌هایی برای تو دارم، آمريكایی ... "
دراگوويچ ميسون را به زندانی در روسيه به نام وركوتا (Vorkuta) می‌اندازد. ميسون روزهای خيلی سختی را در آن زندان سپری می‌كند و با يك فرد روسی به نام ويكتور رزناف (Viktor Reznov) كه قبلاً در ارتش روسيه بوده دوست می‌شود. آن‌ها در اين مدت يك نقشه برای فرار از زندان می‌كشند كه بعد از دو سال آن را با هوشمندی و زيبایی اجرا می‌كنند. به نظر می‌رسد كه آن‌ها در اين راه موفق شده‌اند ولی انتظار اين را نداشتند كه ماموران زندان به اين اندازه زياد باشند و مقاومت كنند. بسياری از همراهان ميسون و رزناف در راه فرار كشته شدند. در اين راه فقط رزناف و ميسون توانستند به محوطه‌ی بيرونی فرار كنند كه رزناف هم نتوانست به همراه ميسون به طور كامل فرار كند! ميسون به تنهایی از وركوتا فرار می‌كند ...
او به خاك كشورش آمريكا بر می‌گردد و بعد از كمی استراحت، آقای جان اف كندی (John F. Kennedy رييس جمهور سابق آمريكا) او را به پنتاگون دعوت می‌كند و ماموريتی مهم را به او می‌دهد. كندی به ميسون می‌گويد كه برای حفظ جهان از خطراتی كه پيش رو خواهد بود، بايد دراگوويچ را كشت. ميسون كه خود هم خواستار چنين فرصتی بود قبول می‌كند و به همراه دوستانش به يك پايگاه موشكی در قزاقستان می‌روند كه توسط روسيه كنترل می‌شد (اين پايگاه موشكی فعاليت‌های فضایی داشته و در مورد ماهيت اصلی آن در بازی گفته نمی‌شود) آن‌ها تا آن جایی كه می‌توانستند عمليات را به صورت مخفيانه انجام دادند اما وقتی ديگر نتوانستند اين كار را به خاطر كم بودن زمان ادامه بدهند، دست به جنگ آشكارا البته با احتياط زدند. آن‌ها در حين عمليات فهميدند كه موشك بزرگی كه ديده بودند در حال پرتاب است. آن‌ها به اتاق كنترل موشك رفتند ولی دير رسيدند چون موشك پرتاب شده بود و تنها راه خلاص شدن از اين موشك، از بين بردن آن بود. ميسون يك موشك انداز قابل كنترل بر ميدارد و با استفاده از آن شليكی به سمت موشك می‌كند و موفق می‌شود آن را در آسمان از بين ببرد ولی هدف اصليشان يعنی دراگوويچ را گم كردند كه پا به فرار گذاشت و باعث شد كه ميسون سال‌ها از دراگوويچ دور باشد!

 

در مرحله‌ای شخصيت قابل بازی به هادسون (Hudson) دوست ميسون تغيير می‌كند. در اين مرحله ما جزئيات جديدی از رمز و راز شماره‌ها و همچنين پروژه‌ی Nova به دست می‌آوريم. هادسون به همراه دوستش ويور (Weaver) يكی از اعضای مهم پروژه‌ی Nova، آقای كلارك (Clarke) را گرفته‌اند. اين همان پروژه‌ايست كه دراگوويچ با آن دنيا را تهديد می‌كرد. كلارك در برابر همه‌ی بازجویی‌ها مقاومت می‌كند ولی هادسون به شدت او را شكنجه می‌كند. او بالاخره پس از صحبت‌های فراوان محل اختفای يكی از سران پروژه به نام استاينر (Steiner) را به هادسون و ويور می‌گويد. در راه فرار از آن منطقه كه آلوده به گاز Nova 6 بود، آقای كلارك موفق به فرار نمی‌شود و در راه كشته می‌شود.
هادسون و تيمش به سمت جایی كه كلارك لو داده بود رفتند. آن‌ها پس از درگيری و كشمكش فراوان به منطقه‌ی فرماندهی می‌رسد ولی اثری از استاينر در آن جا نمی‌بينند. ناگهان استاينر از طريق پيامی راديویی كه تمام دوستان هادسون می‌شنيدند گفت كه حاضر است آن‌ها را در دريای آرال ملاقات كند. او از همان جا می‌گويد كه اگر نيروهای روسی، اين اعداد را از شخص مورد نظر بشنوند، مامور می‌شوند كه گازهای شيميایی Nova 6 را در سرتاسر آمريكا منتشر كنند. پس آن‌ها راهی دريای آرال می‌شوند ...
حال نوبت به شناخت رزناف می‌رسد. در اين مرحله خاطرات رزناف را مشاهده می‌كنيم و شاخه‌ها و ريشه‌های اصلی اين پرژه‌ی Nova 6 را در می‌يابيم. اول از همه رزناف از دوستان خود در جنگ جهانی دوم می‌گويد. او می‌گويد كه دراگوويچ، كراچنكوف از دوستان رزناف بودند. در يك عمليات كه اتفاقاً دراگوويچ هم با آن‌ها بود، آن‌ها به دنبال دانشمند نازی، يعنی استاينر رفته بودند. بعد از عمليات، آن‌ها به يك كشتی می‌روند و دراگوويچ وانمود می‌كند كه نيروهای دشمن در آنجا اند. ولی او به افرادش خيانت می‌كند و آن‌ها را در همانجا زندانی می‌كند و به تعدادی از آن‌ها گاز شيميایی Nova 6 می‌دهد و درجا آن‌ها را به قتل می‌رساند. رزناف هم كه در يك اتاق ديگر زندانی بود مرگ دوستانش را به چشم می‌بيند... رزناف در آستانه‌ی مرگ بود كه نيروهای انگليسی به آن جا حمله می‌كنند و او فرصت فرار را به دست می‌آورد.
رزناف همه‌ی اين خاطرات بد و وحشتناك را برای ميسون تعريف می‌كند و به او می‌گويد كه دليل كشتن اين سه نفر چيست ... او هميشه همين جمله را به زبان می‌آورد: "Dragovich, Kravchenkov, Steiner… All Must Die"

بعد از چند مدت ميسون و تيمش متوجه حضور نيروهای روسی در ويتنام و همچنين دراگوويچ و دوستش كراچنكوف شدند. آن‌ها به سمت ويتنام مسافرت می‌كنند و به دنبال نشانه‌هایی از كارهای مخفيانه‌ی اين تيم روسی در ويتنام می‌روند. ميسون به طور ناگهانی رزناف را در ويتنام می‌بيند. رزناف به او می‌گويد كه دراگوويچ قصد حمله‌ای گسترده به غرب را دارد. او اطلاعاتی به ميسون می‌دهد كه آن‌ها را به يك هواپيمای سقوط كرده در لائوس می‌كشاند. آن‌ها می‌فهمند كه اين هواپيما حاوی گاز شيميایی Nova 6 بوده و از اين طريق اطلاعاتی به دست می‌آورند ولی ناگهان نيروهای روسی و ويتنامی هر دو به آن‌ها حمله می‌كنند. تيم ميسون به دردسر می‌افتد و آن‌ها به زندان می‌روند. آن‌ها بعد از يك مدت اسارت برای بازجویی فرستاده می‌شوند. در هنگام بازجویی دوست و يار قديمی ميسون يعنی بومن نيز كشته می‌شود. وودز و ميسون با هم موفق می‌شوند از حواس پرتی نگهبان سوء استفاده كرده و از زندان فرار كنند و با يك هليكوپتر به منطقه‌ای كه كراچنكوف در آن است بروند. آن‌ها دوستان خود مخصوصاً رزناف را از زندانی در آن منطقه آزاد می‌كنند و به سمت كراچنكوف حمله می‌كنند. درگيری شديدی رخ می‌دهد و آن‌ها موفق می‌شوند به كراچنكوف برسند ولی وودز در اين راه جان خود را با افتخار از دست می‌دهد.
ميسون و رزناف هم متوجه حضور استاينر در دريای آرال شده و برای گرفتن انتقام شخصی به آن جا می‌روند. آن‌ها پس از درگيری‌های مخفيانه و آشكارا به استاينر می‌رسند. استاينر با كمال تعجب به آن‌ها می‌گويد كه همه چيز را درست خواهد كرد و می‌داند چه بلايی سرشان آورده است اما رزناف با اين جمله او را می‌كشد! "اسم من ويكتور رزنافه و من انتقامم را خواهم گرفت!"
يك فلش بك چند دقيقه‌ای می‌زنيم و اكنون به سراغ به تيم هادسون بر می‌گرديم ... آن‌ها به سمت دريای آرال حركت می‌كنند و به خاطر دستگيری استاينر و فهميدن چگونگی نجات دنيا، به منطقه‌ای نظامی در آن جا حمله می‌كنند. آن‌ها پس از درگيری گروهی و مسلحانه به اين منطقه‌ی شيميایی، موفق می‌شوند به داخل اتاق فرماندهی بروند ولی فردريك استاينر و الكس ميسون را در پشت شيشه‌های ضدگلوله، در اتاق ديگر می‌بينند. آن‌ها می‌فهمند كه ميسون قصد دارد استاينر را بكشد. گروه هادسون به شدت تلاش می‌كند كه وارد اتاق شود ولی شيشه‌ی ضدگلوله جلوی اين كار را می‌گيرد اما بالاخره موفق می‌شوند با يك كپسول سنگين شيشه را بشكنند ولی دير شده است ...

 

آن‌ها ميسون را می‌بينند كه با عصبانيت اين جمله را می‌گويد و به زندگی فردريك استاينر پايان می‌دهد: "اسم من ويكتور رزنافه و من انتقامم را خواهم گرفت!"
انگار تمامی اميد‌ها نقش برآب شده چون ديگر كسی نمی‌تواند اطلاعاتی در مورد اين پروژه‌ی خطرناك بدهد. آن‌ها پس از اين كه ميسون، استاينر را كشت، دستگيرش می‌كنند و به جایی كه الان بر روی صندلی بسته است و در حال بازجویی و شكنجه است می‌برند.
حقيقت چيست؟
افرادی كه در حال بازجویی از ميسون بودند ديگر خسته شده‌اند. يكی از آن‌ها چهره‌ی واقعی خود را نشان می‌دهد. بله او هادسون دوست ديرينه‌ی ميسون است. او ميسون را باز می‌كند و می‌گويد "تو چرا نمی فهمی؟ چرا يادت نمياد؟ چرا نمی‌فهمی كه رزناف مرده؟ رزناف مرده ... ميسون رزناف مرده ..." هادسون تا می‌تواند به ميسوت توضيح می‌دهد ... او می‌گويد "تو به وسيله‌ی دراگوويچ، كراچنكوف و استاينر شستشوی مغزی شده‌ای و اين اعداد را آن‌ها در مغز تو جای داده‌اند. آن‌ها كاری كرده‌اند كه اين اعداد در ذهن تو ثبت شود و زمانی كه آن‌ها را شنيدی شروع به انتشار اين گاز‌ها كنی كه در اين صورت به نيروهای خودی شك كنند نه عوامل بيرونی. من می‌دونم كه تو خيانت كار نيستی."
ميسون كمی در فضا قدم می‌زند و حقيقت‌ها پشت سر هم برای او فاش می‌شود. او می‌فهمد هنگامی كه از وركوتا فرار می‌كرد، رزناف كشته شد. او می‌فهمد كه رزناف هم او را شستشوی مغزی داده بود تا هدف اصلی ميشون، كشتن سه نفر به نام‌های دراگوويچ، كراچنكوف و استاينر شود. به خاطر همين است كه او در تمام اين مدت اين جمله‌ها را در ذهن خودش دارد و قصد دارد آن‌ها را بكشد. به خاطر همين است كه به نظرش می‌آيد رزناف زنده است و بعضی اوقات خودش را جای او فرض می‌كند.
هادسون به او توضيح می‌دهد كه در حال حاضر تنها شانس آن‌ها، اطلاعات ميسون از اين اعداد است... از مركز انتشار اين اعداد و اين كه كی قرار است پروژه‌ی Nova 6 اجرا شود. اين‌بار هادسون از ميسون خواهش می‌كند كه به دقت به اعداد گوش دهد ...

 

يك بار ديگر اعداد را برای او پخش می‌كند و ميسون را ياد زمانی می‌اندازد كه فيدل كاسترو او را به دراگوويچ هديه داد. او می‌فهمد كه منشأ اين اعداد متعلق به كشتی ای به نام روسالكا (RUSALKA) است كه در كوبا بوده است. او اين اطلاعات را در اختيار هادسون قرار می‌دهد و به سرعت به آن جا حمله می‌كنند و باز هم رستگاری (ساختگی) ارتش آمريكا شروع می‌شود. آن‌ها موفق می‌شوند به داخل كشتی حمله كرده و تمام كشتی را از بين ببرند و ميسون می‌تواند انتقام ديرينه‌ی خودش را از دراگوويچ بگيرد اما دراگوويچ قبل از مرگش سعی می‌كند كه چيزی را به ميسون بفهماند ولی گوش ميسون به هيچ حرفی جز انتقام بدهكار نيست. آن‌ها بعد از اين كه ماموريتشان در كشتی تمام شد به سطح آب بر می‌گردند و پيروزی خود را می‌بينند، ويور به ميسون می‌گويد:
- بالاخره پيروز شديم
- فعلاً...
بازی تمام می‌شود ولی بعد از تيتراژ پايانی بازی، ويدئویی كوتاه نشان داده می‌شود كه مربوط به صحنه‌های قبل از ترور رييس جمهور اسبق آمريكا جان اف كندی است. با كمی دقت در اين كليپ، متوجه حضور ميسون در آن صحنه می‌شويم. يعنی آيا شستشوی مغزی دراگوويچ، ميسون را مجبور كرده كه در ترور كندی نقشی داشته باشد؟!

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 20:44 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی Far Cry 4

تکرار … این کلمه چندین بار در این نقد خواهید دید. بازی Far Cry 3 زمانی که دو سال پیش عرضه شد، تحولی شگرف را از هر جهتی که بگویید در سری Far Cry ایجاد کرد. یک بازی عظیم، متنوع، زیبا با ضدقهرمانی جذاب و گیم پلی دلچسب که نظر همگان را به سمت خود جلب کرد. از آنجایی که شرکت Ubisoft به این راحتی ها دست از سر IP های موفق خود بر نمی دارد، کافیست که دوباره آن موفقیت قبلی را تکرار کند و سود کلانی به جیب بزند. برای همین، بعد از دو سال ما شاهد Far Cry 4 هستیم. بازی که اصلا تازگی Far Cry 3 را ندارد و هنوز هم برخی مشکلات بازی قبلی را دنبال خود یدک می کشد اما به قدری جذاب است، که خیلی راحت حداقل ۲۰ ساعت را سرگرم آن خواهید بود. با ما در ادامه مطلب همراه باشید تا نگاهی به جدیدترین عنوان در سری Far Cry بیندازیم.

250px Far Cry 4 box art فیل علیه ببر | تحلیل نمایش Far Cry 4 در Gamescom 2014

کاور رسمی بازی

سازنده: Ubisoft
ناشر: Ubisoft
پلتفرم: Pc, Xbox 360, Xbox one, Ps3, Ps4
تاریخ انتشار: ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴
سبک: First Person Shooter, Action Adventure

far-cry-4-18

خاکسترهایی که سرنوشت یک مملکت را تغییر داد …

داستان بازی Far Cry 4 در سرزمینی خیالی، میان رشته کوه های هیمالیا و مناطق شرق آسیا، با نام کیرات (تلفظ محلی Kyrat) روایت می شود. سرزمینی که در گذشته خاندان سلطنتی در آن حکمرانی می کردند اما فردی با نام پاگان مین (باز هم تلفظ محلی برای نام Pagan Min)، با به راه انداختن جنگی بزرگ، حکمت آنها را برانداز کرده و خودش را پادشاه می خواند. دیگر خبری از برج های زنگ برای اعلام زمان عبادت نیست، مراسم مذهبی و سنت ها در خفه قان برگزار می شوند و هر جای کیرات که پای می گذارید، نام پاگان به گوش می خورد که دیکتاتوری خود را با مشتی آهنین به راه انداخته. دیگر این سرزمین چیزی نیست که بود و تبدیل شده است به مکانی برای جولان دادن مزدوران، انسان های ستمگر، تولید کنندگان مواد مخدر و غیره. در این میان فردی با نام آجی گاله که خودش را به همه با تلفظ انگلیسی اِی جی گیِل (Ajay Ghale) معرفی می کند پیدایش می شود. پسر مادری که قبلا ساکن این سرزمین بوده اما به خاطر جنگ های داخلی به آمریکا فرار کرده بودند. مادر آجی که با نام Ishwari خطاب می شود، فوت کرده و در آخرین درخواست خود، از آجی خواسته است تا اینکه خاکسترهای او را در جایی با نام Lakshmana پخش کند. برای همین هم آجی به سرزمین Kyrat بازگشته است تا اینکه خواسته مادرش را به حقیقت تبدیل کند. او با یک سری قاچاقچی سعی دارد که وارد Kyrat شود اما اوضاع به همین راحتی پیش نمی رود و پاگان تمامی قاچاقچیان می کشد و آجی را هم به اسارت می گیرد. از همینجا است که ماجراجویی های شما آغاز می شود. می توانید بعد از اینکه کنترل شخصیت خود را به دست گرفتید، در کمتر از ۱۵ دقیقه، یکی از پایان های بازی را تماشا کنید یا اینکه سرکشی کرده و برای فرار و ورود به دنیای زیبا، مرگبار، اسرارآمیز و پر ماجرای کیرات تلاش کنید.

از سمت راست به چپ: سابال - آجی - آمیتا

از سمت راست به چپ: سابال – آجی – آمیتا

ایده داستانی در Far Cry 4 به نوبه خود جالب است. فردی که برای پخش کردن خاکسترهای مادرش آمده ولی شاید تقدیر این باشد که در کنار نیروهای شورشی Golden Path، دولت پاگان را سر نگنون کند. هر داستانی، شخصیت های خودش را دارد. در Far Cry 4 شما به اندازه Far Cry 3 دائما با دیوانگان سر و کله نمیزنید و مانند آن موقع، در یک سرزمین نا آشنا و کاملا غریب نیستید. پدر آجی، موهان گاله نام دارد، فردی که Golden Path را پایه گذاری کرده اما خودش بنا به دلایل ناشناسی کشته شده. مردم شما را می شناسند و نامتان را صدا می زنند و سلام می کنند، برخی دیگر با دیدن شما خوشحال می شوند، طوری که انگار دوباره موهان بازگشته است. اما اگر بخواهیم شخصیت پردازی این بازی را بررسی کنیم، بایستی گفت که آجی هنوز هم مانند جیسون در Far Cry 3، یک شخصیت خشک، بی روح و بی اراده است که فقط بی چون و چرا دستورات مختلف شخصیت های مثبت بازی را اجرا می کند. در طرف مخالف ما ضد قهرمان محبوب بازی، یعنی پاگان را داریم. فردی که ایفای نقش و صداگذاری او، توسط یکی از اسطوره های بی چون و چرای صنعت بازی های ویدئویی، یعنی تروی بیکر صورت گرفته است. همانطور که از ایشان انتظار می رود، یک نمایش خارق العاده را شاهد هستیم. این موضوع در کنار طراحی جالب و جذاب شخصیت پاگان و استفاده مناسب از ظرفیت های او، همگی ختم به یک شخصیت بی همتا می شوند.

مشکلی که Far Cry 4 در داستان دارد، نحوه روایت و ارائه داستان است. بازی که پایان های مختلفی دارد و در آن انتخاب های گوناگونی را تجربه می کنید اما همگی تقریبا ختم به یک موضوع می شوند و خیلی سوالات بی جواب می مانند. در صورتی که شما ویدوئوهای موجود در دیگر پایان ها را مشاهده نکنید، این مسئله بدتر هم خواهد شد و بیشتر علامت سوال دور خود خواهید داشت. شما در بازی با دو رهبر Golden Path به نام های آمیتا و سابال مواجه می شوید. هر یک دیدگاه های خود را دارند. آمیتا زنی خود مختار و قدرتمند است که می خواهد کیرات پیشرفت کند و از سنت فاصله گیرد تا اینکه بر دشمنان قلبه کند و کشورش آباد شود. سابال از طرف دیگر، مردی شدیدا معقتد به سنت های دیرین کیرات می باشد و همیشه احساسات، جان افراد و سنت ها را اولویت کار خود قرار می دهد برخلاف آمیتا که پیشرفت، پیروزی و برتری اطلاعاتی و تدارکاتی در میدان جنگ را سرلوحه خود قرار داده. شما دائما با این دو نفر سر دو راهی قرار خواهید گرفت که کدامیک بهتر حرف میزنند و طرز انجام ماموریت به توصیه کدامیک، نتایج بهتری دارد. این یک انقلاب همگانی است اما آجی به تنهایی تمامی ماموریت های Golden Path را تک و تنها انجام می دهد و زمانی هم که به آخر کار می رسید تا نتایج انتخاب های خود را بین دو رهبر مذکور مشاهده کنید، هیچ اتفاق خاصی نمی افتد و همان صحنه هایی را شاهد هستید که از اول بازی هم مشخص بود!

داستان Far Cry 4، با توجه به پایان هایی که موجود است، یک تجربه شخصی می باشد و خودتان باید انتخاب کنید اما انتظار تاثیر گذاری انتخاب ها را در حد یک بازی نقش آفرینی هیچ وقت نداشته باشید چرا که اصلا اینطور نیست. این داستان ایده جالبی دارد اما خیلی بهتر بود که روایتی مناسب تر را سازندگان برای آن در نظر می گرفتند و شلختگی فعلی را نداشت.

Far-Cry-4-1-1280x720

گیم پلی Far Cry 4 از جهات زیادی مشابه Far Cry 3 است. هنوز هم تا بازی شروع می شود، به شکار و کسب پول می پردازید و در ادامه به سراغ تسخیر Outpost و آزاد سازی برج های مخابراتی می روید.

وسعت بی حد و اندازه اما اکثرا تکراری…

یک بازی جهان باز، بایستی انقدر تنوع و امکانات مختلف داشته باشد که برای ساعت ها، شما را مجاب به گردش در آن کند. بگذارید ببینیم Far Cry 4 چه چیزهایی دارد: یک سرزمین وسیع، زیبا و باز (موجود است) – حیات وحش طبیعی و بکر (موجود است) – انواع اقسام سلاح های مختلف برای کارهای متفاوت و سلیقه های گوناگون (موجود است) – یک عالمه آیتم های مختلف برای جمع آوری (موجود است) – کلی ماموریت فرعی (موجود است). همانطور که میبینید واقعا Far Cry 4 عظیم است. کیرات فقط یک زمین بازی خالی نیست که بعد از یک ربع گردش، حوصله شما سر برود. تعداد فعالیت ها، مکان های دیدنی و کارهایی که می توانید انجام دهید تمام نشدنی هستند. گیم پلی Far Cry 4 از جهات زیادی مشابه Far Cry 3 است. هنوز هم تا بازی شروع می شود، به شکار و کسب پول می پردازید و در ادامه به سراغ تسخیر Outpost و آزاد سازی برج های مخابراتی می روید. برخی اسلحه ها جدید هستند، یک سری فعالیت ها تازگی دارند و با چندتا حیوان جدید هم درگیر خواهید شد منتهی هسته هنوز همان است. سیستم تیر اندازی با توجه به شخصیت ما (که یک کماندو یا سرباز کارکشته مثل قهرمان های سری Call of Duty نیست) و موضوع بازی، کند است و نمی توانید بی هوا به دل دشمن بزنید و بایستی تشکیلات مناسب را همیشه همراه خود داشته باشید. حال در این میان یک سری ارتقاهایی که صورت می گیرد، عملکرد شما را بهبود خواهند بخشید مانند سرعت پر کردن خشاب اسلحه ها اما، باز هم مانند قبل سلامتی شما تا میزان محدودی پر خواهد شد و بایستی مدیریت کامل بر روی مهمات و سرنگ های سلامتی خود داشته باشید تا اینکه وسط میدان جنگ، کورکورانه به اطراف حرکت نکنید و دائما طی لحظات زمان بر و حساس، با چوب درخت گلوله را از دست خود بیرون بکشید بلکه تنها یک خط به سلامتی شما افزوده شود.

نبرد در هیمالیا هم دنبال می شود

نبرد در هیمالیا هم دنبال می شود

گیم پلی Far Cry 4 چیز جدیدی نسبت به Far Cry 3 برای ارائه ندارد و تکراری است اما جای شکرش باقیست، که هنوز همان گیم پلی بسیار خوب Far Cry 3 را هم داریم و پس رفتی در این قسمت صورت نگرفته. البته اینطور هم نیست که بگوییم دیگر حتی یک چیز هم اضافه نشده است. هلی کوپترهای کوچک تنوع جالبی به بازی داده اند و لذت سوار شدن بر آنها و تیر اندازی از آسمان، با حضور یک دوست دیگر، لذت خاص خودش دارد یا اینکه مثلا شما می توانید یاد بگیرید چطور سوار یک فیل شوید و دشمنان را با ضربه ای محلک به اطراف پرتاب کنید. یکی از بهترین های جنبه های گیم پلی، محیط بازی می باشد. علاوه بر طبیعت دست نخورده و بسیار زیبای همیشگی، شما اینبار به رشته کوه های هیمالیا هم سفرهایی خواهید داشت. در این مناطق دید دشمن محدود می شود، تنفس سخت است و باید ماسک اکسیژن پیدا کنید و ناگهان پلنگ های وحشی و دسته گرگ ها به سمت شما حمله ور می شوند. این محیط ها هر چند خیلی به آن صورت هم باز نیستند و زیاد به این قسمت سر نخواهید زد، اما همچنان حس یک مبارزه، در هوایی که نمی شود تنفس کرد و چشم نمی تواند دیگران را تشخیص دهد منحصر به فرد است.

شاید جالب ترین بخش Far Cry 4، سفرهای شما به سرزمین شانگری – لا باشد. شما در این سفر ها، که کمتر از ۶ عدد هم هستند، در نقش فردی به نام کالیانگ قرار خواهید گرفت و یکی از افسانه های مشهور کیرات را که زبان به زبان نقل می شود، شخصا تجربه خواهید کرد. کالیانگ جنجگوی کیرات در قرون باسطان می باشد که از سوی پادشاه خود مامور شده، تا اینکه سرزمین بهشتی شانگری – لا را کشف کند و سر از اسرار آن در آورد. شما به این سرزمین میرسید و مشکلی هم نیست اما چند قدم که بر میدارید، متوجه حضور شیاطین خبیثی می شوید که قصد نابودی این دنیای زیبا را دارند. روایت داستانی که در این بخش صورتی می گیرد، گیم پلی آن و محیط بازی همگی دوست داشتنی، چشم نواز و سرگرم کننده هستند. انگار دارید Far Cry Blood Dragon را تجربه می کنید فقط در سطحی کوچکتر و خطی تر. وگرنه باز هم دنیای این بازی به کلی دستخوش تغییر می شود.

سفر شما در سرزمینی خیالی از اینجا شروع می شود

سفر شما در سرزمینی خیالی از اینجا شروع می شود

مسیر ورودی شانگری - لا

مسیر ورودی شانگری – لا

یکی از دردناک ترین لحظات بازی

یکی از دردناک ترین لحظات بازی

گیم پلی هر چند تمامی خصلت های خوب بازی قبلی را حفظ کرده ، اما باز هم همان مشکلات قبلی را هم به دنبال خود دارد و سعی در رفع آنها نکرده است. هوش مصنوعی دشمنان هنوز هم ضعیف و حتی نامتعادل است و باگ ها هم زیادند. برگ ها در کاپوت خودرو فرو می روند، مردم نیروهای خودی را زیر ماشین له می کنند، یک عقاب لحظه ای سر جای خود قفل شده و نمی داند که پرواز کند یا حمله، دشمنان فقط دیوانه وار بدون هیچ گونه فکری حمله می کنند و غیره. چرا باید انقدر گیم پلی این دو Far Cry لذت بخش و بزرگ باشد اما با ارائه چنین صحنه هایی، مصنوعی جلوه کنند؟ این موارد دیگر در کمکاری سازنده ها فقط تعریف می شوند.

far

بخش تک نفره تنها قسمتی نیست که Far Cry 4 از آن بهره می برد. اگر دوست دارید می توانید یکی از دوستان خود را برای تجربه بازی به صورت co-op دعوت کنید. در این صورت، همراه شما در ظاهر Hurk پیدا می شود و با هم می توانید ماموریت های مختلفی را تجربه کنید. بخش چند نفره نیز بسیار لذت بخش کار شده. بازی شما را به دو گروه تقسیم می کند. گروه اول متشکل از یک سری سرباز های شکارچی (Hunter) است که در مراحل اصلی هم به عنوان نیروهای ویژه پاگان دیده می شوند. این گروه با تیر و کمان شلیک می کنند، تلپورت دارند، حیوانات را احظار می کنند و سرعت بالایی را در کار خود دارند. از طرف دیگر نیروهای Golden Path هستند. سربازان شورشی عادی که دسترسی کامل به سلاح های مرگبار در اقسام کلاس ها دارند. آنها هیچ گونه قدرت ماورالطبیعه ای ندارند اما تماما به زور و سلاح های قدرتمند خود متوسل می شوند. تجربه این بخش برای افرادی که بنا به هر دلیلی دنبال یک تجربه جدید در Far Cry 4 هستند توصیه می شود.

 

FC4_Concept_Art_Kyrat_Vista

 ترانه های دلنشین، مناظری دلنشین …

در یک کلام، گرافیک، موسیقی و صداگذاری های ایجاد شده برای Far Cry 4 عالی هستند. محیط بازی بسیار زیبا و زنده کار شده است و کاملا طبیعی جلوه می کند. مناطق جنوبی حالت جنگلی دارد و بسیار سبز هستند اما زمانی که به شمال می روید، کمی برف از آسمان میبارد، درختان رنگ و چهره یک اقلیم سرد را به خود گرفته اند و رنگ بندی محیط از سبز به قرمز تغییر می کند. همه چیز فقط جنگل نیست و محیط های مختلف، از نظر طراحی هنری هم عالی هستند. سخره های بلند، مقبره های مختلف، مجسمه های غول پیکر همگی زیبا جلوه می کنند. از طرف دیگر شانگری – لا هم که به کنار زیرا طراحی به کار رفته در آن، به کلی دنیای دیگری را به نمایش می گذارد. دنیایی که مجسمه های آن، زمانی که نزدیک می شوید ناگهان شما را تماشا می کنند و یا آبشارها عوض اینکه از بالا به پایین سرازیر باشند، یک مسیر برعکس را طی می کنند.

خوشبختانه از جهات فنی هم Far Cry 4 خیلی مشکل ساز نیست. بله هنوز هم مانند Far Cry 3 علف هایی رو میبینید که عوض رویش روی سخره، روی هوا هستند یا موقع رانندگی، بازی دچار لگ خواهد شد اما عملکرد کلی خوب است. از طرفی گرافیک Far Cry 4 تغییر بنیادینی نسبت به Far Cry 3 ندارد. هر چند همین مناظر هم به نظر من به اندازه کافی زیبا هستند و گرافیک بیش از حد، فقط بازی را سنگین می می کند. این مسئله برای متقاضیان نسخه PC هم خبر خوبی است و شما می توانید با اکثر سیستم ها این بازی را تجربه کنید همانطور که این نگارنده با یک سیستم ساده ۵ سال پیش خیلی راحت با عملکردی مطلوب بازی را تجربه کرد!

عـــــجب!

عـــــجب!

این همه از گرافیک، گیم پلی و برخی شخصیت ها تجمید کردیم اما چنین بازی بزرگ و دوست داشتنی، بدون صداگذاری خوب، بی روح جلوه خواهد کرد. باز هم خوشخبتانه چنین بخشی عالی کار شده. تمجدید از کار تروی بیکر که دیگر واقعا عادی است و جای سوالی نیست اما شخصیت های دیگر هم، صرف نظر از ضعفی که در پردازش به اونها صورت گرفته، صداهای خوبی دارند و با لهجه محلی مناسبی صحبت می کنند. بر خلاف دیگر ساخته Ubisoft یعنی Assassin’s Creed Unity که در پاریس جریان دارد اما همه لهجه بریتیش داشتند! موسیقی تنوع خوبی دارند. اواخر بازی دو آهنگ خارق العاده با اجرای خوانند پخش می شود، در حین مبارزات موسیقی تشنج آمیز است و در زمان گردش و نبود هیچ گونه تحدیدی، موسیقی های آرامش بخش و بعضا آسیایی بی نظیری را خواهید شنید.

کلام آخر …

Far Cry 4 همانطور که در تیتر نقد هم گفتم، تکرار یک فرمول موفق است. بازی که جوانب احتیاط را را رعایت کرده و تلاشی را برای ارائه چیزهای بیش از حد تازه در پیش نمی گیرد و به همین خاطر هم تکراری می ماند. اما نکته جالب توجه اینجاست: چرا وقتی یک فرمول موفق، باز هم با ظاهری جدید تکرار شده و هنوز هم لذت بخش است را تجربه نکنیم؟Far Cry 4 مشکلاتی دارد و ابدا نمی ذارد که عالی جلوه کند منتهی به قدری لذت بخش که تجربه آن شدیدا به همگان توصیه می شود.

Farcry 4 jadval

این نقد و بررسی بر اساس نسخه PC نوشته شده است

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 20:41 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

اولین چیزی که بعد از شنیدن اسم Assassin’s Creed Liberation  به ذهنتان می رسد این است که یک شخصیت زن به اسم Aveline de Grandpre قهرمان اصلی داستان است. سپس به این موضوع فکر می کنید خوب اگر یک کاراکتر زن به عنوان قهرمان اصلی داستان انتخاب شده پس ممکن است گیم پلی بازی کمی دچار تغییرات شده باشد، خوب شما درست فکر کردید ! اما در ادامه این متن باید دید تا چه حد این موضوع درست است.

Assassin’s Creed Liberation HD 628x353 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

عنوان: Assassin’s Creed Liberation HD

ناشر: Ubisoft

سازنده: Ubisoft , ubisoft sofia

سبک: اکشن ماجرایی- دنیای باز

پلتفرم ها: PC ، playstation 3 ، Xbox360

پلتفرم تست شده: PC

زمان انتشار: ژانویه 2014

شهری که به دست اسپانیایی ها افتاده و مردم شورش راه انداخته اند، دختری با دو رگه آفریقایی – فرانسوی که ضد برده داری است و علیه نیرو های اسپانیایی مبارزه می کند و از گذشته خود نیز رنج می برد، شخصیت های فرعی جدیدی که یا با شما همکاری می کنند یا ضد شما هستند، همه این عوامل داستانی می توانند به هم کمک کنند تا داستان جذابی را تعریف کنند اما در واقع این طور نیست. دلیلش چیست؟ بازی نسبت به نسخه های قبلی کوتاه است و روایت خوبی نیز ندارد. در ابتدای بازی شخصیت های مهمی وارد داستان می شوند اما در کمال تعجب در روند بازی تاثیر بسیار کمی دارند ولی یک دفعه به اواخر بازی که نزدیک می شوید می بینید که فلان شخصیت ( به دلیل اسپویل داستان اسمی از او نمی برم)!  نقش بسیار مهمی را بر عهده می گیرد این در حالی است که شما نیز می دانید که بالاخره این شخصیت خودی نشان می دهد ولی دائم به خودتان می گویید که پس چرا سرو کله او پیدا نمی شود؟!  مشکل اینجاست سازندگان باید بهای بیشتری را به این شخصیت ها می دادند تا شما با آنها بیشتر ارتباط بر قرار کرده تا به طرز تفکر و خلق و خوی آنها بیشتر پی ببرید. سازندگان در خط اصلی داستانی بازی انقدر شما را درگیر مبارزه با اسپانیایی ها و دنبال کردن شخصیت های منفی داستان می کنند که شخصیت های مهم تری که در زندگی ” اولین دو گراندپه” Aveline de Grandpre نقش پررنگ تری دارند به فراموشی سپرده می شود. فقط یکی دو تا استثنا وجود دارد، یکی” جرالد” که دوست ” اولین ” می باشد و در طول بازی دائما با او برخورد خواهید داشت و دیگری “آگاته” مرشد ” اولین” که وضعیت او نیز نسبتا خوب است. البته بخش داستانی بازی ایرادات دیگری هم دارد. یکی اینکه شخصیت پردازی بازی واقعا ضعیف است به خصوص خود “اولین” که از لحاظ چهره پردازی اصلاخوب نیست و قیافه او نیز تقریبا همیشه یک شکل است و دلیلش انیمیشن بد چهره هاست . من هیچ حسی نسبت به این شخصیت نداشتم. البته بقیه شخصیت ها نیز همین وضعیت را دارند فقط صداپیشه های آنهاست که کمی روح به کالبد شخصیت ها تزریق کرده است. ایراد بعدی کارگردانی صحنه های سینمایی بازی است که به هیچ عنوان خوب کار نشده است و حتی در بعضی از ماموریت های جانبی بازی چنان اتفاقات بی سرو تهی می افتد که شما لحظه ای هاج و واج می مانید که الان چی شد؟!

Assassin’s Creed Liberation HD 2 599x365 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

گیم پلی بازی دچار تغییرات جزیی شده است. اولین نکته ای که متوجه خواهید شد اهمیت لباس های شماست. در بازی سه نوع لباس وجود دارد که هر کدام مزیت ها و محدودیت های خودشان را دارند. شما در مکان هایی به نام dressing chamber می توانید نوع لباستان را عوض کنید که البته بعضی وقت ها با شما فاصله نسبتا زیادی دارند. اولین لباس، لباس خانم است. مزیت های این لباس این است که هم گشتی ها و سربازان به شما اصلا شک نمی کنند و هم اینکه با باج دادن به نگهبانان می توانید به مکان هایی بروید که شدیدا تحت مراقبت است. ولی خط سلامتی شما در این لباس بسیار کم است به علاوه به هیچ عنوان نمی توانید از در و دیوار بالا بروید همچنین سلاح های شما بسیار محدود است. لباس بعدی درست مثل لباس برده هاست. در این لباس شما آزادانه می توانید حرکت کنید و سلاح های بیشتری نیز در اختیار دارید اما کافی است از یک دیوار بالا رفته تا پوستر های شما در هم جای شهر پخش بشود! به شخصه فکر می کنم اگر سازندگان محدودیت بهتر و منطقی تری را جایگزین پوسترها کرده بودند خیلی بهتر بود. لباس بعدی هم که همان لباس اساسین است که نیازی به توضیح مزیت هایش ندارد ولی همه نگهبانان شهر به محض اینکه شما را ببینند علامت مثلث زرد رنگ بالای سرشان پیدا می شود! ( بسیار شبیه AC 1 ) همانطور که متوجه شدید در ظاهر قابلیت تغییر لباس خوب از در آمده است اما در باطن تمام این ها از قابلیت های نسخه های قبلی به این بازی آورده شده و فقط کمی ظاهرشان عوض شده. متاسفانه بعضی از قابلیت هایی که در نسخه های قبلی ضعف به حساب می آمدند ( مانند شک کردن دائمی نگهبانان) دوباره به این نسخه برگشته اند، به نظرم این بخش می توانست خیلی بهتر باشد.  اما با این حال تنوع نسبتا خوبی در گیم پلی ایجاد کرده است و بهتر از هیچی است. ولی ای کاش در ماموریت های اصلی نوع انتخاب لباس با خودمان بود. چون باعث می شد ماموریت های بازی را به دلخواه خود پیش ببریم.

Assassin’s Creed Liberation HD 3 628x355 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

یکی از قابلیت های دیگر بازی سیستم تجارت است. به این صورت که شما می توانید کالاهایی را خریداری کرده و سپس با کشتی هایتان آنها را به بنادر شهر های مختلف فرستاده تا محصولات شما را بفروشند. اما واقعا هدف از این کار چیست؟ خوب شما جواب می دهید پول در آوردن! اما هیچ انگیزه ای برای کسب پول ندارید! چرا؟ یک کلام: بازی آسان است! یا اگر بخواهم دقیق تر بگویم بازی شما را ترغیب نمی کند که سلاح جدید بخرید یا میزان حمل مهمات هایتان را افزایش دهید. چون درجه سختی بازی از اول تا پایان بازی یک شکل است. اما در AC4: black flag دیدید که چقدر میزان ارتقا کشتی و شخصیت اصلی اهمیت  زیادی دارد. در بازی نیز قابلیت شکار کردن وجود ندارد که بتوانید با پوست آنها خودتان را ارتقا بدهید. یکی دو تا حیوان وحشی نیز در بازی بیشتر وجود ندارد که کشتن آنها مساویست با دکمه زنی های بسیار افتضاح!

Assassins Creed Liberation HD 4 628x353 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

در بازی سه مکان اصلی مختلف وجود داردnew Orleans   که بزرگترین آنهاست ( البته نسبت به نسخه های قبلی شهر کوچکی است)  و شبیه فضای شهری بوستون است. دو مکان دیگری بیشتر فضای جنگلی دارند. هر کدام از این سه مکان ماموریت های جانبی مختلفی دارند که درست مثل نسخه های قبلی است ، مثل مسابقه دادن و یا کشتن اشخاصی که رقیبان کاری شما هستند. البته نکته مثبتی که در ماموریت های جانبی وجود دارد این است که هر کدام از لباس ها ماموریت جانبی خودشان را دارند. آیتم هایی هم در گوشه کنار این مکان ها برای گشت زنی بیشتر گذاشته شده است که متاسفانه در جاهایی هست که به راحتی می توانید آنها را پیدا کنید. ( باز هم رجوع کنید به AC4: black flag که چقدر آیتم در بازی وجود داشت و پیداکردنشان نه سخت بود نه آسان، در حقیقت لذت بخش بود)!

سلاح های شما نیز به جز یک مورد تغییر خاصی نکرده است. جدید ترین سلاح شما یک شلاق است که می توانید دشمنان را به طرف خود کشیده تا با یک ضربه دخلشان را بیاورید همچنین می توانید با این شلاق به مکان های صعب العبور برسید که این عمل به خاطر انیمیشن های بد و غیر واقعی خوب از آب در نیامده است. در کل این سلاح جذابیت Rope dart  را ندارد.

Assassin’s Creed Liberation HD 4 628x355 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

قبل از انتشار بازی عکس هایی از مقایسه HD و نسخه ویتا منتشر شده بود و باید گفت که سازندگان بازی به وعده های خود عمل کرده اند. هر چند همچنان شاهد باگ های متنوع هستیم که چندان عجیب نیست ولی جدای از باگ ها گرافیک بازی واقعا خوب است هر چند به خوبی نسخه سوم و یا چهارم نیست اما حداقل انتظارات شما را برآورده می کند.  نور پردازی خیلی خوب کار شده و رنگ ها و بافت ها زنده تر و طبیعی تر کار شده است. در بازی سیستم آب و هوایی ثابتی می بینیم،  فقط در اواخر بازی به دلیل تغییر لوکیشن ها شاهد هوای برفی نیز خواهیم بود که البته باز هم باید تکرار کنم که به زیبایی نسخه سوم کار نشده است. موسیقی بازی نیز خوب کار شده است، هر محیطی موسیقی مخصوص خودش را دارد که به خوبی فضای آن محیط را به گیمر منتقل می کند اما تکرار نسبتا دائمی آن کمی از ارزش این بخش کاسته است. در مورد صدا پیشه های بازی پیش تر توضیح داده شد. صداگزاری های محیط بازی نیز نمره قابل قبولی می گیرد.

Assassins Creed Liberation HD 2 628x353 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

شاید فکر می کنید کمی در مورد این بازی سخت گیری کرده ام و این بازی در اصل برای یک کنسول دستی ساخته شده است، اما شما قبول ندارید که ویتا کنسول دستی قوی هست؟ سخت افزار این کنسول خیلی به کنسول خانگی PS3 نزدیک است. اما این نسخه از این سری یک بازی واقعا جمع و جور و کم حجم است و هیچ نکته جدیدی در این بازی پیدا نمی شود. گیم پلی مثل نسخه های قبل است فقط کمی ظاهرش عوض شده است. ” آزادی” در کل بازی ای است بین متوسط تا خوب! در این روز ها که قحطی بازی است و احتمالا شما دوستان نیز حوصله تان شدیدا سر رفته این بازی می تواند تا حدودی شما را سرگرم کند ولی اگر هم نتوانستید این بازی را تهیه کنید هیچ اشکالی ندارد، چیزی را از دست نداده اید!

Assassin’s Creed Liberation HD Rate 628x343 بردگی یا آزادی؟ | نقد و بررسی بازی Assassin’s Creed Liberation HD

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 11:11 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

 

ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

 

 

همه ی موجودات روزی خواهند مرد و روزی فرا خواهد رسید که رستاخیز نام دارد، در این روز ارواح به داخل جسم هایشان باز خواهند گشت و حساب و کتاب برای اعمال دنیا شروع خواهد شد، در روز رستاخیز لرزه بر اندام تمام ستی خواهد افتاد، وقتی که زمین با شدیدترین زلزله ها خواهد لرزید، وقتی که کوه ها همچون پنبه هایی نرم به حرکت در خواهند آمد و خورشید یخ خواهد زد، در آن روز فریاد انسان ها از مشرق تا مغرب به گوش خواهد رسید و انسان های گروه گروه از گورها بیرون خواهند آمد. اما به راستی آن هایی که در رستاخیز به بهشت خواند رفت چه کسانی خواهند بود؟ ارواحی که در آخرالزمان به داد این بشریت رسیدند؟ یا نه کسی که به فریاد مردمان مظلوم خواهد رسید؟ آری منجی و یارانش بهشتی اند یا ارواحی که به پا خاسته اند؟

call of duty ghosts slogan wallpaper ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

Call Of Duty، معمای مرموز اکتیویژن!

2013، سال خوبی بود. عناوینی فراموش نشدنی در این سال عرضه شدند، Bioshock Infinity، Grand Theft Auto V، The Last Of Us از مطرح ترین این عناوین بودند. 2013 سالی است که نسل هشتم رسما شروع به کار خواهد کرد و عمر اصلی Play Station 3 و XBOX 360 پایان خواهد یافت. اما هنوز که هنوز است، از سال 2005 تاکنون Call Of Duty هرسال منتشر می شود. در این بین سورپرایزهای فوق العاده ای داشته است و بعضا هم هوادارانش را ناامید کرده است. اما چیزی که امسال همه را در بهت فرو برد این بود که به راستی چه بلایی به سری COD آمد؟ چه چیزی باعث شد حقیقتا Battlefield 4 بهتر باشد، انقلابی تر باشد و از همه مهم تر هیجان انگیز تر باشد؟

call of duty ghosts  wallpaper ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

شروع یک مبارزه:
 وقتی که Call Of Duty Ghosts را شروع کردم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که به راستی از هیجان COD کاسته شده است. البته چیزی که قبل از عرضه بازی ذهنم را آزار می داد این بود که وقتی کارگردان اصلی شرکت سازنده، آن را ترک کند چه بلایی به سر بازی خواهد آمد. حدسم درست بود. شاید رفتن Jason West، عناوین Infinity Ward را دچار تغییر سبک نکرده بود اما Ghosts انگار یک ندای وظیفه ی کاملا متفاوت بود. ندای وظیفه ای که در مورد آن صحبت خواهم کرد. در مورد آرمان هایی که از بین رفت، کاراکترهایی که از بین رفت و از همه مهم تر علاقه ای که از بین رفت…

قبل از شروع این نقد باید عرض کنم که جملاتی که به عنوان تیتر می بینید از آدولف هیتلر است.

حقیقت همان دروغی است که بارها و بارها تکرار شده است.
داستان Ghosts تشابهی نسبی از لحاظ زمانی با Black Ops 2 دارد. وقایعی که از 2013 شروع می شود و تا 2023 ادامه می یابد. در سال 2013 کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی نظیر شیلی و کلمبیا و مکزیک گروهی به نام”فدراسیون” را تشکیل می دهند و ایالات متحده را با بمباران و حملات نظامی تبدیل به یک ویرانه می کنند. البته نقطه کور این داستان که به آن اشاره درستی نمی شود این است که این کشورها نه از ثروت خاصی برخورددار هستند و نه حامیان اصلی آن ها ابرقدرت های شرقی نظیر روسیه و چین هستند. به هرحال آمریکا دیگر یک ابرقدرت نیست و یک کشور ضعیف محسوب می شود. در این بین خانواده ای نظامی تحت عنوان Walker گروهی به نام Ghosts را تشکیل می دهند که بعدها فرمانده نظامی آن ها، ژنرال نیروی دریایی توماس مریک است. اعضای خانواده واکر عبارتند از: پدر که Elias Walker نام دارد، دو پسر که برادر بزرگتر David Walker یا Hesh و برادر کوچکتر Logan Walker نام دارند که لوگان واکر کاراکتراصلی این داستان است.  در داستان Ghosts شما شاهد شخصیت پردازی خوبی نیستید و کاراکتر پردازی Soap و Price بسیار بهتر از الیاس با پسرانش است و همچنین شخصیت پردازی خوب Alex Mason با Frank Woods و یا Gary Roach Sanderson  با Ghost بسیار بهتر از دیوید و لوگان واکر بود. در طول بازی با توجه به هنر نویسنده مطرح بازی یعنی آقای Stephen Gaghan رابطه احساسی خوبی در مورد علاقه دو برادر به هم ایجاد می شوند که از این نظر Ghosts عنوان خوبی به شمار می آید اما روایت کلی داستان ضعیف تر شده است. در طول بازی جای یک کاراکتر منفی نظیر ولادیمیر ماکاروف خالی است. به طور کلی سناریوی بازی از لحاظ درام بسیار قوی است اما از نظر کلی داستانی معمولی را از Ghosts شاهد هستیم.

Call of Duty Ghosts screenshot 3 ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

بهترین وسیله برای شکست یک ملت ناتوان ساختن انرژی و اراده معنوی است :
در امر گرافیک بازی با IW Engine 6.0 ساخته شده است که انجین قوی تری نسبت به IW 5.0 می باشد. البته نکته ای که در مورد Ghosts می توان به صراحت گفت این است که در طول گیم پلی بازی پیشرفت هایی نسبت به BO2 داشته است اما بازهم شاهد یک گرافیک قدرتمند نیستید. Ghosts در پلتفرم PC در بعضی از مراحل جلوه های بصری خوبی دارد اما در نسخه کنسولی آن شاهد گرافیکی چشم نواز نیستید. اما در سکانس های سینمایی بازی و همچنین طراحی کاراکترها، Ghosts عملکرد قابل قبولی دارد. نقطه عطف گرافیک بازی در مرحله زیر اقیانوس است که در آن رنگ پردازی و جزئیات زیر آب به خوبی کار شده اند. به جز این مورد بازی در گیم پلی حرف چندانی برای گفتن حداقل در نسل هفتم ندارد و با توجه به گرافیک معمولی بازی در نسخه PC باید منتظر نسخه 1080 P کنسول PS4 باشیم تا ببینیم Ghosts در نسل بعد چه حرفی برای گفتن از نظر گرافیکی دارد.

در طول بازی با استفاده از Manual Visual، سازندگان توانسته اند جلوه های دور از محیط را به خوبی طراحی کنند. اگر یک منتقد باشید متوجه می شوید که سازندگان سعی کرده اند از  استانداردهای AA به خوبی بهره مند شوند اما با توجه به این که IW 6.0 بازهم یک انجین کامل نیست نتوانسته اند معیارهای خود را به خوبی پیاده کنند. در طول بازی متوجه می شوید که فیزیک Ghosts پیشرفت کرده است و این از معدود ویژگی های گرافیکی بازی در نسل هفتم است. فیزیک اجسام و کاراکترها به خوبی رعایت شده است و به نظر می رسد که IW Engine در امر تخریب پذیری موتور قوی ای است. مطابق همیشه بازی بر روی 60 فریم ثابت قرار دارد که مثل همیشه نقطه قوت بازی بر روی همه پلتفرم ها می باشد. برعکس BF4 این نسخه از ندای وظیفه از باگ های کمتری برخورد دار است.

نورپردازی و سایه زنی در بازی با استفاده از چند ضلعی ها به خوبی خودنمایی می کند. خصوصا سایه ها که کمتر لبه دار می شوند. در طول بازی و بسته به محیط بازی نورپردازی به خوبی خودنمایی می کند و از این نظر از BO2 و MW3 بسیار قوی تر است. به طور کلی اگر تم و جو Ghosts تاریک تر از این می شد شاید بازی می توانست در امر گرافیک قوی تر عمل کند اما با توجه به این که همانند BO2 محیط های باز در بازی زیاد هستند، سازندگان قدرت مانور کمتری پیدا کرده اند. ترکیب رنگ ها در Ghosts یکی از عوامل ضعف آن در امر گرافیک است زیرا شما با عنوانی که رنگ های آن طبیعی باشد مواجه نیستید.  اما شاید بتوان گفت که تکسچرها ضعیف ترین بخش گرافیکی بازی هستند که دیر لود شدن آن ها و همچنین ضعف در طراحی آن ها از جمله نقاط منفی گرافیک بازی محسوب می شود که ظاهرا سازندگان بدون تعبیه بندی و پیکربندی خاصی آن ها را طراحی کرده اند!

Call of Duty Ghosts screenshot 4 ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

هرجا ایمان کامل باشد اراده قوی هم وجود خواهد داشت مردان بی اراده کسانی هستند که به هیچ چیز ایمان ندارند!

David Buckleyآهنگساز این سری است. وی نامی آشنا برای اهالی سینما است و همچنین سازنده قطعات زیبای عنوان Metal Gear Solid 4 است. قطعات احساسی وی خصوصا قطعه مرگ اسنیک در آغوش پسرش از جمله کارهای ماندگار وی در صنعت سینما به شما می آید. حضور باکلی نقطه قوتی برای بازی است. خوشبختانه اکتیویژن مثل همیشه به بخش موسیقی و صداگذاری اهمیت زیادی می دهد و مانند نسخه های قبل که از آهنگسازان معروفی مانند هانس زیمر استفاده شده بود این بار هم به سراغ خوب کسی رفته شده است! سورپرایز بزرگ بازی حضور رپر مشهور آمریکا EMINEM است که قطعه پایانی Credit بازی تحت عنوان Survival توسط وی خوانده شده است. در بخش صداگذاری هم از افراد مطرحی نظیر Kevin Gage استفاده شده است. در طول بازی شما ضعفی از طرف صداگذاری بازی نخواهید دید.

call of duty ghosts eminuem ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

اشک هایی که برای شکست ریخته ایم همان عرق هایی است که برای پیروزی نریخته ایم.(آدولف هیتلر)

BO2 از نظر گیم پلی پیشرفت های خوبی داشت اما نتوانستند از ایده های زیاد آن به خوبی استفاده کنند. اما متاسفانه Ghosts بر خلاف BO2 به جز یکی دو ایده، ویژگی خاص ندارد. مهم ترین تغییر آن استفاده از سگی به نام رایلی در گروه Ghosts است. در مواقعی که بازیکن نمی تواند دشمنی را از پای در بیاورد می توان از این سگ استفاده کرد و وی را کنترل کرد. در نسخه های قبلی هم این حیوان در بازی حضور داشت اما این بار می تواند به جای این که به ضرر شما باشد، یک همراه خوب باشد. اما بهای زیادی به این حیوان داده نشد و وی به تدریج از بازی کنار خواهد رفت. در زیر آب هم یک ویژگی عجیب وجود دارد و آن هم این است که حتی در زیر آب نیز می توان با اسلحه شلیک کرد! قابلیت لغزش یا Slide هم به مانند عناوینی نظیر Crysis وجود دارد که یک ایده نیست و فقط در بعضی نقاط مفید است و بودن یا نبودن آن تاثیر خاصی در گیم پلی بازی ایجاد نمی کند!

در مورد گیم پلی Ghosts نمیتوان مفصل صحبت کرد. در طول بازی با تعداد زیادی سلاح پیشرفته مواجه خواهید شد که میتوان با استفاده از آن ها دل را به دریا زد و به مقابله با تعداد زیادی دشمن پرداخت! خبری از وسیله های نقلیه زیادی نیست و متاسفانه قابلیت های گیم پلی بازی همانند MW3 بسیار محدود است. به طور کلی به نظر می رسد نبود جیسون وست و وینس زامپلا ضربه شدیدی را به Infinity Ward وارد کرده است و آن ها فاقد یک کارگردان خلاق برای ایده های نو هستند. ضعف دیگر بازی کوتاهی بیش از حد ماموریت های آن است. 17 ماموریت که می توان بر روی درجه هایی نظیر Normal و حتی Hard آن ها را 6 یا 7 ساعت به اتمام رساند!

640px Good boy Riley COD Ghosts1 ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

اما بخش مولتی پلیر بازی بازهم دارای پیشرفت خاصی نیست و سیر تکاملی آن فقط در اضافه شدن مدهای جدید محدود می شود. متاسفانه همانند BO2 مپ ها به شدت کوچک هستند که پلیر را خسته خواهند کرد. در طول بخش Multi Player میتوانید شخصیت خود را انتخاب کرده و سپس به بازی با دوستان خود بپردازید. جدیدترین مد بازی Extinction نام دارد که در طی آن 4 پلیر باید از خود در برابر بیگانگان دفاع کنند. این مد چندان جالب نیست وحالتی شبیه به Zombie Mode دو نسخه Black Ops و نسخه World At War دارد. البته مدی به نام Safe Guard وجود دارد که مانند Extinction باید برای بقا از خود این بار در برابر سربازان دشمنان دفاع کنید و در این حالت بعد از هر دفاع از نظر غنائم ساپورت خواهید شد. به جز این دو مد، شاهد مد جدیدی نیستید و در مدهایی نظیر Team Death Match و Domination می توانید کاراکتر و سلاح خود را ارتقا دهید.

Call of Duty Ghosts ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

به راستی که جنگ سرآغاز همه ی مشکل ها است:
COD Ghosts بازهم به مانند سایر عناوین عنوان ضعیفی نیست اما بسیار تکراری و بدون هیچ گونه نوآوری است. قطعا این بازی شایسته دریافت چنین نمراتی می باشد و این نمرات و متا اسکور 74 میتواند این را به اکتیویژن بفهماند که هرسال نمرات و میزان فروش Call Of Duty پایین می آید. قطعا می توان گفت که ندای وظیفه به استراحتی طولانی نیاز دارد تا دوباره بتواند با تیمی خلاق و با داستانی خاص تر و ایده هایی بهتر پا به رقابت با شوترها بگذارد. ضعف Infinity Ward در ساخت Ghosts، استدیوی Dice را بسیار خوشحال کرد. زیرا آن ها بالاخره COD افسانه ای را به زانو در آوردند.

Call Of DutyGhosts 1 ندایی که دیگر به گوش نمی رسد | نقد و بررسی Call Of Duty:Ghosts

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 11:10 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی بازی Enemy Front
بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

سال هاست که عناوین سبک تیر اندازی اول شخص (First Person Shooter) از دوره ی جنگ های جهانی فاصله گرفته اند و دیگر کم تر بازی مشاهده می شود که موضوع آن جنگ جهانی باشد؛ اوج این بازی ها در نسل ششم بازی های رایانه ای و با بازی هایی هم چون: سه نسخه ی اولیه ی سری ندای وظیفه (Call Of Duty) و یا نسخه های اولیه ی سری مدال افتخار (Medal Of Honor) بود که مسلما اکثر شما عزیزان هم آن ها را به یاد دارید که همه ی ما را چه طوری پای کنسول ها می نشاند! اما بازی های سبک First Person Shooter پس از مدتی با تغییراتی رو به رو شدند و عمده ی این تغییرات را بازی Call of Duty 4: Modern Warfare در این سبک به وجود آورد و این سبک را از دوره ی جنگ جهانی دوم به جنگ های مدرن و امروزی منتقل کرد که در آن زمان نو آوری جدیدی به حساب می آمد و روند یک سان بودن بازی های First Person Shooter (FPS) از نظر زمان وقوع را دچار تغییر و تحولاتی کرد که اکثر گیمر های این سبک هم آن را پسندیدند.

رفته رفته شوتر های نظامی جنگ جهانی دوم جای خود را به بازی های پر زرق و برقی دادند که اکثریت آن ها در آینده اتفاق می افتادند و اگر هم در زمان حال اتفاق می افتادند، در داخل بازی فقط و فقط تکنولوژی های نوین را به نمایش می گذاشتند. همین امر باعث شد تا جنگ جهانی دوم که زمانی سوژه ی اکثر بازی های FPS بود، هم اکنون فقط به عنوان یک خاطره در ذهن ها باقی بماند. به طوری که پر طرف دار ترین عناوین FPS که تا چندی دیگر منتشر خواهند شد، کاملا از جنگ جهانی دوم فاصله گرفته و به موضوعات دیگری می پردازند.

در این میان، بازی Enemy Front قصد دارد تا با تجدید خاطرات گیمر ها و زنده کردن دوباره ی جنگ جهانی دوم در زمینه ی گیم، دل هواداران قدیمی و دوست داران سبک FPS را به دست آورد. این عنوان توسط CI GAMES ساخته شده است و پروسه ی طولانی را سپری کرده است، بازی در ابتدا در سال 2011 معرفی شد و قرار شد تا بازی در اواخر سال 2012 منتشر شود. سپس، تا اوایل سال 2013 تاخیر خورد و پس از آن اواخر سال 2013 به عنوان تاریخ انتشار بازی اعلام شد و در نهایت، بازی در ماه ژوئن سال 2014 منتشر شد.

باید ببینیم که آیا CI GAMES توانسته است این خاطرات را به خوبی برای گیمر ها تداعی کند و سابقه ی جنگ جهانی دوم را در صنعت گیم لکه دار نکند؟

EnemyFront بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

باکس آرت نسخه PC بازی

شناسنامه ی بازی

نام بازی: جبهه دشمن (Enemy Front)

استودیو ی سازنده: CI GAMES (City Interactive)

ناشر: Bandai Namco Games

پلتفرم (ها): Microsoft Windows, PlayStation 3, Xbox 360

انجین ساخت بازی: Cry Engine

سبک بازی: تیر اندازی اول شخص – جهان آزاد (First Person Shooter – Open World)

مد (ها): تک نفره – چند نفره (Single Player – Multiplayer)

تاریخ انتشار: 10 ژوئن 2014 در آمریکای شمالی – 13 ژوئن 2014 در اروپا

=========================

باز هم قصه ی تلخ جنگ

همان طور که اشاره شد، دوران جنگ جهانی دوم در چندین سال پیش مورد توجه اکثر بازیسازان بود و بازی هایی هم که بر این اساس ساخته می شدند، روز به روز کم فروغ تر می شدند تا این که بازی های سبک FPS وارد دنیای مدرن جنگ و نبرد شدند؛ پس از گذشت چندین سال و حتی چند نسل، عنوان Enemy Front باز هم به این سوژه ی قدیمی بازگشت. پس نمی توان محوریت داستان این بازی، جنگ جهانی دوم، را ایده یِ تکراری دانست، بلکه به دلیل این که سازندگلن اخیرا کم تر سراغ این موضوع می روند (به جز چند مورد خاص دیگر)، جنگ جهانی دوم می تواند موضوع جذابی هم برای این بازی باشد.

شما به عنوان خبرنگاری اِمریکایی با نام رابِرْتْ هاوْکینْسْ (Robert Hawkins) وارد میدان مبارزات می شوید و باید به مقابله با جنایت هایِ وحشیانه یِ نازی ها که آدولْفْ هیتْلِرْ (Adolf Hitler) بپردازد که برای این کار دست به همکاری با نیرو های نظامی می کند؛ این گروه نظامی در تونل های زیر زمینی استقرار دارند و به نوعی مقرْ فرماندهی آن ها در زیرِ زَمین است. در زیرِ زمین، مهمات جمع می کنند، تمرین نظامی می کنند، تونل های جدید برای راهیابی به قرارگاه های دشمن نیز هست.

شما هم باید با استفاده از همین تونل های زیرزمینی به مناطق مختلف بروید و ماموریت های متفاوتی را انجام دهید. این ماموریت ها شامل کار های متنوعی می شود که همگی در راستای جلو گیری از کشت و کشتار مردم بی گناه است و در این راه، به ناچار باید به مبارزه یِ مسلحانه با نازی ها بپردازید. البته، ماجرا به همین جا ختم نمی شود و شخصیت اصلی بازی، رابِرْتْ هاوْکینْسْ، دارای سرگذشت منحصر به فردی است که به دلیل عدم اسپویلر در اینجا توضیح بیش تری در این رابطه داده نمی شود.

EF Soldiers announce 610 بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

طعم تلخ جنگ، واقعا چرا؟ چرا این قدر کشت و کشتار؟ هدف اونا از این کارا چیه؟ مگه مردم چی کار کردن؟

تجربه ی دوباره ی جنگ جهانی

قطعا در بازی های سبک FPS، مهم ترین موردی که موجب جذب گیمر ها به عناوین این سبک می شود، گیم پلی آن هاست؛ در سال 2014 که گیمر های سبک FPS، بازی های زیادی را در این سبک تجربه کرده اند، وظیفه ی خطیری بر عهده ی CI GAMES قرار داشت تا بتواند از لکه دار شدن نام جنگ جهانی دوم در دنیای بازی های ویدیویی جلو گیری نماید.

گیم پلی عنوان Enemy Front یکی از نقاط قوت آن محسوب می شود و دلیل آن هم باز بودن دست شما برای به اتمام رساندن مراحل بازی با استفاده از روش های متفاوت و جذاب است. برای پیش برد مراحل می توانید مثل اکثر گیمر ها، به دل دشمنان زده و همه ی آنان را گلوله باران کنید، از راه دور و با استفاده از سلاح های دوربین دارو دور برد، آن ها را از فاصله ی زیاد از سر راه بردارید؛ راه دیگری هم پیش روی شما هست! شما می توانید با استفاده از مخفی کاری به اهداف خود دست یابید و به آرامی دست به خراب کاری در قرار گاه های دشمن کنید؛ این بخش با توجه به سابقه ی این استودیو در ساخت سری بازی های تک تیر انداز (Sniper)، مسلما سرگرم کننده است. البته، این موضوع به این معنا نیست که گیم پلی بازی در بخش های دیگر ضعف دارد، اما با وجود شایستگی های دو شیوه ی اول، نمی توان آن ها را با عناوین بزرگ این سبک مقایسه نمود.

رابط کاربری بازی (Head Up – Display) به سادگی طراحی شده و دقیقا به مانند عناوینی است که در مورد جنگ جهانی دوم بوده اند؛ همان طور که پیش تر هم اشاره شد، گیم پلی بازی از نظر تنوع کاملا غنی است و جای بحثی را در این مورد نمی گذارد، اما هر چه قدر که گیم پلی بازی متنوع است، تعداد سلاح های بازی به همان مقدار محدود است.

بخش چند نفره ی آنلاینِ بازی (Multi Player Online) به دلیل عدم دسترسی مورد نقد قرار نگرفته است، ولی با توجه به نقد های سایت های معتبر، بخش چند نفره ی عنوانِ Enemy Front از نقاط قوت آن به حساب می آید؛ به هر حال، این بخش را هم به اختصار به شما معرفی می کنیم:

بخش چند نفره یِ بازیِ EF، دارای سه بخش Deathmatch, Team Deathmatch and Radio Transmission است و به شما این امکان را می دهد تا با سقف 11 نفر به بازی آنلاین بپردازید.

Enemy Front 03 بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

رابط کاربری بازی به سادگی طراحی شده است و بی شباهت به بازی های قدیمی که با موضوع جنگ جهانی دوم بودند نیست؛ همان HUD، همان سلاح ها، اما آن حس و حال نسخه های قدیمی Call Of Duty‌ و Medal Of Honor اصلا در Enemy Front وجود ندارد.

چهره ی جنگ با طعم Cry Engine

انگار CI GAMES قصد داشته تا علاوه بر موضوع بازی از نظر های دیگر هم بازی های چندین سالِ پیش را برای بازیبازان یادآوری کند و بخشی که می توان از آن به این عنوان نام برد، گرافیک بازی است که نمی توان آن را با عناوین سطح بالای امروزی از نظر گرافیکی مقایسه کرد.

طراحی شخصیت ها و اشیا، به نسبت خوب کار شده، ولی می توانست بیش تر مورد توجه قرار گیرد. در مورد جزئیات آن ها هم نمی توان نظر خاصی داد و تنها واژه یِ معمولی سزاوارِ این بخش است. اِفِکْتْ های گرافیکیِ بازی هم از مواردی هستند که شما را از ادامه ی بازی دل سرد می کنند.

کیفیت بافت ها (Textures) در بازی به نسبت سایر موارد نسبتا قابل تحمل است و می توان آن ها را با بازی های معمولی دیگر مقایسه کرد. مشکل دیگری که در بخش گرافیکی بازی به چشم می خورد، وجود باگ های گرافیکیِ متعدد در بازی است که ضعف بزرگی محسوب می شود. کیفیتِ نور پردازی و سایه زنیِ بازی از معدود مواردی است که می توان آن را هم مثل بافت ها (Textures) قابل تحمل دانست و با آن ها کنار آمد.

همه یِ این موارد در کات سِنْ (Cut – Scene) هایِ بازی بیش تر مشکل آفرین می شوند و خود را بیش تر به نمایش می گذارند. اگر CI GAMES از ساختِ این بازی برای دو کنسول نسل هشتمیِ PS4 و XBOX ONE صرفِ نظر نمی کرد، با جلوه های گرافیکی بهتری رو به رو می شدیم.

1680x1680 بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

افکتِ خون اصلا خوب کار نشده است، دیگر آیتم های گرافیکی بازی نیز نسبتا ضعیف هستند، ای کاش این ضعف وجود نداشت تا Enemy Front می توانست موفق تر باشد!

آوایِ ناخوشایَندِ جنگ

ضعیف ترین بخش در بازی EF، همین مبحثِ موسیقی و صدا گذاری است که از نمرات بازی هم در بسیاری از سایت های بزرگ صنعت گیم کاسته است. اگر دیگر بخش های بازی را در سطح خوب بدانیم، این بخش از بازی، مسلما وضعی بهتر از ضعیف نخواهد داشت؛ پس اگر موسیقی در بازی ها برای شما اهمیت دارد، در هنگام بازی کردنِ EF، صدایِ بازی را قطع کنید!

البته، موسیقی های بازی را می توان تحمل کرد و حتی در موارد بسیار اندکی از آن ها لذت برد، اما وضعِ صداگذاری شخصیت ها کاملا متفاوت با موسیقی هایِ بازی است، تا حدی که می توان آن را بزرگ ترین نقطه یِ ضعفِ بازی دانست. صدایی که از شخصیت ها شنیده می شود، اصلا با ظاهر و سنِ آن ها هم خوانی ندارد و امکانِ برقراری ارتباط با شخصیت ها را برای شما، از بین می برد.

enemy front 3723 hd widescreen بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

خبرنگاری در بحبوحه جنگ…

بازگشتی ناموفق به جنگ جهانی دوم!

جبهه ی دشمن (Enemy Front) هر چند توانست با بازگشتی دوباره خاطرات ما را زنده کند، اما اگر مشکلاتی که در بخش گرافیک، صدا گذاری و موسیقی وجود داشت، اصلا وجود نداشت یا حتی اندکی کم تر بود، می شد EF را بازگشت موفقی به دوران جنگ جهانی دوم دانست، اما این عنوان آن چیزی نشد که باید می شد؛ البته، مشکلاتی که در روند ساخت، از جمله تاخیر خوردن های متعدد و مشکلات دیگر بر سر راه CI GAMES قرار داشت، نیز موجب این موضوع شده است.

اخیرا عنوان Wolfenstein: The New Order نیز با موضوع جنگ جهانی دوم ساخته شده و EF نیز با همین مضمون توسعه یافته است، حال باید ببینیم که آیا سبک تیر اندازی اول شخص (FPS) به دوران جنگ جهانی دوم باز خواهد گشت و یا این که باز هم به سراغ سوژه های مدرن می رود و از شکل کلاسیک خود فاصله می گیرد.

جبهه ی دشمن (Enemy Front) با تمام خوبی ها و بدی هایش، باز هم توانست تا حدودی خاطرات خوش چندین سال قبل و شوتر های کلاسیک را در ذهن گیمر ها زنده کند و در هر صورت می توان آن را حداقل یک بار برای تجدید خاطرات تجربه کرد؛ ولی باز هم انتخاب با شماست که آیا به مقاومت می پیوندید یا خیر؟

Untitled 2 بازگشتی به جنگ جهانی دوم | نقد و بررسی بازی Enemy Front

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 11:5 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

 

بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

 

 

 

 

 

جای شما خالی ، همین دو روز پیش با عمو ، پسر خاله و پسر عمه و … خلاصه یک ایل بلند شدیم و به سمت مریخ حرکت کردیم . در اواسط راه با این که شهاب سنگ های زیادی جلویمان را گرفته بودند و تقریبا سیستم هواکش سفینه هم به هم ریخته بود و بوی گند حاصل از لوبیا های دیشب همه جا را برداشته بود ، خوشبختانه با رانندگی دیوانه وار پسر خاله ام ، مقداری قرصِ ضد نفخ و همین طور تلاش قابل تقدیر عمه ی مادربزرگِ دوست ** ِ عزیزم برای رفع مشکل سیستم تهویه ، بالاخره به سیاره ی مریخ رسیدیم . خوشبختانه هنوز آن هوای پر از خاک و حال به هم زنش پا بر جا بود . با کمی قدم زدن روی این سیاره و کمی بالا پایین پریدن حالمان بهتر شد . در حال قدم زنی با دوستم بودیم که ناگهان اتفاقی حالمان را به هم ریخت . سیاره ای زیبا را کشف کرده بودیم که مطمئنا می توانست « سرنوشتمان » را رقم بزند.

* این مقاله لحن طنز گونه‌ای خواهد داشت. از همین جا با این نکته کنار بیایید. بعدها از همین پارسی گیم نقد جدی تری را خواهید خواند*

Destiny All Cover Art بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

Destiny

اثری از : Bungie

با سبکِ : اکشن اول شخص ، شوترِ آنلاین

بر روی: PS3 , PS4 , X360 , X1

روشِ بازی : تک نفره ، چند نفره آنلاین

یک ایده . ایده ای که به تنهایی توانست نظر جمعی از با استعداد ترین سازندگان بازی در جهان را جمع کند . 170 کلمه ای که مقدمه را تشکیل داد دقیقا همان چیزی بود که اعضای استدیوی بازی سازیِ Bungie  در ذهن خود می پروراندند و آن قدر بر  روی آن تبلیغ کردند که …

destiny10424141280jpg a29c49 1280w بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

با دوستانتان حال کنید !

به یاد بیاورید زمانی را که بر لبه پرتگاهی بودید

خلاصه بازی جدیدی در آن گرمای تابستان که دیگر خبری ازش نیست و یادها و خاطراتش را در قلبمان ماندگار کرد ، عرضه شده است . این بازی ، دقیقا بر لَبِ ی تپه ای ایستاده و از جایش تکان هم نمی خورد . گاه به سمتِ افتادن در دره می رود و گاه به سمت بالای تپه که پر از سرسبزیست خود را هُل می دهد . این است که هیچ وقت به هیچ سمتی حرکت نمی کند و برای همیشه در لبه ی پرتگاه خواهد ماند . داستانِ سرنوشت دقیقا همان چیزی است که در مقدمه خواندید. بدون هیچ تغییری ، در ابتدای بازی یک « روحِ مکانیکی » به دنبال شما می گردد . پس از پیدا کردنتان می گوید که شما سال ها به خواب ابدی فرو رفته بودید و اکنون این روح شما را نجات داده است . خوبیِ این روح آن است که کسی نمی تواند او را ببیند و تا پایان راه به شما کمک خواهد کرد.

destiny alpha night screenshot 2 بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

بر لبه ی پرتگاهی بودید !

داستانِ آب

دقیقا زمانی که شما با روح مواجه می شوید او  شروع می کند به تعریف کردنِ داستانی برای شما . از زمانی که شما سیاره ی جدید را کشف کرده اید ، تباه شدگان پیِ تصرف این سرزمین به شما حمله ور می شدند و این نگهبانان بودند که باید از سرزمین و مردمشان دفاع می کردند. در ابتدای بازی و هگامی که شما باید نگهبان خود را سازید دستتان به بهترین شکل ممکن باز است . البته نکته این جاست که همه ی این جنگ ها و دعوا ها بر سرِ آب است . منبعی حیاتی که دیگر در سیاره ی زمین در حال تمام شدن بود و اکنون تمام این جنگ ها و کشتارها بر سرِ این منبع حیاتیست. در ابتدا باید از بین سه سطحِ تایتان ، جادوگر و شکارچی یکی را انتخاب کرده و وارد منوی شخصی سازی شوید. شما می توانید جنسیت ، مو ، چهره و نشانِ روی صورت را تغییر داده و به دلخواه خود در آورید . همچنین کاراکتر شما می تواند انسان ، هوشیار و یا بیگانه باشید. این سه ملیت نیز بسیار با یک دیگر متفاوت هستند.

destiny 6 بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

هیچ کس نمی تواند منکر شباهت این بازی به مجموعه ی هِیلو شود

دست ، دست ، دست !

شما در هر مرحله ای که می جنگید ، می توانید 2 نفر دیگر را نیز با خود همراه کنید. در همین ابتدا می خواهم با شما روراست باشم ؛ تجربه ی سرنوشت  به تنهایی هیچ لذتی ندارد و البته خیلی هم سخت است . به همین دلیل برای اینکه بتوانید از سرنوشت لذت کامل را ببرید باید دوستانتان را نیز با خود همراه کنید . جالب این جاست که حتی تجربه ی بازی به صورت تک نفره نیز به اتصالِ اینترنت نیازمند است. در پایان هر مرحله شما با یک غول آخر سر و کله می زنید که در اوایل سخت بوده ولی در ادامه وقتی قلق کار دستتان بیاید بسیار آسان خواهد شد. اما جالب این جاست که سازندگان بازی انقدر شوخ طبع بوده اند که از 4 جهتِ کنترلر نهایت استفاده را برده و قابلیت های جالبی را برای شما تدارک دیده اند. به وسیله ی این جهات می توانید چهار عملِ رقصیدن (آن هم چه رقص ریزی) ، اشاره کردن ، نشستن بر روی زمین و دست تکان دادن را انجام دهید.

wtRUNtc 628x353 بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

بیا وسط

لِیلی مرد بود یا زن ؟!

سرنوشت حالتی عجیب دارد. بازیِ اول شخصی است که بعضی مواقع نیز در حالت سوم شخص شما را گرفتار می کند . برای مثال وقتی که به برج (پناهگاهتان) می روید بازی سوم شخص می شود یا وقتی که می خواهید ضربه ای قدرتمند به دشمنانتان بزنید بازی سوم شخص می شود . همین است که می گویم بازی در بینِ سوم شخص و اول شخص گیر افتاده است و ما را هم اسیر می کند . شما اصلا نمی دانید چه زمانی دارید اول شخص بازی می کنید و چه زمانی سوم شخص . مراحل بازی در سیارات مختلفی جریان دارد و همین طور یک دنیای متفاوت برای قرار دادن بازیباز ها در کنار یک دیگر نیز تدارک دیده شده است که بسیار برای این بازی مناسب است اما این بخش متاسفانه در برابر بازی هایی مانند Battlefield 4 حرفی برای گفتن ندارد.

destinyguardians 628x314 بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

از راست به چپ
جادوگر – تایتان – شکارچی

آب پرتقال + گِل + یک قاشق چای خوری موسیقی

گرافیک و گیم پلیِ سرنوشت واقعا بی نظیر است . در بعدِ گرافیک شما حتی در این نسل نیز شاهد جلوه های ویژه ی بسیاری بودید که البته بی شباهت به سری هِیلو نیز نیستند . اما در بعد گیم پلی باید بگویم بازی هم سخت و هم لذت بخش است . نه مانند ارواح تاریک خیلی سخت (و خیلی لذت بخش) است نه مانند سری فرقه ی اساسین خیلی آسان و لذت بخش است . دقیقا در میانه ی این دو بلکه کمی هم به سمت ارواح تاریک می توانید گیم پلی سرنوشت را مشاهده کنید . اتفاقا جالب اینجاست که بازی بر خلاف دیگر بازی ها در ابتدای راه خیلی خیلی سخت است و هر چه جلوتر می روید و اسلحه های بیشتری به دست می آورید آسان تر می شود. اما قدرت گیم پلی بازی فقط به این خلاصه نمی شود ؛سورپرایز ها و هیجاناتی در قلب این قسمت از بازی نهفته است که شما حتی فکرش را هم نمی توانید بکنید . برای مثال در یکی از قسمت های بازی شما شمشیر تاریکی را به دست می گیرید و بازی حالتی جوگیرانه به خود می گیرد . قابلیت های جالب دیگری نیز در ادامه ی بازی قرار گرفته است که تجربه شان را به عهده ی خودتان می گذاریم.

h581 بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

گرافیک بازی در نسل هشتم بی مانند است

بی خیالِ ترافیک

برای اجرای سرنوشت دردسر زیاد باید بکشید ، اول از همه این که برای اجرای آن تقریبا یک شب باید وقت بگذارید تا آپدیتی معادل 170 مگابایت با کمترین سرعت ممکن دانلود شود (اینترنت من 2 مگ است) سپس باید کلی ارور را تحمل کنید تا وقتی از آن مرحله هم گذر کردید مشکلاتتان تازه شروع می شود . اول از همه باید اینترنت پر سرعت داشته باشید ؛ بازی با 128 و 256 احتمالا اجرا نمی شود . بعد از آن اینکه بعد از هر بار رفتن به بازی و آمدن بیرون نیز کُلی از ترافیک مصرفیتان می رود که این یک ایراد بزرگ است . در کل اگر از آن بچه پول دار ها هستید که پول اینترنتتان برایتان مهم نیست به سراغ سرنوشت بروید و در غیر این صورت باید قید بازی را بزنید زیرا سرنوشت کلِ ترافیک 1 سال اینترنت و همین طور حوصله ی با ارزشتان را در جا قورت می دهد. صداگذاری بازی کمی لَنگ می زند . شما در بیشتر قسمت های بازی تنها صدایی که می شنوید صحبت کردنِ روحتان است که او هم آن قدر حرف می زند که سرتان درد می گیرد. اما موسیقی بازی خوشبختانه از محلول اشباع شده از مشکلاتِ این بازی جان سالم به در برده است . موسیقی بازی یک اثر هنریِ جدید و زیباست که بدون آن یکی از پایه های خانه ای که بازی در آن ساخته شده در خطر سقوط قرار خواهد گرفت.

2672129 9671761540 Desti بر لبه ی پرتگاه | نقد و بررسیِ Destiny

سرنوشت ، صفحه ی شخصی سازی وسیعی دارد

چه بگویم که هر چه بگویم کم است

نتیجه گیری برای این عنوان مشکل ترین کار است . الان من واقعا نمی دانم چه بگویم ! به این دلیل که بازی علاوه بر این که « بسیار » زیباست اشکالات زیادی هم دارد . اشکالاتی که از زیبایی بازی تا حد زیادی می کاهند . اما قطعا نمراتی مانندِ 6.5 و کمتر از آن برای این عنوان مناسب و درخور توجه نیست . اصلا کار درستی نیست که به یکی از بهترین بازی های آنلاینِ سال 2014 و یا حتی یکی از بهترین بازی های آنلاین تاریخ چنین نمره ای را بدهیم. بازی ای که بخش چند نفره و داستانی را با یک دیگر ترکیب کرده و معجونِ آب پرتقالی را به وجود آورده است . اما شاید اکتیویژن نیز در اشکالات بازی دخیل است ؛ شاید بانجی خسته بوده و نمی توانسته یک بازی شاهکار را رقم بزند و هزاران دلیل که به ما می گویند سرنوشت بهترین بازی سال نخواهد شد و شاید حتی لقب بهترین بازیِ آنلاین سال را نیز کسب نکند . همان طور که گفتیم سرنوشت در لبه ی پرتگاه قرار دارد ؛ اما نکته این جاست که بستگی به شما دارد که او را به کدام سمت سوق دهید . می توانید محکم او را بکشید و یا این که هلش دهید تا در اعماق تاریکی فرو رود . در مورد این بازی همه چیز به شما بستگی دارد و اصلا فکرش را هم نکنید که منتقدِ فلان سایت چه می گوید و یادتان باشد که این بازی فقط برای شما ساخته شده است .

گیم پلی : 9

گرافیک : 10

صدا : 8

داستان : 8

جذابیت : 9

نوآوری : 9

ارزش تکرار : 10

نمره ی بازی : 9

نکات مثبت: وجود امکاناتی نظیر رقص ، گرافیک عالی ، ترکیب بخش آنلاینِ چند نفره با بخش داستانی ، سورپرایز های سازندگان ، داستان جالب

نکات منفی: لذت نبردن از بازی در حالت تک نفره ، بازی فقط آنلاین است ! بای بای ترافیک ! بخشِ جنگ های گروهی واقعا به درد نخور است .

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 11:3 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

 

آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

دیوید کیج، کارگردان شهیر بازی Heavy Rain، در جائی می گوید:”سئوالی که همیشه از خودم می پرسم این است که انتظار داریم بازی ها چگونه باشند؟ آیا آن ها فقط اسباب بازی هایی هستند که موجب سرگرمی ما شده اند یا وسیله ای برای لذت بردن و افزایش آدرنالین خون هستند؟ احساس میکنم بازی می توانند کمی بیش از آنچه که امروز می بینیم باشند…در واقع زنده بوده و چیزی را بیان کنند.” بهترین جواب برای سئوال دیوید کیج بازی جدید (نه خیلی!) ناتی داگ است. در نسل قبل ناتی داگ پرچم دار عبور از محدودیت های سخت افزاری و نرم افزاری بوده و به هر آنچه که اراده کرده دست یافته و در آخرین عنوان ساخته خود با شکستن مرزها در همه زمینه ها، تعریف تازه ای در دنیای سرگرمی و بازیسازی ایجاد کرده اند. حال این عنوان برای نسل جدید نیز عرضه شده. عنوانی که نه تنها همچنان شایسته تقدیر است، بلکه در سال های دور آینده نیز از آن به عنوان یک شاهکار یاد خواهد شد. شاهکاری به نام آخرین ما(The Last of Us)

url24  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

The Last of Us Remastered

نام: The Last of Us Remastered

سازنده: N@ughty  Dog

ناشر: Sony Computer Entertainment

سبک: Action-Adventure,Survival Horror

تاریخ انتشار: July 29,2014

متا: 95

TLOU داستای تاریک و پر از ترس و امید دارد. بازی با معرفی جوئل آغاز می شود. او پدری است که با تنها دخترش سارا در نزدیکی آستین تگزاس زندگی می کند. درست در شب تولد جوئل در پی شیوع هاگ های نوع قارچ سمی(معروف به Cordyceps که در دنیای واقعی نیز وجود دارند) گزارشی از مبتلا شدن انسان ها به این قارچ و در نتیجه تغییر یافتن ژن مبتلایان به این بیماری منتشر می شود و انسان های مبتلا که حالا به موجودات وحشتناکی بدل شده اند، شهر را به تسخیر خود در می آورند. جوئل به کمک برادرش تامی اقدام به فرار و نجات سارا از دست مبتلایان می کنند اما طی یک حادثه سارا در آغوش جوئل جان می دهد. 20  سال بعد از این ماجرا، ارتش جهت کنترل اوضاع و جداسازی بیماران از افراد سالم مناطق امنی را پدید آورده است. در این بین، گروه شبه نظامی Fireflies که خارج از مناطق قرنطینه بر علیه دولت و در زمینه احقاق حقوق مردم فعالیت می کنند، نشانه های امید را در بدن یک دختر 14 ساله ای می یابند که در مقابل قارچ یاد شده مقاوم است. الی (Ellie) که هم اینک نزد مارلن(رئیس Fireflies) زندگی می کند می بایست جهت تهیه واکسن از بدنش به خارج از منطقه قرنطینه واقع در بوستون منتقل شود و در این میان سر و کله جوئل پیدا می شود. جوئل که مصائب 20 سال پیش را فراموش نکرده و درد مرگ فرزند در سینه دارد، هم اکنون به عنوان قاچاقچی اسلحه اموراتش را با کمک شریکش تس(Tess) می گذراند. جوئل به واسطه شخصی به نام رابرت از وجود Fireflies آگاه می شود. رابرت پیش از این انبار تسلیحاتی که به جوئل و تس قول داده بود را به گروه Fireflies فروخته است.بنابر این دو شریک برای بازپس گیری سلاح ها به سراغ مارلن می روند، اما مارلن به جوئل پیشنهاد می کند تا در قبال بازپس گیری تسلیحات، الی را به گروه Fireflies برساند. جوئل این پیشنهاد را قبول می کند و در نیمه های شب به همراه تس و الی از خانه خارج می شوند و سفر پرخطر آن ها شروع می شود.

the last of us2 628x353  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

زندگی جریان دارد… حتی اگر آخرالزمان باشد!

داستان بازی به سه بخش کلی تقسیم می شود و طی یک روند منطقی اوج می گیرد و بازیباز را با خود همراه می کند. بخش ابتدای داستان پیش درآمدی است برای آشنایی با شخصیت اصلی بازی و مصائبی که در گذشته بر او رفته است! این بخش با پایان دراماتیکش بازیباز را در بهت و حیرت فرو می برد. بخش دوم داستان که 20 سال پس از حوادث اول روی می دهد، عمدتا بر روی قابلیت های جوئل و الی و آشنایی با گیمپلی و البته دشمنان بازی مانور می دهد(در پایان این بخش جوئل با الی آشنا می شود و بازیباز اندکی با روند داستان و گیمپلی بازی روبرو می گردد). با آغاز بخش سوم وارد جریان اصلی بازی می شویم.داستان بازی یک تم آخرالزمانی به همراه یک دنیای مصیب زده را روایت می کند که کلیدی ترین راه بقا در این دنیای تاریک اعتماد به افراد است و تمرکز دراماتیک داستان در قربانی شدن یا زنده ماندن است. از این فصل به تقدس رابطه پدر و دختر مهم ترین دست مایه داستان قرار می گیرد. خلاء از دست دادن فرزند مدت هاست جان و روح جوئل را آزار می دهد و امید می رود با همسفر شدن جوئل و الی از شدت این مصائب کاسته شود اما در ابتدای ملحق شدن الی به جوئل شاهد کشمکش هایی میان این دو هستیم. به گونه ای که هیچ یک حضور دیگری را بر نمی تابد ولی در ادامه روحیه سرکش الی فروکش کرده و از لحاظ قلبی بخ جوئل نزدیک و نزدیک تر می شود و در مقابل ظاهر خشک و خشن جوئل شکسته شده و روحیات انسانی اون نمایان تر می شود و در نتیجه به زیبایی هر چه تمام تر رابطه ای پدری-فرزندی میان این دو پدید می آید که نه تنها در آن شخصیت ها و روحیاتشان باور پذیر است بلکه بازیباز را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و با شخصیت های داستان به راحتی همذات پنداری می کند. روند اتفاقات مهم داستانی با زمان بندی خوبی در بازی معرفی می شوند و شخصیت ها در نقطه مناسب به ماجراهای بازی ورود پیدا می کنند(هر چند شخصیت پردازی کاراکترهای فرعی بازی به اندازه جوئل و الی قوی کار نشدند)این روند که به زیبایی و با ظرافت کنار یکدیگر چیده شده اند، بازیباز را تا انتهای بازی به دنبال خودمی کشد و اگر از معدود کاستی های داستان چشم پوشی کنیم می توان داستان آخرین ما را یکی از بهترین های نسل قبل ( و جدید) دانست.

 

شاید در نگاه اول به نظر می آید که تهدید اصلی در این بازی انسان های آلوده شبیه به زامبی ها و گروه های تبهکار پراکنده در بازی باشند اما ناتی داگ توانسته به زیبایی تهدید اصلی را در دنیای تاریک بازی قرار دهد و تلاش برای بقا در کانون کلیت گیمپلی بازی است. برخلاف سری بازی های آنچارتد که با یم بازی اکشن ماجراجویی سریع روبرو بودیم، آخرین ما یک بازی کندتر با ساختاری متفاوت است. تمرکز گیمپلی بازی آخرین ما بر جستجو و مدیریت صحیح لوازم و تجهیزات و مبارزه است. شما در طول بازی باید یاد بگیرید که چگونه از تجهیزات خود درست استفاده کنید و چگونه در مقابل تهدیدها از خود دفاع کنید. حس تهدیدی که در دنیای تاریک آخرین ما پیرامون قهرمانان بازی را در بر گرفته  است، لز نکات جذاب بازی به شمار می رود. این حس آسیب پذیری در دنیای مصیبت زده که در طول سفر قهرمانان را رها نمی کند، بیشتر از کمبود منابع و لوازم مورد نیاز برای بقا سرچشمه می گیرد که حس بسیار واقعی به بازی داده است. همچنین در این نسخه کسانی که میخواهند با گذشته الی بیشتر آشنا شوند، بسته الحاقی Left Behind نیز در این نسخه گنجانده شده و تجربه آن حس باورپذیری و نزدیکی بیشتری با الی به وجود می آورد.

با ارائه سه قسمت از سری بازی های آنچارتد،استودیوی ناتی داگ نشان داد که چه تبحری در ترکیب سبک های مختلف در قالب یک بازی جذاب دارد. ناتی داگ بار دیگر توانست با عرضه آخرین ما به معیارها و تعاریف جدیدی(به لطف تجربه خود) در بازیسازی و هنر هشتم برسد.

همانگونه که در بخش داستان ذکر شد،آخرین ما دارای ساختاری است که تدریجا تکامل می یابد.  تکامل تدریجی امری است که در تمام بخش های بازی تعمیم یافته و در سبک بازی که ترکیبی از مخفی کاری و در پس زمینه سبک وحشت نیز امتداد پیدا کرده است. در فصل اول گیمپلی بر فرار جوئل، سارا و تامی از دست انسان های آلوده شده متمرکز شده است. فصل دوم بازی آموزش هایی به بازیباز در خصوص نحوه مبارزه تن به تن ،سیستم مخفی کاری، تیراندازی و… داده می شود.  در این قسمت شمای کلی گیمپلی بازی برای بازیباز ترسیم می شود.

tlou pc games  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

The Last of Us Remastered

اما فصل سوم بازی همان تکاملی است که پیشتر از آن یاد شد. به طور کلی نگاه کلی ناتی داگ به گیمپلی ،نگاهی است تکاملی و ترکیبی. به همین علت آخرین ما تلفیقی است از سبک های شناخته شده و امتحان پس داده نظیر مخفی کاری، اکشن و ترسناک! همانگونه که گفته شد آخرین ما تلاشی است برای بقا بنابراین عناصر موجود در بازی نیز باید در همین راستا باشند. خوشبختانه گیمپلی بازی شرایطی را فراهم کرده است تا هر سه سبک یاد شده را در بالاترین حد ممکن تجربه کنیم. در بخش اکشن بدون شک با قاتلینی قهار مواجه خواهیم شد و چون میزان مهمات و سلاح های درون بازی محدود است در نتیجه بهترین گزینه استفاده از اشیاء محیطی نظیر بطری ها، لوله های آب، آجرها و سایر اشیاء به ظاهر بی مصرفی است که در سرتاسر بازی به وفور یافت می شوند. وجود چنین اشیائی برای بازیباز یک نعمت است و به خوبی با گیمپلی بازی بالانس شده است. کافی است در هنگام محاصره شدن توسط دشمنان بطری را به گوشه ای پرت کرده تا حواس دشمنان پرت شود و اجازه دهید به محل صدا نزدیک شوند و به موقع با کوکتل مولوتوف همه را به راحتی از پای درآورید و یا از محل بگریزید.

استفاده از تجهیزات و اشیایی که در محیط پراکنده اند فقط به استفاده فیزیکی مستقیم ختم نمی شوند بلکه ساخت تجهیزات و لوازم جدید و ارتقای اسلحه ها از کلیدی ترین بخش های گیم پلی به حساب می آیند. قابلیت ساختن انواع بمب ها و سیستم ارتقاء اسلحه ها با استفاده از ابزاری که در جریان بازی جمع آوری می کنید امکان پذیر است. به خصوص اینکه در مراحل پایانی کمک شایانی به بازیباز می کند. این را باید بدانید که مواجهه با تعدادی از دشمنان از جمله Clicker و Bloater نیاز به سلاح های خاصی دارد چرا که در صورت به دم افتادن بدون شک مرگ انتظار بازیباز را خواهد کشید و در اینجا ارتقای سلاح ها اهمیت حیاتی پیدا می کند.

the last of us ambush 670x418 585x365  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

The Last of Us :Remastered

در پاراگراف های اولیه از روند مستحکم روایت داستان در بازی گفتیم، اما این روند جذاب به قیمت قربانی شدن آزادی عمل در بازی به دست آمده است. جریان بازی کاملا خطی و از پیش تعیین شده است و اتفاقات بازی با ترتیب مشخصی یکی پیش روی شما قرار می گیرد و بازیباز حق انتخابی ندارد.این ساختار خطی در بعضی از نقاط حس تکراری شدن را به بازیباز می دهد و گاهی به تجربه بازیباز لطمه می زند(شاید اگر سازندگان کمی آزادی عمل به بازیباز می دادند،تجربه گیمپلی بازی زیباتر می شد) اما طراحی فوق العاده مراحل بازی تا حد بسیار زیادی ساختار خطی بازی را کمرنگ کرده است. در بازی هنگام مواجه با دشمنان بازیباز این اجازه را دارد تصمیم بگیرد چگونه وارد عمل شود.

ساختار طراحی مراحل بازی به گونه ای است که بازیباز به چندین طریق می تواند از میان مراحل عبور کند.بازیباز می تواند با استراتژی و نقشه(امکان ردگیری دشمنان توسط جوئل فوق العاده طراحی شده) با دشمنان رو به رو شود، یا بی محابا به میان آن ها بزند و یا اگر با محدودیت منابع رو به رو بود می تواند به صورت مخفی کاری از خطر عبور کند. مکانیک مبارزات با این که ساده طراحی شده اند اما قابل قبول هستند و به خوبی در گیمپلی قرار گرفته اند، البته از مبارزات تن به تن نباید به سادگی گذشت که پرداخت بسیار خوبی دارند. کوله پشتی جوئل یکی از پر اهمیت ترین و واقعی ترین لوازم داخل بازی است. باز کردن کوله پشتی در بهبوحه درگیری ها و پانسمان کردن زخم ها، یا برداشتن آیتم های مختلف حس عجیبی به بازی داده است و محدودیت حمل آیتم ها با وجود کوله پشتی کاملا باورپذیر است. همچنین قابلیت () نیز به بازی اضافه شده و بازیبازان می توانند صحنه های بی نظیری را خلق کنند و با دیگر کاربرا به اشتراک بگذارند. این قابلیت به ارزش بازی بسیار افزوده و می توانیم شاهد تصاویری بسیار زیبا با استفاده از این قابلیت باشیم. همچنین بخش چند نفره این بازی نیز در دسترس است ولی نمی تواند تجربه بخش تک نفره را تکرار کند و حاوی مشکلاتی در سرور و هوش مصنوعی نیز است.

 

the last of us gets new batch of screenshots 11 628x353  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

هوش مصنوعی الی کاملا غیرخطی و غیر قابل پیش بینی است. قدر او را بدانید!

 

بازی دارای 3 نکته کلیدی است که در بخش های مختلف دیده می شوند. یکی از این نکات تعامل بازیباز با هوش مصنوعی است. بازیباز به استثنای یک یا دو بخش بازی دائما با همراهی یکی از شخصیت های دیگر داستان مواجه می شود. به همین دلیل سازنده می بایست هوش مصنوعی بسیار دقیقی را برای همراهان تدارک ببیند. خوشبختانه ناتی داگ به طرز احسن و پیشرفته ای بحث هوش های مصنوعی را توسعه داد و می توان گفت یکی از متعادل ترین هوش مصنوعی ها در تاریخ بازی های رایانه ای را دارد. تا حدی که در اکثر مواقع بدون کمک آن ها لحظات سختی برای بازیباز رقم خواهد خورد و عدم حضور یار همراه،حس ترس و تنهایی عجیبی را در بازی ایجاد می کند. در این میان الی بیشترین زمان همراهی را به خود اختصاص داده است و نقش کلیدی در مبارزات ایفا می کند. الی رفتار کاملا غیرخطی دارد و هر جا که لازم باشد حواس دشمنان را پرت می کند،به آن ها حمله ور می شود، بسته های سلامتی را پیدا کرده و به شما می رساند، از خاطرات خود از اسباب و وسایلی که در محیط ها وجود دارند می گوید، از علاقه خود به نشریاتی که در گوشه و کنار پیدا می شود سخن می راند(یه بار یادمه گفت:عه..مجله پارسی گیم.. یادمه نقد بازیمو امیر نوشته بود!!)، در جریان مراحل با سم (Sam) دوست هم سن و سال خود قوتبال و دارت بازی می کند، در موقع بیکاری تمرین سوت زدن می کند، محو زیبایی های پروانه ها می شود و…. تا جایی که خود بازیباز فکر می کند که آیا الی را واقعا هوش مصنوعی کنترل می کند؟ وصف رفتار هوش مصنوعی الی واقعا در قالب کلمه نمی گنجد.  به خصوص این که در این نسخه مشکلات اندک حل شده و باید رسما مستقیم تجربه کرد.

the last of us ps3 game 1280x800 Copy 002  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

The Last of Us :Remastered

سایر شخصیت ها نیز کمابیش رفتاری نظیر الی دارند. در خصوص هوش مصنوعی دشمنان نیز به همان نسبت وسواس به خرج داده شده است.  تقریبا 5 دسته دشمن در بازی دیده می شوند که هر یک رفتار مخصوص به خود دارند. Hunter ها انسان هایی هستند که در خارج از محدوده قرنطینه زندگی می کنند و به قارچ سمی مبتلا نشده اند. رفتار این گروه از دشمنان بسیار حساب شده و حتی دقیق تر از دشمنان در بازی آنچارتد است. آن ها با شنیدن کوچک ترین صدایی به سمت آن حرکت می کنند و به دقت محل مورد نظر را جستجو می کنند.  مهم ترین خاصیت آن ها غیرخطی بودن رفتارشان است.به ندرت رفتار مشابه از آن ها دیده می شود و دائم سعی می کنند با عبور از درب ها و پنجره ها موقعیت خود را تغییر داده و در صورت امکان بازیباز را از همه طرف غافلگیر کنند.

 

علاوه بر Hunterها،4 دسته انسان مبتلا شده نیز در بازی دیده می شوند که برای هر یک از آن ها نیز هوش مصنوعی مجزا تعریف شده است. به عنوان مثال دو گروه Stalker و Runner تقریبا رفتاری مشابه هم دارند اما میزان هوشیاری آن ها در مواجه با رفتار بازیباز متفاوت است. دو گروه دیگر Clicker و Bloaterها هستند که این دو گروه در مراحل پایانی ابتلا به قارچ سمی قرار دارند و قدرت بینایی خود را از دست داده اند و فقط از طریق صدای پا می توانند موقعیت بازیباز را تشخیص دهند. در عوض به مراتب قدرتمندتر از دو گروه قبلی هستند. شاید می توان گفت در بعضی از نقاط بازی و آن هم به صورت جزئی مشکلاتی در رفتار الی وجود داشته باشد ولی در کفه ترازو آنچنان سنگینی نمی کند و تجربه بازی را تحت تاثیر خود قرار نمی دهد.

 

نکته کلیدی دوم در انیمیشن های بازی و طراحی شخصیت های نهفته است. ناتی داگ از ابتدای نسل قبل ساخت بازی تعاملی را به عنوان لگو سر لوحه کار خود قرار داده است.آن ها دیالوگ ها را دست بازیگران اصلی داده و از آن ها می خواهند همانند بازی کردن در یک فیلم، در سالن موشن کپچر حاضر شده و شروع به بازی تمامی صحنه های بازی کنند. این عمل در کنار طراحی عالی شخصیت ها (به خصوص در این نسخه با افرایش پولیگان ها) و تلفیق با احساسات باعث شده حس واقعی گرائی در جای جای بازی احساس شود. در نماهای نزدیک حالت خشم و غصب جوئل به خوبی نمایان می شود. حس های دیگری نظیر ترس به خصوص زمانی که توسط جوئل از بین می رود در چشم قربانیان دیده می شود. حتی بیرون زدن چشم در حدقه نیز قابل شناسایی است. انیمیشن های بازی به مراتب بهتر از بازی آنچارتد طراحی شده است. نحوه دویدن جوئل و سرعت کمتر او در قیاس با ناتان به خوبی با حال و هوای بازی جور در می آید و بیش از پیش به عادی بودن شخصیت جوئل کمک می کند. انیمیشن های کشته شدن دشمنان بسیار متنوع است. در این میان افکت های خون بسیار بهتر و با کیفیت تر شده و لذتی چند برابر را برای بازیباز رقم می زند.

 

the last of us shadows 628x353  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

سطح جزییات،نورپردازی،جلوه های بصری و ….. در آخرین سطح خود هستند. به سایه زنی در این عکس دقت کنید!

 

نکته سوم را در نحوه نورپردازی می توان جستجو کرد. نورپردازی به لطف پورت این بازی برای نسل هشتم به طرز شگفتی پیشرفت داشته است. در آخرین ما منبع نور خورشید است. ناتی داگ با زیرکی از بازتاب نور خورشید بر اشیاء و پدید آمدن سایه و روشن در محیط های باز استفاده کرده است. در محیط های تاریک نیز نورهای از پیش تعیین شده ولی با کیفیت بسیار بالاتری وجود دارند که حس آخرالزمانی را بهتر از قبل در بازیباز ایجاد می کند. زمانی که بازیباز از محیط تاریک به باز و روشن وارد می شود، افکت HDR یا  High Dynamic Range بهتر از قبل خودنمایی می کند و در کنار افکت هایی نظیر lens flare(افکت بصری پرتوهای نور)،light Shaft(افزودن و تنظیم شعا نور) و depth-of-field باعث ایجاد جلوه طبیعی نور شده است.

 

موتور بازی در واقع همان موتور به کار رفته در بازی آنچارتد3 است و اعمال تغییرات بهتر و مختلف باعث شده جلوه های درونی بازی کمی بهتر از قبل باشد. یکی از این جلوه ها پس پردازش anti-aliasing است که در جهت کم شدن لبه های اره ای aliasing مدل ها به کار برده شده و در این نسخه به حد اعلاء رسیده است.در نسخه نسل قبلی ناتی داگ تلاش کرده بود که لبه دار شدن خطوط را از بین ببرد و حتی افکت هایی را نیز برای مات کردن لبه ها به کار برد ولی همچنان aliasing وجود داشت ولی در این نسخه به لطف ارتقاهایی که داده شده این مشکل به طرز ماهرانه ای حل شده است. بازی با رزولوشن 1080p اجرا و با سرعت 60 فریم در ثانیه رندر می شود. در محیط های خلوت و گاه شلوغ بر خلاف گذشته هیچ افت فریمی مشاهده نمی شود. محیط های بازی از حیث وسعت نسبت به قبل خیلی بهتر شده و رنگ های موجود در محیط بهتر رندر می شوند و جزییات بازی نسبت به قبل بسیار بیشتر بوده و تجربه فوق العاده ای را برای بازیبازان به ارمغان می آورد. در مراحل مختلف شاهد طراحی هنری فوق العاده هستیم. نفوذ علفزار ها در سنگ فرش پیاده رو ها، ساختمان ها و جای جای محیط از لحاظ هنری بهبود یافته اند.ترکیب alpha-based transparency  با پس پردازش ها در مراحل میانی بازی شبیه سازی عالی از ذرات گرد و غبار و اسپور شناور قارچ ها در مراحل پدید آورده است. افکت های ذرات در مراحل پایانی به شدت با کیفیت تر شده و ترکیب آن با سایه و روشن بازی حس تنهایی،ترس و استرس را بیش از پیش القا می کند.

 

فکر نکنم نیازی به نقد بخش موسیقی بازی باشد.گوستاو سانتائولا (Gustavo Santaolalla) در آخرین ما سنگ تمام گذاشته است و همچنان بسیاری از بازیبازان موسیقی آخرین ما را جز برترین های موسیقی تاریخ دنیای گیم می دانند. موزیک تیتراژ اولیه بازی حس غم و تنهایی را به طرز ماهرانه ای در دل و جان بازیباز القا می کند. موزیک های درون بازی تعامل خاصی با صحنه ها دارند و هر جا که لازم باشد ریتم آن تند شده یا به اوج می رسد. سیستم صداگذاری بازی به شکلی است که بازیباز را وادار می کند تا از سیستم های دالبی 5 به 1 استفاده کند. در نسخه قبلی وضوح صدا در اسپیکرهای معمولی کمی افت داشت ولی به لطف دوال شاک دیگر آن وضوح کم از بین رفته و حس تازه ای را در بازیباز به وجود می آورد.

last of us render  آغاز جاده ای بی کران | نقد و بررسی بازی The Last of Us :Remastered

The Last of Us :Remastered

با توجه به اینکه در نسل قبل با محدودیت حافظه مواجه بودیم ولی همه چیز در بازی به طرز چشمگیری عالی بود. در این نسخه دیگر آن محدودیت ها از میان رفته و تا بی نهایت می توان حس زنده بودن محیط و کاراکترها را در خود حس کرد و این همان خلائی بود که ناتی داگ نیاز بود در نسل هشتم جای آن را پر کند. ناتی داگ توانست با خلق این عنوان در نسل قبل تعریف های بسیاری در زمینه های مختلف به ارمغان بیاورد و همین امر دوباره در نسل جدید و با کنسول جدید سونی نیز دوباره تکرار شد. تکراری که شاید عقل جایز نداند، ولی احساس آن را دوست دارد. تکرار شاهکاری…به نام آخرین ما!

گیمپلی:10

گرافیک:10

صدا:9.5

داستان:10

جذابیت:10

نوآوری:8.5

ارزش تکرار:9.5

نمره کلی:9.5

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 10:59 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

تاریخ انتشار Zombie Army Trilogy اعلام شد

9rqe2JsUi3mq.878x0.Z-Z96KYq

Rebellion مدتی می شود که سه گانه Zombie Army را معرفی کرده است اما تاریخ انتشار دقیق آن هم مشخص نبود. امروز سازندگان تاریخ دقیق عرضه را در ماه مارس اعلام کرده اند که جزئیات آن به همراه تصاویر جدید در ادامه مطلب موجود است.

سه گانه Zombie Army در تاریخ ۶ مارس (مصادف با ۱۵ اسفند) در Steam، Xbox Live و PlayStation Network منتشر می شود. نسخه های فیزیکی Playstation 4 و Xbox One نیز در همین تاریخ منتشر می شوند.

سه گانه Zombie Army دارای محتویاتی جدید نسبت به دو نسخه ابتدایی و گرافیکی بهتر می باشد و در آن ما شاهد نسخه سوم Zombie Army هم هستیم که هرگز نشان داده نشده بود و از حالت Horde نیز برای گیم پلی بهره می برد. وظیفه انتشار Zombie Army Trilogy را خود استدیو Rebellion بر عهده گرفته است.

Zombie Army یک سری بازی فرعی می باشد که از عنوان تک تیراندازی محبوب Sniper Elite تهیه شده. این بازی دقیقا مانند عناوین اصلی از یک دوربین ویژه به هنگام شلیک اسلحه بهره می برد و در آن شما می توانید عضوهای داخل بدن که گلوله به آنها اصابت می کند را تماشا کنید. فرق بزرگی که این بازی با عناوین Sniper Elite دارد در داستان، محیط و دشمنان بازی نهفته است که از جنگ های واقعی با نیروهای ناتزی به جهنمی پر از مردگان متحرک تبدیل شده است.

این عنوان دارای ۱۵ مرحله در قالب سه بخش داستانی می باشد که در آن شما شاهد دنیای جنگ جهانی دوم آلمان با حضور مردگان هستید. علاوه بر این ۵ حالت Horde نیز موجود است.

کسانی که قبلا دو عنوان اول را بر روی PC خریداری کرده بودند، با تهیه این سه گانه تخفیفی شامل حال آنها خواهد شد.

ZAT_screenshot_01_1423136389-Copy ZAT_screenshot_02_1423136390-Copy ZAT_screenshot_03_1423136391-Copy ZAT_screenshot_04_1423136391-Copy ZAT_screenshot_05_1423136392-Copy ZAT_screenshot_06_1423136392-Copy ZAT_screenshot_07_1423136393-Copy ZAT_screenshot_08_1423136393-Copy

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:,

] [ 10:40 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی بازی dead rising3

شرکت Capcom از آن دسته شرکت هایی است که در ساخت بازی های زامبی محور توانایی بالایی دارد و می توان این مهم را از دو فرنچایز Dead Rising و Resident Evil دریافت.این شرکت همیشه سعی داشته هر کدام از نسخه های Resident Evil را بهتر و ترسناک تر از نسخه های قبلی خود کند اما به گفته خیلی ها پس از ارائه نسخه چهارم این سری، ما دیگر شاهد همان فرنچایز همیشگی نبوده و بازی به سوی نابودی کشانده شده است. اما آیا این مسئله در مورد فرنچایز دوست داشتنی Dead Rising هم صدق می کند؟عنوانی که در ابتدا تنها به عنوان انحصاری کنسول نسل هشتمی مایکروسافت معرفی شد اما سپس تبدیل به عنوان انحصاری شرکت مایکروسافت شد چراکه سازندگان تصمیم به انتشار بازی برای پلتفرم PC گرفتند.

 

Dead Rising 3 Box Art

کاور رسمی بازی Dead Rising 3

نام بازی : Dead Rising 3
سازنده : Capcom Vancouver
ناشر : Capcom
سبک : Survival Horror
پلتفرم : PC , Xbox One
سال انتشار : ۲۰۱۳

خیزش مردگان

عنوان Dead Rising 3 در سال ۲۰۱۳ برای کنسول نسل هشتمی شرکت مایکروسافت منتشر شد. این بازی در گرفتن نمرات خوب عمل نکرد اما فروش متوسطی را توانست تجربه کند. اما سازندگان گویا از فروش این عنوان راضی نبوده و تصمیم به انتشار برروی پلتفرم PC گرفتند که شاید بتوانند پول بیشتری از این عنوان بدست آورند.

اما متاسفانه نسخه PC این عنوان از مشکلات بسیاری رنج می برد که می توان مشکل افت فریم را کوچک ترین آنها نام برد!

داستان بازی روایتگر زندگی یک مکانیک ساده به نام نیک راموس می باشد. نیک در شهری به نام Los Perdidos زندگی عادی خود را پشت سر می گذارد که در یکی از همین روز ها، او و سایر ساکنین شهر متوجه فعالیت های غیر عادی در شهر شده و پس از چند روز، حمله زامبی ها!
سازندگان از همان ترفند کهنه و کلیشه ای فراموشی بازیکن اصلی استفاده کرده اند. مکانیک شهر، گذشته خود را به صورت دقیق به یاد نداشته و نمی داند دلیل برخی از اتفاقات و تصاویری که در زندگی خود می بیند چیست.

زمانی که بازی شروع می شود، دو روز از انتشار آلودگی گذشته و شش روز تا نابودی شهر فرصت باقی مانده است و در این شش روز، بازیکن زمان دارد تا بازی را به پایان ببرد و در غیر این صورت، بازی تمام شده و شکست بازیکن رقم می خورد.

تعداد بالای زامبی ها

تمامی راه های ورودی و خروجی به شهر بسته شده و راه فراری برای افرادی که هنوز مبتلا نشده اند وجود ندارد. همه افرادی که در شهر بودند، چه آنهایی که سالم بودند و چه زامبی ها، محکوم به نابودی هستند.
اما این یک بیماری ساده نیست. ارتش آمریکا در یکی از شهرک های نظامی هند، شروع به انجام تحقیقاتی برای دستیابی به منبع غذایی نامحدود با استفاده از زنبور ها می کند. اما این آزمایشات با شکست مواجه شده و باعث تغییر در ژنتیک افراد و تبدیل آنها به زامبی می شود.

پس از شکست تحقیقات و از بین بردن تمامی مدارک توسط ارتش، به صورت خیلی اتفاقی شهر Los Perdidos آلوده شده و ارتش تصمیم به نابودی کامل شهر با استفاده از بمبی قوی می گیرد. اما برای نمونه برداری از زامبی ها و انجام برخی تحقیقات، نیاز به شش روز زمان دارد و این زمان طلایی برای فرار نیک از شهر است.

شخصیت پردازی و داستان سرایی این نسخه، نسبت به نسخه های قبلی خود بسیار پیشرفت داشته و می توان گفت سازندگان پی به نحوه پیشبرد هرچه بهتر فرنچایز خود برده اند.

وفور زامبی های گرسنه!

گیم پلی این عنوان، یک گیم پلی جهان آزاد یا Open World می باشد. شما در بازی آزادی های عمل بسیاری دارید اما با محدود شدن زمان بازی به شش روز، شاید کمی دلسردی برای بازیکنان بوجود آید. اما باید گفت سازندگان می دانستند اگر بازی یک Open World بی پایان باشد، باعث زدگی بازیکنان از این عنوان و پوچ شدن داستان بازی خواهد شد. پس انتخاب محدودیت زمانی برای این عنوان، بسیار قابل توجه و مفید واقع شده است.

اگر بخواهیم ماموریت های اصلی بازی را در نظر بگیریم، می توان گفت گیم پلی حدود هشت ساعت برای بازیکنان در نظر گرفته شده است. اما اگر شما بخواهید ماموریت های فرعی بازی را نیز در کنار ماموریت های اصلی انجام دهید، به زمانی بیش از پانزده ساعت نیاز دارید.

یک سلاح ترکیبی قدرتمند!

شاید بهترین بخش این عنوان را بتوان گیم پلی آن توصیف کرد. بخشی که بسیار برروی آن وقت گذاشته شده و می توان برروی آن مانور بسیار داد.
در بازی امکان ترکیب سلاح ها و ماشین ها با یکدیگر قرار داده شده است. بازیکنان با پیدا کردن دستور ساخت یا همان Blue Print ها در بازی، می توانند چند سلاح را با هم ترکیب کرده و یک سلاح جدید بوجود آورند. همین مسئله در مورد ماشین ها نیز صادق بوده و می توان چند ماشین یا موتور را باهم ترکیب کرد و یک وسیله جدید را ساخت.

تعداد سلاح ها در بازی بسیار زیاد می باشد. بر خلاف سلاح های درون بازی، تعداد ماشین ها کم بوده و برروی بخش رانندگی بازی کم کاری شده است.
ماشین ها تخریب پذیری بالایی ندارند و حالت خشکی برای رانندگی آنها در نظر گرفته شده و از فیزیک طبیعی بهره نمی برند. اما تاثیر پذیری ماشین ها و واکنش زامبی ها به آن بسیار جالب توجه بوده و به خوبی کار شده است.

در بین سلاح های موجود در بازی، دو حالت حمله قوی و حمله عادی در نظر گرفته شده است. اگر حمله سنگینی به سوی زامبی ها انجام شود، با توجه به قدرت سلاح اکثرا با ضربه اول خواهند مرد. اما برخی ساح های دیگری نیز هستند که بسیار قوی بوده و حتی با ضربه عادی، زامبی ها را خواهند کشت.

در بازی مناطق امنی برای بازیکن در نظر گرفته شده است که می تواند در آنجا سلاح ها و لباس هایی که در طول مسیر به دست آورده را، پیدا کند. در واقع تمامی اینها درون کمدی قرار خواهند گرفت.
در بخش پارکینگ های بازی نیز بازیکن می تواند ماشین هایی که سوار شده را در آنجا پیدا کرده و مجدد سوار شود.

طراحی ضعیف زامبی ها!

بخش دیگری که در بازی وجود دارد، امکان ارتقا شخصیت تا سطح پنجاه می باشد. با هربار که سطح بازیکن افزایش می یابد، می توان توانایی های جدیدی به او اضافه کرد. سطح بازیکن با کشتن زامبی ها، ماموریت های فرعی و اصلی و نجات بازماندگان در شهر افزایش می یابد.
زمانی که شما در حال گشتن در شهر هستید، افرادی را خواهید دید که توسط زامبی ها محاصره شده اند و شما می توانید با نجات آنها، سطح خود را افزایش دهید.

حالت جالب دیگری که در بازی وجود دارد این است که در زمان شب، زامبی های بسیار قوی شده و کشتن آنها به راحتی روز نمی باشد. آنها بسیار عصبانی تر می شوند و هر کاری برای کشتن شما در بازی می کنند. از زامبی هایی با شکل بازیکنان راگبی گرفته تا پلیس ها و آتش نشان ها! همه دنبال کشتن شما بوده و به بی تفاوتی روز نمی باشند.

نیک دارای سطح سلامتی محدود در ابتدای بازی می باشد. اما با ارتقای سطح او، سطح سلامتی بالاتر می رود. اگر سطح سلامتی شما به آخرین خانه خود برسد، صفحه تاریک شده و هشداری جدی به شما داده می شود. بازیکن می تواند با خوردن خوراکی های موجود در بازی، سطح سلامتی خود را افزایش دهد.

هدف، فرار از شهر.

اگر بخواهیم ایرادی از بازی بگیریم باید به سراغ بخش طراحی و گرافیکی بازی برویم. این بازی را می توان یک بازی نسل هفتمی و نه نسل هشتمی نامید. طراحی های کاراکتر های درون بازی ضعیف بوده و طبق استاندارد های رایج انجام نشده است.
اتمسفر بازی یک حالت خاصی را به خود گرفته و رنگ بندی و نورپردازی بازی چیز عادی نمی باشد که بتوان مثالی برای آن ذکر کرد. اما اگر به وسعت بازی توجه کنیم، شاید بتوان از این نوع طراحی چشم پوشی کرد. اما زمانی که حتی تکستچر های ضعیف بازی نیز در لود شدن تاخیر دارند، نمی توان از این خطا به سادگی گذشت کرد.

تعداد طراحی ها بسیار زیاد می باشد. شما شخصیت های متفاوتی در بازی مشاهده می کنید و فکر نمی کنم هیچگاه یک فرد سالم را دوبار در بازی مشاهده کنید. اما طراحی زامبی ها اکثرا شبیه هم بوده و شما زامبی های شبیه به هم را بسیار مشاهده خواهید کرد.

در کنار تعداد بالای طراحی های شخصیت ها، طراحی های اسلحه های بازی نیز بسیار بالا می باشد. سلاح های معمولی که در بازی به وفور یافت می شود را اگر کنار بگذاریم، سلاح های ترکیبی نیز تعداد بالایی دارند و در این ضمینه خوشبختانه سازندگان حرفه ای عمل کرده اند.

نورپردازی زیبای بازی

طراحی شهر بسیار با دقت انجام شده است. شما با شهری بسیار زنده و پویا طرف بوده که در روز بسیار رخ نمایی می کند. اما وقتی به شب می رسیم، نورپردازی های زیبای بازی شما را جذب کرده و بسیار دلچسب می باشد. می توان گفت در بخش طراحی این عنوان، نقاط قوت و ضعف بسیاری وجود دارد.

طراحی ماشین های بازی خالی از جزئیات بوده و صرفا یک لایه رنگ را برروی یک مستطیل دراز پاشیده اند و نام آن را وسیله نقیه گذاشته اند!

کیفیت انفجار های بازی بالاست. به گونه ای که زمانی انفجاری رخ می دهد، مات و مبهوت آن شده و نمی توان به راحتی از آن چشم برداشت.

باگ گرافیکی نیز در بازی به وفور یافت می شود. خیلی اوقات سلاح ها برروی هوا مانده و یا داخل زمین فرو می روند و یا شما نمی توانید سلاح های موجود برروی زمین و در دسترس را بردارید.

طعم مرگ چگونه است؟

بخش موسیقی بازی نیز مانند بخش گرافیکی آن، خالی از مشکلات نیست. صدای زامبی ها خوب و قابل قبول می باشد. صدای شخصیت های درون بازی نیز همینطور. اما تمامی داستان به همینجا ختم نمی شود. صدای سلاح های بازی بسیار نا امید کننده می باشد. صدای برخی انفجار ها غیر طبیعی و زننده می باشد.صدای برخورد ماشین ها به هم اکثرا تهی و زمانی که صدایی به گوش می رسد، کاملا بی ربط به نوع برخورد می باشد.

موسیقی بازی نیز که گویا فراموش شده است. در بازی شما هیچگونه موسیقی در پشت صحنه نخواهید شنید و شاید بتوان گفت حس کسالت در حین بازی از این بخش باشد. سازندگان می توانستند بیشتر بر این موضوع دقت کنند ولی گویا فراموش کرده اند که بخش موسیقی با روح بازیکنان در ارتباط می باشد.

وظیفه ساخت قطعه موسیقی های بازی بر عهده Oleksa Lozowchuk و Dave Genn بوده است.

به سرشان شلیک کن!

تجربه این عنوان می تواند حس خوبی به بازیکنان القا کند. یکی از آن دسته عناوین موفق کنسول مایکروسافت همین بازی است. این عنوان ارزش تجربه کردن برای یکبار را دارد اما تکرار آن خسته کننده است.
شاید دلیل این خسته کننده شدن بازی، طراحی نادرست زامبی ها و باگ های بازی باشد. شاید هم بخش رانندگی و حتی شاید گیم پلی آن! این ها همه بستگی به سلیقه بازیکنان داشته که چگونه با بازی ارتباط برقرار کنند اما می توان گفت این یک بازی زیبا و با نوآوری می باشد و می تواند آخر هفته خوبی برای شما مهیا کند.

Jadval NomreDead

نقد و بررسی با توجه به نسخه PC انجام شده است.

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:48 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نسل به نسل Assassin’s Creed

در صنعت گیم بازی هایی که دارای محتوای تاریخی و همچنین آخرالزمانی هستند، کم نیستند.خیلی از بازی سازان و شرکت های بازی سازی بازی های خود را بر همین اساس می سازند و راهی بازار می کنند.بعضی از آنها می توانند به خوبی فضای آخرالزمانی را در بازی هایشان ترسیم کنند و خیلی از این بازی ساز ها موفق نمی شوند!سبک آخر الزمانی هم اکنون در این صنعت رواج بسیار زیادی دارد و همچنین مخاطبان این ژانر نه تنها کم نیستند بلکه روز به روز بر تعداد آنها نیز افزوده می شود. امسال نیز شاهد عرضه ی بازی های بسیار زیبایی در این ژانر بودیم بازی هایی همانند Metro:Last Light و The Last Of Us که نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کردند اما وقتی به نیمه ی خالی لیوان نگاهی می اندازیم متوجه می شویم بازی هایی که نه تنها بد بودند بلکه افتضاح بودند نیز عرضه شده اند که می توانیم از آنها به Aliens: Colonial Marines و The Walking Dead:Survival Instinct ساخته ی اکتیویژن اشاره کرد.اما شاید برخی از بازی هایی که تا به حال آن ها را تجربه کرده اید به طور مطلق آخرالزمانی نبوده اند بلکه در پس زمینه داستان یک مضمون آخرالزمانی دنبال می شود.

 

http://www.vgu.tv/wp-content/uploads/2013/06/Assassins-Creed.jpg

چند نسل در یک عکس !!!

یکی از همین بازی ها سری بازی Assassins Creed می باشد که توانسته است هواداران بسیار زیادی از انتشار نسخه ی اول تا انتشار نسخه ی آخر یعنی Black Flag جذب خود کند.در AC شما صرفا با یک بازی آخرالزمانی رو به رو نیستید بلکه داستان و محتوای این بازی مخلوطی از سبک های تاریخی و آخرالزمانی است!یکی از عوامل موفقیت این سری Open-World بودن و یا جهان آزاد بودن آن است.محیط های تاریخی که این سری بازی برای گشت و گذار در اختیار شما قرار می دهد شاید بسیار لذت بخش تر از بعضی مراحل آن باشد!محوریت این سری بازی بر روی یک شی جادویی با نام Golden Apple بوده است.سازنده این سری بازی Ubisoft Montreal و ناشر آن نیز کمپانی Ubisoft می باشد!

Assassins Creed

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/9/99/Assassin%27s_Creed_cover.png

کاور نسخه اول Assassins Creed

نسخه ی اول از سری بازی AC در سال ۲۰۰۷ ساخته و عرضه شد.در آن زمان نظیر این بازی بسیار کم بود و سبکی که این بازی ارائه داد را می توان با سبک عنوانی همچون شاهزاده ایرانی (POP) مقایسه کرد.جالب است به دانید که در ابتدا این بازی قرار نبود یک آی پی مجزا باشد بلکه قرار بود Prince Of Persia:Assassins Creed باشد اما پس از اتفاقاتی تبدیل به یک IP مجزا در دنیای گیم شد. شخصیت نسخه ی اول سری بازی AC الطائر بن الاحد یک شخص عرب می باشد از ابتدای بازی در کنار Assassin ها فعالیت می کند.892997-altiar

مربی او نیز در بازی با نام المعلم شناخته می شود.یکی از عواملی که این نسخه نزد گیمر ها محبوبیت بسیار زیادی پیدا کرد وجود عواملی از ورزش پارکور و محیط جهان آزاد آن بود!محیط بازی بسیار وسیع بود و گشت و گذار در آن برای گیمر ها جالب به نظر می آمد اما این وسعت نیز ممکن بود در طول بازی باعث شود حوصله ی گیمر ها سر برود!در بازی الطائر میتوانست بر اسب ها سوار شود و با سرعت بیشتری بین شهر ها سفر کند.همچنین برای گذر از مکان هایی که Templar ها اجازه ورود را به الطائر نمی دادند او می توانست بین جمعیت استطار کند و وارد محیط های ممنوعه شود!گرافیک این نسخه با توجه به آن زمان حرف های زیادی را برای گفتن داشت و می توانست جزو مدعیان نیز قرار گیرد.دشمن اصلی اساسین ها نیز فرقه ی تمپلار ها هستند.این بازی برای کنسول های PS3وX360 و بر روی کامپیوتر های شخصی ساخته و عرضه شد.

Assassin’s Creed: Bloodlines

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/4/41/Assassin%27s_Creed_Bloodlines.jpg

کاور Assassins Creed: Bloodlines

این نسخه از سری بازی AC به طور انحصاری در سال ۲۰۰۹ برای کنسول PSP ساخته و عرضه شد.شخصیت اصلی این بازی نیز همانند نسخه ی اول الطائر می باشد.سازنده این بازی Ubisoft Montreal و ناشر نیز کمپانی Ubisoft می باشد.گیم پلی کلی بازی نسبت به نسخه ی اول بازی تفاوت زیادی ندارد.و کنترل بازی برای کنسول PSP بسیار خوب بهینه سازی شده است.مخفی کاری در این نسخه بسیار بیشتر از نسخه ی اول می باشد.

Assassins Creed II

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/7/77/Assassins_Creed_2_Box_Art.JPG

کاور Assassins Creed 2

به جرات میتوانم بگویم محبوب ترین نسخه ی AC همین نسخه می باشد.اولین حضور Ezio در این سری بازی که از قضا به محبوب ترین کارکتر سری بازی AC نیز تبدیل شد!در این بازی Ezio تمایلی به اساسین شدن نداشت اما پس از اتفاقی که می افتد یعنی اعدام شدن خانواده ی Ezio توسط تمپلار ها او برای انتقام گیری وارد فرقه ی مخالف تمپلار ها یا همان اساسین ها می شود.اتزیو در اوایل بازی یک فرد جوان و بی تجربه است و به همین دلیل در خیلی از کار هایی که میکند می توان دست پاچه گی و تصمیم گی ری های شتاب زده ی او را دید اما بعد از مدتی او با لئوناردو داوینچی(که اثرات به سزایی نیز در بازی دارد!) آشنا می شود. او به اتزیو طرز استفاده ی درست از Hidden Blade می آموزد. Hidden Blade یکی از سلاح های اصلی اساسین ها است که در همه ی نسخه های AC می توانید آن را بر دست اساسین ها ببینید!شخصیت Ezio دارای جذبه ی بسیار بالایی برای علاقه مندان به این سری می باشد و تا به الآن نیز هیچ کدام از کارکتر های جدید نتوانسته اند به محبوبیتی که Ezio به آن دست یافته بود برسند.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/6/69/Assassin%27s_Creed_II_gondola_screen.jpg

در نسخه دوم، گیم پلی تحولی عظیم پیدا کرد

روند گیم پلی نسخه ی دوم بسیار روان تر و بهتر از نسخه های پیشین خود است و یک انقلاب در سری Ac را به وجود آورده است.این بازی در سال ۲۰۰۹ برای کنسول های X360,PS3 و کامپیوتر های شخصی ساخته و عرضه شد.قابلیت Eagle Vision در این نسخه نیز جزو شاخصه های آن برای محبوبیت بالا می باشد.در این نسخه همانند نسخه ی اول اسب ها برای عبور و مور بین شهر ها موجود است.اما محیط هایی که نسخه ی دوم در اختیار گیمر قرار می دهد بسیار متنوع تر و پویا تر از نسخه ی اول است.بازی در دوره ی رنسانس پیگیری می شود.روند مبارزات با دشمنان بهبود بسیار زیادی داشته است.ضربات Counter Attack دارای تنوع بیشتری می باشد و حرکات کارکتر در طول بازی نرم و روان تر شده است.NPC هایی که در طول بازی به آن ها بر میخورید واکنش های متفاوتی را نسبت به شما نشان می دهند اگر با یک ساز زن خیابانی برخورد کنید تنها راه رهایی از دست او فرار کردن و یا ریختن پول بر روی زمین است.مخفی کاری در این بازی بسیار سخت تر شده است و می توان گفت در گیم پلی این بازی جایگاه ویژه ای را پیدا کرده است!

Assassins Creed:Brotherhood

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/2/2a/Assassins_Creed_brotherhood_cover.jpg

کاور Assassins Creed: Brotherhood

BrotherHood را می توانیم یک زیر مجموعه از نسخه ی دوم بازی به شمار بیاوریم. این نسخه که پس از چیزی حدود یک سال از گذشت نسخه ی دوم عرضه شد، نتوانست آن طور که باید و شاید عمل کند.این بازی در سال ۲۰۱۰ برای کنسول های X360,Ps3و رایانه های شخصی عرضه شد. در این بازی شاهد یک Ezio ی دیگر از لحاظ شخصیتی بودیم او دیگر در پی انتقام نبود بلکه به یک اساسین کامل تبدیل شده بود و برای جنگ با تمپلار ها پرورش یافته بود بازی دقیقا از آن جایی شروع می شود که نسخه ی دوم به پایان رسید.Ezio دیگر کاملا آماده برای نبرد شده است و تصمیمات پخته تری نسبت به گذشته می گیرد.عموی او نیز در روند بازی کمک های بسیاری به او می کند.Counter Attack های بیشتری به این بازی اضافه شده بود و همچنین مکان های بازی کمی بیشتر شده بود و همچنین گرافیک نیز پیشرفت جزئی کرده بود اما به طور کلی نتوانست آنطور که باید و شاید خود را نشان دهد و به همین دلیل هم زیاد مورد استقبال بازیکنان قرار نگرفت!

Assassin’s Creed: Revelations

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/d/d9/Assassins_Creed_Revelations_Cover.jpg

کاور Assassin’s Creed: Revelations

آخرین حضور اتزیو در سری بازی AC را در این نسخه شاهد بودیم!شاید باید این پایان را پایانی تلخ بر اتزیو بنامیم زیرا یوبی سافت نه تنها بر سر این بازی نتوانست هواداران خود را راضی نگاه دارد بلکه شاید بسیاری از آنها را نیز نا امید کرد در این بازی نه تنها تغییر خاصی در گرافیک ندیدیم بلکه در گیم پلی آن نیز تغییرات به مراتب بسیار ریز و جزئی بودن که از آنها می توانیم به عوض شدن نام Eagle Vision به Eagle Seens و روی کار آمدن Hook Blade و ساخت انواع بمب اشاره کنیم.به غیر از این دو مورد شاهد تغییر خاص دیگری در بازی نبودیم.این باز اتزیو به خاورمیانه سفر کرد اما با چهره ای پیر تر از همیشه!محیط ها و نورپردازی محیط در این بازی زیاد نتوانستند خوب و پویا باشند اما باز هم باعث شدند تنوع ای اگر چه کم به بازی بیافزایند.

Assassins Creed III

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/2/29/Assassin%27s_Creed_III_Game_Cover.jpg

کاور Assassins Creed III

 نسخه سوم، پس از بحران هایی که برای این سری پیش آمد توانست تا حدی تسکین دهنده ی این مهمباشد و یا می توانیم بگوییم ناجی این سری از تکراری و خسته کننده شدن!در این بازی شخصیت جدیدی جایگزین Ezio ی دوست داشتنی شد و این شخص کانر نام داشت.او نیز نتوانست مانند اتزیو محبوب شود بلکه شاید یکی از خشک ترین و بی روح ترین کارکتر های این سری هم نام بگیرد!در گیم پلی این بازی تغییرات بسیار زیادی را شاهد بودیم نحوه ی دویدن طبیعی تر شده بود و همچنین گرافیک نیز بسیار زیبا تر کار شده بود اما گاهی افت فریم ها باعث می شد اعصاب بسیاری از گیمر  ها خرد شود.در این بازی توانایی شکار کردن جانوران مختلف و بالا رفتن از درخت ها در جنگل ها را دارا بودید!

Assassin’s Creed Liberation

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/e/e1/Assassin%27s_Creed_III_Liberation_Cover_Art.jpg

کاور Assassin’s Creed Liberation

Liberation ششمین نسخه از سری بازی های Assassin’s Creed است که توسط Ubisoft Sofia به تهیه کنندگی Mathieu Hector ساخته شده است و در تاریخ ۳۰ اکتبر ۲۰۱۲ برای ویتا منتشر شده است. داستان بازی روایت حضور یک دختر را در فرقه Assassin روایت می کند. این دختر که Aveline نام دارد یک دورگه فرانسوی-آفریقایی است.  بازی در همان مکان های نسخه سوم یعنی New York، Boston و چند ایالت دیگر جریان دارد. در شهر نیویورک Aveline با کانر کنوی(Connor Kenway) رو به رو می شود و این دو به هم دیگر علاقه مند نیز می شوند. به طور کلی بر طبق برداشت از نسخه ویتا می توان گفت که Aveline هم مانند کانر کاراکتر جالبی نیست و خب یوبی سافت هم نمی تواند در یک پورت HD شده یا به اصطلاح Remake، کاراکتر بازی را تغییر دهد!

http://images.vg247.com/current//2012/08/assassins_creed_3_liberation_gamescom_4.jpg

انتخاب کارکتر زن ایده ی جالبی نبود!

بازی با بهره گیری از انجین Anvil Next ساخته شده است و دارای گرافیکی فوق العاده بر روی PS Vita و البته کاملا معمولی بر روی پلتفرم های خانگی است. با توجه به Remake های خوبی که از بعضی از شرکت ها خصوصا شرقی ها می بینیم، باید گفت که پورت Liberation چندان جالب نیست و نمی توان بهبود گرافیک خاصی را در بازی دید.

Assassins Creed IV:Black Flag

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/2/28/Assassin%27s_Creed_IV_-_Black_Flag_cover.jpg

کاور Assassins Creed IV:Black Flag

 ۶ سال از وقتی که اولین A ssassin’s Creedمنتشر شد، گذشته است. در همه ی این سال ها بدون هیچ استثنایی حداقل یک AC منتشر شده است.AC:BF نیز در سال ۲۰۱۳ برای کنسول های PS3,X360 و PC عرضه شد.ادوارد یک اساسین نیست و فقط یک دزد دریایی غارتگر است. تا این که با یک اساسین بر خورد می کند و وی را صرفا به دلیل زیبا بودن لباسش به قتل می رساند و از این جاست که متوجه نبرد تمام عیار Assassins و Templars می شود و این شروع یک ماجرای نسبتا خوب است.tumblr_mjq5jrgEpF1rnr7vso1_500 داستان بازی فوق العاده نیست اما خوب پیش می رود و میتوان آن را قابل قبول دانست. ادوارد در ادامه با افرادی نظیر Black Beard، Charles Vane، Benjamin Hornigold، Calcio Jack Rakham و Bartholomew Roberts که همگی در عصر طلایی دزدان دریایی نقش مهمی دارند برخورد می کند. خود ادوارد از اهالی انگلستان یا بهتر بگویم ولز است که عاشق دختری به نام کارولاین است اما به دلیل فقر به این قاره ناشناخته می آید تا به پول و شهرت برسد. وی پس از مدتی کار کردن در کشتی های انگلیسی، به دلیل قرارداد صلح بیکار می شود و تبدیل به یک دزد دریایی می شود. این آغاز راه او در نبرد بزرگ اساسین ها و تمپلارها است.در خشکی با چیز جدیدی مواجه نخواهید شد. بهتر است BF را به عنوان یک عنوان دریایی حساب کنید تا عنوانی که مختص خشکی است. اولین چیزی که در نسخه سوم خیلی ها را آزار می داد، مسافت های طولانی ای بود که باید برای رسیدن به مراحل طی می کردید. این بار با وجود Jackdaw، دیگر از سفر خسته نخواهید شد بلکه ممکن است وقتی در حال رفتن به سوی یک ماموریت باشید، ماموریت را رها کرده و به اکتشاف در دریاها بپردازید.

http://images.vg247.com/current//2013/03/Assassins-creed-4-black-flag-4-1152x648.jpg

شکار های دریایی، جالب نیست؟!

در AC IV هوش مصنوعی حین مبارزات چندان جالب نیست. و از سیستم اصلی سری Batman Arkham پیروی می کند. قانونش هم این است که در مبارزه با دشمنان عادی از Attack استفاده می کنیم و هروقت دشمن حالت هجومی گرفت، بازی خود به خود این امر را به شما اطلاع می دهد و با استفاده از Counter می توانید بر همه غلبه کنید. دشمنان قوی هیکل تر را هم میتوانید خلع سلاح کنید و تنها بعضی از تفنگ داران از فواصل دور برای شما مزاحمت ایجاد می کنند. به طور کلی در گیم پلی، شاهد یک تحول در بخش دریایی هستیم. اما بخش خشکی بازی کسل کننده است و نمی توان آن را خوب دانست و صرفا در حد نسخه های قبلی قابل قبول دانست. استفاده از مکانیزم پارکور هم به نسبت نسخه سوم بهتر شده است و بعضا به آن نیازهایی پیدا خواهید کرد. البته بازهم به نسخه های اول و دوم بازی نمی رسد.

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:36 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی Assassin’s Creed Rogue

سری Assassin’s Creed، در طی چند سال گذشته، به محبوبیت بسیار بالایی دست یافته است. در نتیجه این محبوبیت هم، این عنوان تبدیل به یک عنوان تجاری شده است و هر سال عرضه می شود. شرکت Ubisoft برخلاف روال هر سال که تنها یک عنوان بزرگ از سری Assassin’s Creed عرضه می کرد، امسال دو عنوان را از این سری منتشر کرد. یکی برای نسل بعد (Assassin’s Creed Unity) و یکی هم برای نسل قبل (Assassin’s Creed Rogue). در ادامه به نقد و بررسی Assassin’s Creed Rogue خواهیم پرداخت، پس با ما همراه باشید…

——————————

Assassin's Creed Rogue

Assassin’s Creed Rogue Box Art

نام بازی: Assassin’s Creed Rogue

سازنده: Ubisoft Sofia و تعدادی دیگر از استودیو های Ubisoft

ناشر: Ubisoft

سبک: اکشن ادونچر سوم شخص

پلتفرم: Xbox360، PS3 و PC

تاریخ عرضه: ۱۱ نوامبر ۲۰۱۴

حالت بازی: تک نفره

موتور بازی: AnvilNext

——————————

سری Assassin’s Creed، در طی چند سال گذشته، به محبوبیت بسیار بالایی دست یافته است. در نتیجه این محبوبیت هم، این عنوان تبدیل به یک عنوان تجاری شده است و هر سال عرضه می شود. شرکت Ubisoft برخلاف روال هر سال که تنها یک عنوان بزرگ از سری Assassin’s Creed عرضه می کرد، امسال دو عنوان را از این سری منتشر کرد. یکی برای نسل بعد (Assassin’s Creed Unity) و یکی هم برای نسل قبل (Assassin’s Creed Rogue). در ادامه به نقد و بررسی Assassin’s Creed Rogue خواهیم پرداخت، پس با ما همراه باشید…

اول از همه به داستان و تجزیه و تحلیل آن می پردازیم. سری فرقه اساسین در نسخ اولیه خود و با حضور الطایر و اتزیو، داستان و شخصیت پردازی نابی را ارائه می کرد که به تدریج رو به تکراری شدن گذاشت. داستان این نسخه نیز از همان روند قدیمی نبرد تمپلار ها و اساسین ها پیروی می کند ولی کشش هایی هم دارد که شما را تا آخر بازی با خود همراه نگه دارد.

[خطر لو رفتن داستان]

شخصیت تحت کنترل شما، شِی پاتریک کورمک (Shay Patrick Cormac) نام دارد. شِی در ابتدای بازی یک اساسین است و در نزد آکیلیس (معلم کانر در ACIII) خدمت می کند. در طول بازی او هم درگیر روند پیدا کردن قطعات Eden می شود و در این راه، با شخصیت های ACIV نظیر Adewale، که به نوعی فرمانده اصلی اساسین ها می باشد هم ملاقات می کند. در ادامه ی داستان و بعد از مقدمه پردازی های اولیه و نشان دادن خصوصیات این شخصیت، هدف اصلی اساسین ها که دست یافتن به وسیله ای برای یافت قطعات Eden است را نشان می دهد. در این نسخه، با پیدا شدن یک مکعب و کتاب خاص و با کمک بنجامین فرانکلین و استفاده از رعد و برق، مکان تعدادی از قطعات Eden را بر روی زمین مشخص شده و اساسین ها به دنبال آن ها می روند.

شی به دنبال قطعه ای که در Lisbon، پایتخت پرتغال، قرار دارد رفته و عازم لیسبون می شود. او در حدود روز ۱ نوامبر ۱۷۵۵ در روز “عید مقدسان” (All Saints’ Day) به لیسبون می رسد و با باز کردن بخش های مختلفی از یکی از کلیسا های شهر، به معبد تمدن نخستین و قطعه Edenـی که در زیر آن قرار دارد دست می یابد. اما با برداشتن این قطعه، فاجعه ای روی می دهد. زلزله ای مهیب رخ داده و بخش اعظم _و شاید تقریبا همه ی_ لیسبون را با خاک یکسان می کند اما شی موفق به فرار به کشتی اش، Morrigan، شده و فرار می کند. جالب است بدانید که این رویداد در بازی، بر اساس یک رویداد واقعی در بازی قرار گرفته است.  واقعا در چنین روزی، یک زلزله مهیب به اندازه ۸٫۵ تا ۹٫۰ مقیاس بزرگای گشتاوری (مقیاسی برای اندازه گیری شدت زلزله) در لیسبون روی داده است و واقعا تلفات بسیار زیادی بر جای گذاشته است.

اما بعد از این رویداد، شی که خود را مسئول این رویداد می داند، به اساسین ها معترض شده و آن ها را مسئول انجام این رویداد و شاید از نظر او، قتل عام می داند. سپس او طی اتفاقاتی سعی به فرار از گروه می کند ولی موفق به انجام این کار نشده و از روی یک صخره به پایین پرتاب می شود … بعد از این اتفاق، بازی از درون خانه افرادی که شی را نجات داده اند، ادامه پیدا می کند. این افراد، فرزند خود را که یک تمپلار بوده از دست داده اند و حال و بعد از طی اتفاقاتی، شی با افراد سرشناس تمپلار ها آشنا شده و به آن ها می پیوندد.

شی بعد از این، در پی خنثی کردن نقشه های اساسین ها و در نهایت کشتن آکیلیس است که البته در این میان با حوادث گوناگونی رو به رو خواهد شد که یکی از مهم ترین آن ها، آشنایی با Grand Master تمپلار ها … بله، گرند مستر تمپلار ها یعنی هیثم کنوی (Haytham Kenway) است.

اما جدا از ربط های مختلفی که این بازی به نسخ آمریکای شمالی سری AC دارد، ربط اساسی به AC Unity هم دارد که البته از ذکر آن امتناع می کنم تا خودتان با انجام بازی و اتمام آن به این ربط پی ببرید.

[پایان خطر لو رفتن داستان]

داستان بازی، هر طور که هست و به هر بهانه ای نظیر حضور شخصیت های تاریخی نظیر جیمز کوک و…، ارتباطات عمیق با نسخ قبلی و نسخه بعدی و…، شما را تا آخر پای خود نگاه خواهد داشت.

شخصیت پردازی شی نیز هر چند به هیچ وجه به الطایر و اتزیو نزدیک هم نمی شود اما در کل شخصیت پردازی نسبتا خوبی دارد و یک تیپ شخصیتی جدید در سری است. شخصیتی که صرفا به خاطر اعتقادات شخصی خودش و برداشت خوب و بد از نظر خودش، به یکی از این دو گروه خدمت می کند و به تقلید کورکورانه از آن ها نمی پردازد. به علاوه اولین بار است که در این سری از دید یک تمپلار به داستان نگاه می شود. در تمام نسخ این سری، ما تمپلار ها را به عنوان انسان های بدی می دیدیم که باید نابود شوند اما در این نسخه، دیدگاه تمپلار ها به اساسین ها نیز تا حدودی بررسی می شود تا به اصطلاح، بازی صرفا یک طرفه به قاضی نرود. البته تمام این کار ها و تغییرات، همه برای بسط همان ایده کلی نبرد تمپلار ها با اساسین هاست و همچنان با همان داستان تکراری رو به رو هستیم اما این داستان هر چه که هست، می تواند شما را تا آخر به هر ترتیبی که شده، علاقه مند به دیدن پایان نگه دارد.

اما از داستان که فاصله بگیریم، به گیم پلی بازی می رسیم. گیم پلی بازی را می توان ورژن ۲ و کامل تر Assassin’s Creed IV Black Flag دانست. سیستم اصلی بازی بر پایه گشت و گذار در خشکی و دریا است که نمونه آن را در ACIV دیده بودیم. سیستم کشتی رانی بازی، تقریبا همان سیستم قبلی است و موارد اندکی نظیر کوه های یخ، یخ های سطحی آب و… به آن اضافه شده اند تا کمی بر تنوع آن بیافزایند. کوه های یخ با برخورد گلوله ی توپ کشتی شما، Morrigan، به آنها سقوط کرده و یک موج بزرگ ایجاد می کنند که می تواند کشتی های کوچک را غرق کند. یخ های سطحی آب هم صرفا نقش کم کردن سرعت را دارند که با یخ شکن کشتی از بین می روند. در زمینه سلاح های کشتی نیز تنها تغییر مواد آتش زا، جایگزین بشکه های مواد منفجره شده اند و به نظر من، کاربرد بیش تری نسبت به آن بشکه ها دارند.

یکی از موارد اضافه شده به سیستم کشتی رانی، امکان حمله دشمن به کشتی شماست که وقتی کشتی شما ضعیف شده باشد با یک هجوم ناگهانی به کشتی حمله کرده و سعی در کشتن خدمه شما خواهند داشت و شما درست باید مانند تصرف کشتی آن ها، تعدادی از دشمنان را نابود کنید تا کشتی دشمن به تصرف شما در آید. این بخش به کامل تر شدن بخش کشتی رانی کمک کرده تا یک سیستم کم نقص را شاهد باشیم.

Assassin's Creed Rogue

حمله دشمنان به کشتی شما

یکی از مواردی که در نسخه پیش تنها به صورت آنلاین امکان انجام آن بود، بخش کنترل نیرو های دریایی شما بود. در این نسخه این بخش به صورت آفلاین هم قابل انجام است و با تصرف کشتی های دشمن، می توانید آن ها را به ناوگان خودی منتقل کرده و به ماموریت ارسال کنید.

متاسفانه یوبیسافت سفر های زیر آب را در این نسخه حذف کرده که البته شاید توجیه آن، عدم امکان شنا در مناطق نزدیک به قطب شمال بوده است. سیستم عدم امکان شنا در مناطق سرد به این شکل است که اگر در بازی مدت زیادی در آب بمانید، از شدت سرما توان خود را از دست خواهید داد و با این شرایط، رفتن به زیر آب منطقی به نظر نمی رسد. البته با این حال نمی توان این را یک توجیه مناسب دانست زیرا وقتی آن ها منطقه River Valley را به عنوان یک منطقه خوش آب و هوا به بازی اضافه کرده اند، می توانستند با هر بهانه ای که شده، این بخش را در جایی از بازی بگنجانند که البته این کار را نکردند.

اما امکان شکار موجودات و حیوانات دریایی و یا به اصطلاح همان هارپونینگ (Harpooning) همچنان وجود دارد. موجودات دریایی جدیدی برای این نسخه طراحی شده اند که شاید منحصر به فرد ترین آن ها Narwhal باشد (پیشنهاد می کنم با یک سرچ ساده، حتما عکس های واقعی این موجود استثنایی را مشاهده کنید). درجه سختی این بخش را نیز می توان تا حدودی اندازه نسخه قبلی دانست؛ کشتن موجودات دریایی به تنهایی آسان تر از قبل شده است ولی از طرفی با اضافه شدن قطعات یخی که به قایق شما آسیب می زنند، بر سختی آن افزوده شده است تا سختی آن در حد متعادل باقی بماند. البته به دلیل آسان تر شدن شکار موجودات، در کل کمی این بخش راحت تر از قبل جلوه می کند.

Assassin's Creed Rogue

شی در حال شکار یک ناروال (Narwhal)

برخلاف نسخه قبل که بخش کشتی رانی تماما در یک لوکیشن و محیط انجام می شد، این بازی از دو محیط برای این بخش استفاده می کند. یکی بخش “اقیانوس اطلس شمالی” است که در واقع یک دریای بزرگ با مجموعه ای از جزیره هاست و امکان شکار نیز در این بخش مهیا شده است و بخش دیگر “دره رودخانه” است. همان طور که از نام آن ها بر می آید، کشتی رانی در این بخش در یک رودخانه طویل و عریض اتفاق می افتد و نسبتا خشکی های بیش تری دارد.

شاید بتوان یکی از مهم ترین پیشرفت های این نسخه نسبت به ACIV را هم همین محیط ها دانست. محیط های بازی به مراتب بزرگ تر شده اند و موارد جمع کردنی (Collectibles) آن ها نیز به مراتب بیش تر شده است به عنوان مثال می توان به آیتم جدید Property اشاره کرد که با جمع کردن مقداری از آن، میزان کالاهای دریافتی از کشتی های دشمن افزایش می یابد. جدا از آیتم های جمع کردنی، همین افزایش وسعت بازی باعث شده است که بازی برای تمام شدن به صورت کامل، به وقت بسیار زیادی نیاز داشته باشد و بتواند شما را مدت زیادی سرگرم نگه دارد.

Assassin's Creed Rogue

شفق های قطبی بسیار زیبا طراحی شده اند

این افزایش محیط ها، با افزایش نسبی تنوع آن ها نیز همراه بوده است. حال دیگر تنها شاهد جنگل های انبوه یا جزیره های کوچک نخواهید بود و به دلیل رفتن به نزدیکی قطب شمال، با مناطق و جزیره های یخ زده ای رو به رو خواهید شد که تا چشم کار می کند، فقط یخ هست و یخ. این افزایش تنوع جزیره ها، باعث اضافه شدن گونه های جدید جانوری نظیر خرگوش های قطبی و … هم شده است که باعث شده اند در بخش شکار نیز بازی کامل تر از همیشه ظاهر شود. علاوه بر تغییرات اقلیمی، کاربری جزیره ها نیز عوض شده است. بعضی جزیره ها صرفا جزیره های سالم و بی سکنه هستند و بعضی دیگر حاوی انبار های کالا که قابل غارت کردن هستند و باعث شده اند که راحت تر بتوانید جزیره مورد نظر خود را در نقشه پیدا کنید و در نتیجه به هدف خود برسید.

وسعت شهر ها و تعداد آن ها نیز در آن ها افزایش یافته، علاوه بر تعدادی شهر نسبتا بزرگ که از طریق بخش های اقیانوسی در دسترس هستند، شهر نیویورک نیز با وسعتی بسیار بالا در بازی بازسازی شده است و مناطق بسیار بزرگی دارد که جمع آوری تمامی کالکتیبل های هر کدام از این بخش ها به تنهایی زمان زیادی می خواهد به طوری که تقریبا هر کدام از این بخش ها، تقریبا اندازه یکی از شهر های بزرگ و اصلی اقیانوسی هستند و همین مدعا، گواهی بر وسعت بالای این شهر در بازی است و به نوعی، یکی از ضعف های اساسی ACIV نیز با این موارد پوشش داده شده است.

گیم پلی بازی در خشکی، کم و بیش همان گیم پلی سابق سری با یک سری تغییرات جزیی است. اولین تغییر که تغییر نسبتا کوچکی است، تغییر شکل ظاهری دارت های سمی به نوعی ایر رایفل (Air Rifle) است که البته عینا همان کار دارت های خواب آور و دارت های عصبی کننده را انجام می دهند. تغییر دیگر اضافه شدن نوعی نارنجک انداز است که از سه نوع مهمات خواب آور، عصبی کننده و منفجر شونده استفاده می کند. نوع خواب آور و عصبی کننده دقیقا کار همان ایر رایفل را در ابعاد بزرگ تر انجام می دهد. نوع منفجر شونده نیز برای از بین بردن بعضی از دیوار ها و کشتن دشمنان استفاده می شود. استفاده از این وسیله بر تنوع مبارزات بازی افزوده است و آن ها را هیجان انگیز تر کرده است.

اما مهم ترین تغییر بازی، بازگشتن سیستمی مشابه Borgia Tower در AC Brotherhood است. در این حالت، شما باید مناطق تحت کنترل اساسین ها را در شهر های بزرگی نظیر نیویورک از سلطه آنان خارج کنید. در طی این ماموریت شما باید فرمانده مقر را پیدا کرده و او را بکشید و کار هایی نظیر پایین آوردن پرچم و… را انجام دهید تا ماموریت با موفقیت انجام شود. البته کشتن فرمانده نیز کار آسانی نیست. علاوه بر توان بالای او در تشخیص شما و حمله غافلگیرانه، تعدادی از اساسین ها نیز در لای بوته ها، داخل اتاقک ها، در میان کاه و… پنهان شده اند و با نزدیک شدن شما به آن ها، ناگهان به شما حمله آورده و در صورت دفع نکردن حمله آن ها، به شما آسیب جدی وارد می کنند و باعث شده که سیستم تشخیص این اساسین ها نیز به بازی اضافه شود تا کلی بر چالش و سختی بازی بیافزاید.

Assassin's Creed Rogue

شی در حال مبارزه با گروهی از اساسین ها

بعد از آزاد کردن مناطق از کنترل اساسین ها، شما می توانید ساختمان ها را در آن منطقه بازسازی کنید و با بازسازی ساختمان ها، در آمد شما افزایش می یابد و می توانید هر چند وقت در صورت نیاز به پول، آن را از همین طریق بدست آورید.

بازی در زمینه گرافیک، تقریبا همان گرافیک ACIV را ارائه می دهد. البته بازی از نظر هنری و به خصوص در مناطق قطبی پیشرفت های به خصوصی داشته و علاوه بر آن کیفیت افکت های یخ نیز نسبتا خوب از آب درآمده اند اما با این حال، گرافیک بازی چندان پیشرفتی نکرده و هر چند گرافیک بدی نیست ولی انتظار می رفت که بازی در این زمینه پیشرفت کرده باشد. باگ های بازی نیز همچنان پا بر جا هستند و ظاهرا قرار نیست که یک بازی از این سری عاری از باگ های همیشگی عرضه شود.

آهنگسازی بازی توسط Elitsa Alexandrova انجام شده است. تم کلی بازی در زمینه موسیقی، همان تم همیشگی سری است و در زمینه موسقی، بازی صرفا خوب عمل کرده است و نکته خاصی برای گفتن وجود ندارد.

اما در مورد صداگذاری، یکی از ایراداتی که بعضی از سایت ها و کاربران به بازی گرفتند، قطع شدن صدا در بازی است. من به شخصه چنین ایرادی را در نسخه Xbox360 بازی مشاهده نکردم و وجود این مشکل را تایید نمی کنم. البته ظاهرا چنین مشکلاتی برای بعضی از افراد وجود داشته که واقعا در صورت وجود، ایراد بزرگی محسوب می شود ولی از آن جایی که من به شخصه به این مشکل بر نخوردم، نمره ای بابت این بخش از بازی کم نمی کنم.

Assassin's Creed Rogue

Assassin’s Creed Rogue

نتیجه گیری نهایی:

Assassin’s Creed Rogue به عنوان یک بازی بدون در نظر گرفتن نسخ قبلی، یک بازی کامل و خوب است و می تواند شما را مدت ها سرگرم کند. بدون شک اگر بدون در نظر گرفتن نسخه قبلی به این عنوان نگاه کنیم، آن را شایسته نمرات ۹۰ و یا حتی ۹۵ می یابیم. اما مساله اصلی، همین شباهت بسیار زیاد این عنوان به Assassin’s Creed IV Black Flag است که از ارزش آن کم می کند. در کل، اگر از Black Flag خوشتان آمد و هنوز هم دلتان می خواهد دریانوردی را در این سری تجربه کنید و یا اگر هنوز اصلا Black Flag را بازی نکرده اید، این عنوان می تواند شما را راضی کند و در غیر این صورت و اگر حوصله ی تان از Black Flag سر رفته است، احتمالا نتوانید از این عنوان در حال حاضر لذت کافی را ببرید و شاید در گذر زمان، بتوان از این عنوان، لذت بیش تری برد.

Jadval-NomreAss

این نقد بر اساس نسخه Xbox 360 نوشته شده است

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:19 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی بازی dying light

بازی  Dying Light در سبک Action Survival  با زاویه دید اول شخص می باشد. این عنوان در یک محیط وسیع و خطرناک Open World شکل می گیرد که در طول روز شما محیط شهری تخریب شده توسط اپیدمی مرموزی را نیز سیر می کنید و به دنبال مهمات، تجهیزات، آذوقه و ملزومات مورد نیاز برای رویارویی و شکست دادن دسته دشمنانی  گرسنه به خون و گوشت که این اپیدمی به وجود آورده است، می گردید.در شب در حالی که دشمنان به قدرت و وحشی گری شان افزوده می شود، شکارچی خود طعمه می شود. کشنده تر از آن درنده های شب زیستی هستند که لانه ی خود را برای تغذیه ترک کرده اند….

 

cover_large

کاور رسشمی Dying Light

عنوان : Dying Light
سازنده:Techland
ناشر:Warner Bros
پلتفرم:Ps4-Xbox One-PC
سبک:Survival Action
تاریخ انتشار:۲۷ ژانویه ۲۰۱۵ (۷ بهمن ۱۳۹۳)

مقدمه

در شهر قرنطینه شده ای به نام Harran بازماندگان در برابر سیل عظیم رو به افزایشی از زامبی ها (Infected ) می جنگند. شهر به دو دسته ی Runner ها و Bandit ها تقسیم شده است که در سطح شهر پراکنده می باشند و در صدد گرفتن هر چه که می توانند برای دسته ی خود هستند.که در این ما بین Kyle Craned یک مامور مخفی، وارد منطقه ی آلوده شده می شود و در میان نزاع این دو دسته قرار می گیرد.

نمایی از شهر Harran

نمایی از شهر Harran

بازگشت قدرتمند زامبی ها
بی شک گیمری در دنیا وجود ندارد که که تا بحال دست به بازی که محوریت آن زامبی ها می باشند,نزده باشد. همه ی ما برای اولین بار ژانر Action Survival را با زامبی ها تجربه کردیم و هنوز حس ترسی که در آن زمان به ما القا می شد را در ضمیر خود حس می کنیم.اما بعد ها زامبی ها به کلیشه ای در این صنعت تبدیل شدند و ناب بودن خودشان را از دست دادن و سازندگان مجبور می شدند که برای انتقال همان حس ترس و وحشت گذشته یه گیمر ها , تاکتیک ها و سناریو های جدیدی را اجرا کنند تا بتوانند زامبی ها و شهرت آن هارا سراپا نگه دارند و با قدرت بگویند که زامبی همیشه زامبی می ماند و ما سازندگان همیشه راه تازه نگه داشتن این ژانر را بلدیم. و همین طور هم بوده و خواهد بود ولی تنها چیزی که در این بین ممکن است تغییر کند نحوه ی تزریق ترس به بازی توسط این موجودات دوست داشتنی می باشد.

گاهی یک بازی مثل Resident Evil در نسخه های اولیه اش با تعدادی نه چندان زیادی زامبی ,سعی در زهره ترک کردن شما دارد و گاهی هم بازی هایی مثل Left 4 Dead  با فرستادن سیلی از زامبی های سرعتی و متنوع ,دلهره و ترس را مهمان گیمر ها می کند.اما در این بین شرکتی به نام Techland با عرضه ی بازی Dead Island توانست هم جایگاه و هم تجربه ای در این عرصه کسب کند. تجربه ای که توانست به سازندگان کمک کند تا بازی نسل هشتمی خود را با قدرت تمام و نوآوری هایی افزون بر کار های قبلی خود عرضه کنند.
تا قبل از Dead Island به ندرت می شد بازی را نام برد که سیستم کشتار آن به اندازه ی این بازی آزادی عمل به بازیکن بدهد و اورا با انتخاب هایی سرسام آور روبرو کند تا تصمیم بگیرد .
و حالا در این تاریخ بازی ای عرضه شده است که تمام این مکانیزم هارا نه تنها حفظ کرده بلکه نوآوری هایی را هم برای این سبک به ارمغان آورده است و به حدی این نوآوری ها عالی کار شده اند که گویا باید از ابتدا بخشی از این سبک می بودند و اکنون که ما با آنها مواجه شده ایم نمی خواهیم از دستشان بدهیم و دلمان می خواهد این مکانیزم ها به استانداردی در این سبک تبدیل شوند.و برای اثبات این ادعا کافی است که چند ساعتی را در دنیای Dying Light بگذرانید و سپس به سراغ یک بازی اول شخص دیگر بروید و آن موقع است که یادتان می افتد که چقدر دلتان برای سیستم حرکتی S.M.A.R.T بازی تنگ شده و جایش خالی می باشد.

شکارچی و طعمه
این بار خبری از ظاهر شدن ناگهانی زامبی ها جلوی صورتتان نیست.خبری از زجه و مویه وصداهای دلخراش در گوشه و کنار و تاریکی ها نیست.این بار Techland روشی جدید برای ترساندن شما ابداع کرده است که به نوبه ی خودش تحسین برانگیز است.بازی و سیستم حملات زامبی ها اعتماد شما را در طول روز جلب می کند و به شما تلقین می کند که شما یک قاتل تمام عیار و شکارچی حرفه ای زامبی ها می باشید.شکارچی ای که موانع و عبور از آنها برایش دغدغه ای نیست و فرار کردن برایش معنی ندارد. مسیری نیست که برای شما نا هموار باشد.ساختمانی نیست که نتوانید راهی برای بالا رفتن از آن پیدا کنید. از حلبی آباد گرفته تا ساختمان های چند طبقه شهر,از تیر چراغ برق گرفته تا جرثقیل .همه و همه می تواند مسیر حرکت شما باشد

محیط شهری و برج ها

محیط شهری و برج ها

حلبی آباد

حلبی آباد


تمام این نکات در کنار یکدیگر به اندازه ی کافی قانع کننده است که به گیمر القا کند که او با چالش زیادی روبرو نیست.اما آیا این حقیقت ماجرا است یا خیر؟به محض اینکه خورشید در انتهای Map به سمت پایین سوق پیدا می کند و هوا رو به تاریکی می رود شما جواب سوال خود را می گیرید. خیـــــــــر.
این جاست که گیمر با همان دانسته ی قبلی خود به دل دشمن میزند اما اینبار احساس غریبی میکند. با موجوداتی مواجه میشود که قبلا ندیده بود . زامبی هایی که سرعت و قدرتشان چند برابر شده و پوست کلفت تر شده اند.زامبی هایی با چهره هایی دهشتناک و حملاتی کشنده. آنوقت است که با خود میگویید که آنچنان هم که فکر میکردید تر و فرز نیستید و حس کند بودن بهتان دست میدهد. البته این حس در حین رویارویی با یک VOLATILE کاملا به فلج بودن تبدیل میشود و حس قطع نخاع شدن به گیمر دست میدهد .
این نوع زامبی کابوس شب های Harran می باشد.همانطور که گفته شد این نوع زامبی فقط در شب Spawn میشود و رویارویی با آن اشتباهی بزرگ است.سرعت, قدرت و میزان کشندگی و تهدید این زامبی ماکسیمم میباشد و بر خلاف زامبی های دیگر که در روز میتوانید تک به تک آنهارا  از پای در آورید,برای کشتن این گونه باید دست به دامان دوستان خود و  Co-op بشوید. تنها استراتژی شما فرار کردن و دوری از این موجود می باشد.

Volatile

Volatile


انواع دیگر زامبی ها و یا بهتر است بگوییم Infected ها به شرح زیر است:

Infected های معمول و غیر معمول :
Biters:این دسته اکثریت زامبی های بای را شامل میشود که کرخت و کند رو می باشند.آنهارا میتوان از ظاهر بدن های نیمه خورده و گاز گرفته شان تشخیص داد.ممکن است در نگاه اول درگیری با آنها ساده به نظر برسد اما وقتی که حجمی عظیم از Biter ها بهتان حمله کند نظرتان عوض میشود.این ها اکثرا ساکت هستند و تشخیص آنها از فواصل دور آن هم در تاریکی کاری غیرممکن است در نتیجه باید مواظب قدم هایتان در شب باشید.بعضی از این گروه کمی پیشرفته تر هستند که تجهیزاتی مثل یک کپسول گاز به پشت خود حمل میکنند که با Dodge کردنشان و ضربه به کپسول میتوانید منفجرشان کنید.

Biter

Biter


Viral: این نوع زامبی ها چالشی برای گیمر محسوب میشوند .آنها میتوانند تقریبا به شکل کاراکتر شما حرکت کنند و از موانع عبور کرده و ساختمان هارا بالا بروند اما نه کاملا به گونه ای که شما میتوانید اما با این حال همین مقدار توانایی برای این زامبی ها کافی است تا صدای دویدنشان پشت سر شما بر روی پشت بام ها استرسی اعصاب خرد کن به شما بدهد.این گونه به صدا حساس می باشد و با شنیدن صدای انفجار و یا آژیر ماشین خود را به محل صدا میرسانند.خود من در یکی از برخورد هایم با Biter ها گمان میکردم منفجر کردن آنها توسط کپسول گازشان میتوانید فکر خوبی باشد ولی پس از انفجار مجبور به سر و کله زدن با تعداد بیشتری Viral شدم.

Demolisher: این زامبی مهمان اولین Boss fight شماست با جثه ای غول پیکر که توانایی تخریب دیوار و کاور شما و همچنین پرتاب وسایل نقلیه را دارد.اما بر عکس جثه ی بزرگش مغزی بس کوچک دارد و خنگ محسوب می شود.از این رو دور زدن آن و پنهان شدن از دست این باس کار سختی نیست و اگر زرنگ باشید میتوانید با کشاندن Biter ها به مسیر پرتاب ماشین این باس, تعداد زیادی Biter را کشته و زحمت خود را کم کنید.

کلاه و لباس این Boss نشان میدهد که او قبل از آلودگی جزو نیروهای امنیتی بوده

کلاه و لباس این Boss نشان می دهد که او قبل از آلودگی جزو نیروهای امنیتی بوده


Goon: با یک زامبی چغر وبد بدن روبرو هستیم که از قضا همیشه با خود پتکی حمل میکند که به اندازه ی بدن خودش است. البته این پتک را با پتک های عادی اشتباه نگیرید . این پتک چیزی به جز یک میله ی قطور و بلند با حجم زیادی سیمان در انتهایش ,نیست.البته در صورت نزدیک شدن بیش از اندازه به این موجود بدقواره با اسلحه ی جانبی او آشنا میشوید که ضربات دستهایش است.یکی از نقاط ضعف این گونه این میباشد که برای چرخاندن پتک به زور زیادی احتیاج دارد و در نتیجه برای انجام این حرکت کمی کند است که او را برای مدت کوتاهی هدف خوبی برای گیمر میکند.


Toad: من آنهارا چندش آور توصیف میکنم.این گونه با پرتاب کردن خلط های بزرگ و غلیظ و سبز رنگ اسیدی نه تنها به شما آسیب میرسانند بلکه موقتا کورتان هم میکنند و این قضیه مختص شما نیست بلکه کل شهر از دست این گونه در امان نیستند و هر نوع زامبی ای به ویژه Biter ها با اصابت خلط مذکور همانند شما آسیب میبینند و اگر دست بجانبانید و در حالی که اثر خلط هنوز بر روی Biter هاست, به آنها حمله کنید میتوانید Damage را دو چندان کنید.

خلط پرتاب کن !

خلط پرتاب کن !


Bomber: همانطور که از اسمش پیداست این گونه بر روی شکم وسینه ی خود غده های جهش یافته ی بزرگی دارد که حاوی متان و هیدروژن سولفید اند و لازم به ذکر نیست که این ترکیبات هم در دنیای واقعی هم در دنیای بازی های ویدوئی اشتعال زا هستند و سبب انفجار میشوند.
Bolter: توضیح خاصی در رابطه با این گونه نمیتوان داد به جز ظاهرشان.این گروه تاول های بزرگ سبز رنگی پشت خود دارند که میدرخشد و همچنین قابلیت های حکتی بالایی همانند Volatile ها دارند.حد اقل در همین حد اطلاعات کافی است تا وقتی با این زامبی در بازی روبرو شدید نامش را بدانید.
Screamer:این ها میتوانند با جیغ های گوشخراششان دید شمارا مختل کنند و مبارزه را اندکی برایتان سخت کنند بنابر این در حین مقابله با آنها در اولین وهله ابتدا صدای هدفون خود را کم کنید و بعد به مبارزه بپردازید.

گیم پلی

کل فاکتور های بازی به یک طرف و گیم پلی آن هم طرفی دیگر.پایه و اساس چنین بازی ایی میبایست گیم پلی آن باشد وگرنه چیز دیگری برای سراپا نگاه داشتن بازی نمی ماند. سیستم حرکتی پارکور و شخصی سازی اسلحه ها  دو قطب گیم پلی میباشند و تمام فاکتور های دیگر بر این دو ویژگی تکیه میکند.

ترس از ارتفاع یا ترس از زامبی ؟

ترس از ارتفاع یا ترس از زامبی ؟


تا به اینجا به اندازه ی کافی درباره ی سیستم پارکور بازی و آزادی عمل آن صحبت کرده ایم اما در رابطه با سیستم مبارزه خیر.سیستم Combat را به طور برجسته Melee-Based باید بدانیم و اکثریت مبارزات بازی با ضربات Melee میباشد .درصد خیلی کمی پیش می آید که شما به گروهی از دسته ی  Runnersو یا Bandit ها بر بخورید و علاوه بر آن موفق به کشتن تمام نیروهای هوشمند و ” مســـــلح” آنها بشوید و در انتها درون اسلحه تان اندکی گلوله باقی بماند.

با شخصی سازی و اضافه کردن تجهیزات مختلف به اسلحه سردتان میتوانید بیش از ۱۰۰ اسلحه بنا بر سلیقه و خلاقیت خودتان بسازید.از این رو اسلحه ی شما به نوعی اسلحه ی شخصی شما می باشد و احتمال بسیار کمی وجود دارد که شما شخص دیگری را با اسلحه ای مشابه خودتان ببینید و این امر باعث میشود که گیمر همیشه به دنبال ترکیب کردن چیز های مختلف با یکدیگر شود تا اسلحه ای شاخص بسازد و پز آن را به دوستان خود دهد.
همانطور که گفته شد و میدانید بازی دارای یک سیستم دینامیک روز و شب میباشد که شما در روز به علاوه بر نکات گفته شد به آزاد سازی Safe Zone ها هم میپردازید. از کارهای دیگر در روز میتوان به تنظیم کردن تله ها اشاره کرد زیرا ممکن است در یک مرحله ی خاص که میبایست آنرا در شب طی کنید با مشکلات زیادی مواجه باشید و در نتیجه تصمیم میگیرید در روز و با فراق نه چندان باز به ساختن تله بپردازیید تا در شب هنگام نتیجه ی زحمات خود را ببینید.

تله ی انفجاری

تله ی انفجاری


همچنین میتوانید در کنار ماموریت های اصلی با نجات دادن بازماندگان سر خود را گرم کنید.هر چند لازم به ذکر است که بازه ی زمانی روز را باید غنیمت بدانید و بیشترین استفاده را از آن را بنمایید. اینجانب پس از خورده شدن های متوالی و مردن بر سر نجات دادن های بیهوده به این نتیجه رسیدم, و لازم دانستم با شما عزیزان در میان بگذارم.
اما شب هنگام کار خاصی به گیمر تعلق نمیگیرد به جز ماموریت های خود بازی . زیرا در شب زامبی ها توانایی هایی همچون Sprintبدست می آورند و میتوانند مانند کاراکتر بازی و حتی راحت تر از او از ساختمان ها بالا بروند و بدین ترتیب تنها مکان امن برای شما همان Safe Zone هایی میباشد که در طول روز آزاد کردید زیرا پس از هربار مردن در بازی به نزدیکترین Safe Zone باز میگردید و این یعنی لزوم آزاد سازی این مکان ها به محض ورود به منطقه ای جدید.اما اگر به هر نحوی به کله ی تان زد که به شب گردی بپردازید قابلیت Night Sense به کمکتان می آید . این قابلیت چیز جدیدی نیست و امروزه در ۹۰ درصد بازی ها میبینیم و این همان قابلیت دیدن از پشت دیوار به شکل دوربین های حرارتی میباشد. اگر هم خدایی ناکرده توسط زامبی ها در شب شناسایی شدید میتوانید با تله هایی مثل تله های برقی و یا استفاده از ترقه برای ایجاد صدا ,تعداد تعقیب کنندگانتان را به حداقل برسانید.

ضیافت شبانه

ضیافت شبانه

 

دوستی تا پای مرگ
بخش چند نفره ی بازی به دو قسمت Co-op و مبارزات PvPتقسیم میشود .Co-opهمانطور که میدانید به شما اجازه میدهد که با افراد دیگر به بازی کردن بخش داستانی بپردازیید و حد اکثر تعداد این بازیکنان ۴ نفر نیز میباشد.اما بخش دیگر یعنی PvP  هم خالی از لطف نیست این مود اجازه میدهد که بازیکن به یک زامبی تبدیل شده و به بازی دیگران Join شود و دل سیری از عزا در آورد.

زامبی شوید !!

زامبی شوید !!

.به شخصه از بخش Co-op خیلی بیشتر استقبال کردم و لازم است به شما دوستان هم بگویم که خیالتان از نظر ساعات بازی راحت باشد زیرا حدود ۴۹ الی ۵۲ ساعت شما سرگرم این بازی خواهید بود و اگر در این بین افتخار جنگیدن در جوار دوستان خود را داشته باشید لذت بازی را دوچندان کرده اید.

زیبایی محض
گرافیک بازی به طرز فوقالعاده ای چشم نواز می باشد و ایرادی به آن وارد نیست .Techland توانسته کاملا از خجالت کنسول های نسل هشتمی درآید و گرافیکی کاملا مناسب این نسل ارائه دهد . پس از بازی کردن و نظاره گر این گرافیک شدن به فکر فرو می رویم که فقط یکسال از شروع این نسل گذشته و ما با چنین شاهکار هایی روبرو هستیم چه رسد به چندین سال آینده که حتی گرافیک آن در مخیله ی ما نمیگنجد.نور پردازی بازی جایی برای صحبت نگذاشته است.در هنگام غروب به روی یک جرثقیل بروید و با آرامی بر روی آن راه بروید و منقطع شدن اشعه ی خورشید را بین نرده های جرثقیل نظاره کنید.طراحی و جزییات زامبی ها آنقدر هست که به شخصه برای اولین بار رویارویی با آنها اجازه دادم که مرا نوش جان کنند تا بتوانم با خیال راحت طراحی بافت بدن NPCها را تحسین کنم.سیستم قطع عضو بازی محشر است و کلمه ای در وصفش پیدا نمیکنم.فقط سعی میکنم با یک مثال عمق مطلب را برسانم و آن هم این است که قطع عضو ها در بازی به اندازه ی FATALITY ها سری مورتال کامبت طبیعی و لذت بخش است با این تفاوت که در اینجا, این شما هستید که عضو قربانی را انتخاب میکنید. قطع کردن سر یک زامبی با یک داس مجهز به یک شوکر برقی به اندازه ی خرد کردن جمجمه و بیرون ریختن مغز و به چشم دیدن جمجمه ی خرد شده ی یک زامبی توسط یک گرز سیمانی لذت بخش است.
لازم به ذکر است که نباید از شکستن مفاصل و استخوان های زامبی ها آن هم در دید X-Vision نیز غافل نشوید .


 

 

 

 

 

 

در انتها باید بگویم اگر در این بازه ی زمانی با کمبود بازی جدید مواجه شدید ,اگر میخواهید با دوستان خود یک تجربه ی Co-op عالی داشته باشید, اگر میخواهید خلاقیت خود را در بازی اعمال کنید , اگر میخواهید با خشونت و قطع عضو خود را تخلیه کنید و اگر یک بازی نسل هشتی با گرافیکی درخور این نسل آن هم در محیطی Open World مجهز شده با سیستم پارکور , میخواهید Dying Light بازی مورد نظر شماست.

j

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:9 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقدی متفاوت از call of duty advanced warfare

 

 

 

 

امروزه ما با سبک هایی متنوعی روبرو هستیم. تنها یک سبک و یک نام بر سر زبان ها است و خودش را از بقیه جدا می سازد و بیشترین طرفدار را بین گیمر های این کره خاکی دارد آن هم First Person Shooter می باشد و یا به اختصار FPS و تا کنون هزاران بازی در این سبک به دنیای گیم ارائه شده و باز هم همانطور که همه ی شما می دانید و هم اکنون که در حال خواندن این متن هستید تنها نام یک بازی در ذهنتان میدرخشد Call of Duty.این فرنچایز افسار این سبک را به دست خود گرفت و رامش کرد و ایده ی خود را پیاده کرد و با هر نسخه نو آوری ها و استاندارد های جدیدی را به این سبک تزریق کرد تا آن را به کمال برساند به طوری که شرکت های بازی سازی این موقعیت را یک زمینه ی رقابتی فوق العاده جدی تلقی کردند و قوی ترین جنگجویان خود را روانه ی میدان این نبرد خونین کردند . اما این نبرد فقط به یک رقابت و کل کل بین شرکت های بازی سازی نبود بلکه از همان ابتدا پا به پای بازی ها و شرکت های سازنده شان طرفداران این فرنچایز ها به مقابله با یکدیگر پرداختند و هر کجا که سرک می کشیدیم و نامی از این عناوین می دیدیم می بایست خود را برای سیل عظیمی از نظرات و انتقاد های دو گروه آماده میکردیم ولی بهتر است که اینگونه نباشد زیرا …

 

 

2787490-poster

عنوان:اولین DLC بازی COD:Advanced Warfare
با نام Havoc
ناشر:Activision
سازنده:Sledgehammer
پلتفرم:Ps3-Ps4-Xbox360-Xbox one-PC
سبک:شوتر اول شخص
تاریخ عرضه:۲۰۱۵/۰۱/۲۷

640-620x360

اولین DLC بازی COD:Advanced Warfare

همین شرکت ها و بازی سازان و فرنچایز ها هستند که ایده های نوین را ارائه می دهند و هر ساله شما گیمر های تشنه ی بازی را سیراب میکنند پس چه بهتر  که نگاهی منطقی در این زمینه داشته باشیم. اگر دقت کرده باشید بنده تا به اینجا از هیچ شرکت و بازی ای نام نبردم به جز Call of Duty چون نمیخواهم از بحث اصلی که نقد این بازی است خارج شوم و اضافه گویی کنم و همچنین هیچ علاقه ای برای زدن کوچکترین جرقه ای به فیتیله ی بمب نزاع بین طرفداران ندارم. این مقدمه را هم با توجه به دیده ها و شنیده های خودم لازم دانستم که با شما دوستان در میان بگذارم زیرا این مسئله امروزه به معضلی تبدیل شده است.

نسخه ی Advanced warfare شامل چهار DLC می باشد که به ترتیب نام های آنها  Havoc و Ascendance و Supermacy و Reckoning میباشد و علاقه مندان میتوانند با خریداری Season pass  این چهار بسته الحاقی را در زمان عرضه شان. دریافت کنند.
Advanced warfare را میتوان جسورانه ترین نسخه ی این فرنچایز نام برد زیرا Activision و Sledgehammer ریسکی کردند که سال ها در هیچ نسخه ای شاهد آن نبودیم . نسخه ای که با دیدن کوین اسپیسی به ویژه در Cut scene ها حس دیدن یک فیلم Blockbuster هالیودی را داشتیم و استفادهاز تجهیزات علمی تخیلی ای که با قابلیت های آن در میدان جنگ چه در بخش داستانی و چه در بخش چند نفره ورق را به نفع خود برمی گرداندیم. و اما هرچه که بوده گذشته است و اکنون این بازی عرضه شده است و Sledgehammer در این قمار برنده شده است ولی اینطور که معلوم است هیچ علاقه ای به ترک این عادت ندارد و ایده ی شگفت زده کردن گیمرها و طرفداران این سری را هنوز در سر می پروراند و با عرضه ی این بسته ی الحاقی این امر را اثبات کرد.
Havoc چهار مپ جدید برای بخش چند نفره(به نام های core و Drift و Urban و Sideshow) و مهمتر از همه ,بازگشت زامبی هایی که همیشه مورد علاقه ی طرفداران این سری بوده و در گذشته تنبل و لش بودند و هم اکنون با نام Exo Zombies بهینه و تجهیز شده اند را ,نیز ارائه میکند.
خاطرات زنده میشوند
شما به یاد دارید وقتی که Advanced Warfare معرفی شد تریلر هایی زیادی چه قبل و چه بعد از آن عرضه شد که بعضی از آنها مژده از بازگشتن مود دوست داشتنی و فوق العاده جذاب Zombie را داشتند . مود ی که برای اولین بار در نسخه ی World at War شاهد آن و رضایت مندی و شور شعف طرفداران از این مود بودیم . از آن نسخه به بعد باز هم طرفداران چشم به انتظار بودند تا دوباره طعم شیرین زامبی کشی را در این فرنچایز تجربه کنند اما نمیدانستند که باید تا نسخه ی Black ops  صبر کنند. و حالا از آن موقع به بعد ما شاهد چنین جهش و تغییر عظیمی در این فرنچایز نبودیم تا به اینکه Advanced warfare را تجربه کردیم . نسخه ای سراسر تکنولوژی و نوآوری به طوری که بعضا گیمر ها با شنیدن این مسئله که مود زامبی قرار است به این نسخه برگردد کمی نگران میشدند که آیا باید با زامبی های نسل جدید و مجهز به تکنولوژی سر و کله بزنند یا خیر ؟
تا اینکه جواب خود را در اولین تریلری که از این مود عرضه شد گرفتند و هم خوشحال شدند هم ناراحت . خوشحال از بازگشت این مود و ناراحت از بازگشتی چنین قدرتمند و اینکه تجهیزات شما و Exo suit های شما برای Zombie ها هم هست.

با وجود اینکه مود زامبی در این سری متعارف شده بوده و فقط در نسخه هایی که ساخت آن به عهده ی Treyarch بود (مانند World at war و Black ops 1و ۲ )ما افتخار بازی کردن این مود را داشتیم,با این وجود این اولین بار است شرکتی که دستش چندین سال از این سری قطع بود,مجددا دست بر روی دنیای مردگان ندای وظیفه گذاشته و از حق نگذریم باید اعتراف کنیم که واقعا خوب کار کرده است و توانسته  با ارائه دادن مواردی جدید ایراد هایی را در نسخه ی قبلی به رخ گیمر ها بکشد که هرگز به آن مسائل به عنوان ضعف نگاه نمیکردیم و این همان مسئله ی به کمال رساندن این سری در طی سال هاست که عرض کردم . ممکن است شما در هر نسخه رضایت خود را اعلام کنید و خرده ای به بازی نگیرید اما با تجربه ی نسخه ی بعدی متوجه ایرادات نسخه ی قبل میشوید.Sledgehammer توانسته بعضی از نقاط ضعف رنج آور این مود را از دفتر این فرنچایز پاره کرده و دور بیاندازد. شما دیگر لازم نیست که به طرز ملالت آوری کنار پنجره ها به حالت آماده باش بایستید تا سنگر های جادویی پیش روی شما سر هم شوند.ایستگاه های ارتقا و خرید اسلحه در پس زمینه میدرخشند و بدین شکل زمان بین موج حجوم زامبی ها صرفا به ارتقا تجهیزات و اسلحه ,به جای ایستادن و انتظار در یک گوشه, اختصاص داده میشود .
Exo Zombies
در یکی از مواجهات شما با موجی خونخوار از زامبی های پیشرفته در مپ Outbreak  باید برای رسیدن به یکی از ساختمان های تحقیقاتی شرکت Atlas که توسط حجم عظیمی از زامبی ها محاصره شده مبارزه کنید  و در این مواجهه ممکن است حسی آشنا به شما دست دهد اما این حس قبل از آن است که ایستگاه تست Exo suit ها را باز کنید و خود را اسیر شده درون آن و محاصره شده توسط تشکیلات کشنده ی Atlas بیابید.و اینجاست که Exo Zombie ها به عرصه ی ظهور می آیند.

بفرمایید Exo-Zombie

بفرمایید Exo-Zombie

در اینجا شما با موج هایی متراکم تر ,وحشی ترو فوق سریع تری نسبت به هر نوع مود زامبی ای در سری Black Ops روبرو هستید. این زامبی ها تبدیل به کابوس شما برای این مود میشوند به طوری که گاهی دست و دلتان به بازی نمیرود و حس نزدیک شدن به کنترلر را ندارید.با این اوصاف شما میبایست کاملا به توانایی های Exo suit خود از جمله Double jump و Exo dash تکیه کنید تا بتوانید اندکی این نبرد را پا یا پای کنید و فاصله ی خود را حدالمقدور دور نگه دارید تا بتوانید به سرعت خود را از این منجلاب بیرون بکشید چون گاهی در یک چشم به هم زدن خود را میان ده ها زامبی میابید آن هم نه در یک نقطه بلکه در سطح و طبقات مختلف به طوریکه با Jump  زدن از یک کانتینر به کانتینر ی دیگر با گروهی تازه رودر رو میشوید.با چنین وضعی که شمار زامبی ها به سرعت افزایش پیدا میکند, زنده ماندن نیازمند یک کار گروهی همه جانبه است که بتوانید تا بعد از موج  پانزدهم  دوام بیاورید. با وجود اینکه شما Exo suit دارید هیچگونه حس برتری در میدان نبرد ندارید و چندی نمیگذرد که متوجه شوید که آن زامبی های رنگ و رو رفته با بافت های بازسازی شده ی نسخه های قبل با لباس های یک سره ی زرق و برق دار جایگزین شده اند. اگرفکر میکردید زامبی های فیلم  ۲۸Days Later و یا Day Z چشمه ی کوچکی از زامبی های فرز و سریع بود پس به آنها قابلیت Super jump و Exo Dash را بیافزایید تا متوجه شوید که با چنین نسلی روبرو هستید.البته دوستان این نکته را هم گوشزد کنم که فکر پناه گرفتن در اتوبوس بیرون ساختمان تحقیقات به هیچ وجه به ذهنتان خطور نکند.

آماده!حمــــــــــــله!!

آماده!حمــــــــــــله!!

تمام این توصیفات را ندادم که از Exo zombie ها ایراد بگیرم بلکه همین زامبی های پیشرفته و هستند که آدرنالین را به گیمر و هیجان را به بازی نسبت به گذشتگان خود تزریق میکنند. درست مثل خود بازی به تنهایی.
این مود یک لذت تمام عیار به تنهایی نیست بلکه شما برای لذت برن و دست یابی به موج های بالاتر بایستی بیشتر عرق بریزید و زحمت بکشید . در بخش چند نفره و یا مود Survival اصلی خود بازی شما با NPC  و بازیکنانی دست و پنجه نرم میکنید که حد و حدود فاصله را با شما رعایت میکنند و ناگهان با ۲۰ عدد از آنها در ده سانتی متری خود مواجه نمیشوید و این به این معناست که اگر در بخش چند نفره یک قاتل حرفه ای هستید به خودتان غره نشوید و برای این مود حسابی جدا باز کنید و این دورا مجزا کنید.اگر به خوبی قلق Exo suit را در دست دارید میتوایند kill های نمایشی وقهرمانانه زیبایی از زامبی ها بگیرید الیته با اندکی تلاش بیشتر از فشار دادن دکمه ی آنالوگ و استفاده از perk  ه .Steady Aim
یکی برای همه و همه برای یکی.
مثل همیشه اگر بمیرید در راند بعدی Revive میشوید . و پس از زنده شدن در حینی که به سراغ تجهیزات و اسلحه ی خود که در مکان مرگ شما میدرخشد می روید علاوه بر آن  باید شخصا به یک ایستگاه Exo خود را برسانید و یک دست Exo suit جدید برای خود مهیا کنیدو این امرپس از موج دهم قریب به غیر ممکن میشود و این مود کاملا به گونه ای طراحی شده که
از زیرکی و باهوشی شما سبقت بگیرد و گیمر را به چالش بکشاند و در زمانی که شما نتوانید با این مشکلات کنار بیایید یک ضعف عمده برای تیم خود محسوب میشوید و در نهایت به نوبه خود بی مصرف می باشید.پس هر وقت که فکر قهرمانانه ای به سرتان زد به بدبختی جور کردن یک دست Exoskeleton فکر کنید و قبل از تصمیماتی این چنین عجولانه تامل کنید زیرا همانقدر که شما به تیمتان نیازمندید آنها هم به شما احتیاج دارند.
ستاره های بی نور
یکی از نکات عجیب این DLC حظور پر خرج ستارگان هالیوودی همچون John Malkovich , Rose McGowan , نسخه ی پیر شده ی Bill Paxton و  Jon Bernthaبازیگر سریال Walking Dead  , به عنوان کاراکتر بازی می باشد . جدا از دیالوگ های یک خطه ی کمرنگ در بحبوحه ی نبرد با زامبی ها ما شاهد درخششی دیگر از این ستارگان نیستیم و باید این همه پتانسیل را دور بریزیم.

John Malkovich

John Malkovich

همه ی مشاهیر کنار هم

همه ی مشاهیر کنار هم

قدرتExo-Suit  را دریاب
از مود زامبی ها که بگذریم میرسیم به بخش چند نفره و صحبت راجع به مپ های بازی. در گذشته ی این سری مپ های بسته های الحاقی اغلب سطح پایین به نظر میرسیدند و گویی طراحی آنها عجولانه بوده است و سازندگان میخواسته اند وظیفه ی عرضه ی مپ جدید را از سر خود باز کنند و تا ضرب العجل تعین شده مپ هارا به هر شکلی که شده به دست خریداران برسانند که این امر به معایبی همچون جغرافیای ساده و ابتدایی نقشه و کمبود تمیز کاری و ظریف کاری بر روی این نقشه ها نیز ختم میشد. همین مسئله باعث میشد که Call of Duty از رقیب سر سخت خود یعنی Battlefield که نقشه هایی که بدون اغراق میشود گفت یکی از آنها به وسعت سه نقشه ی CODمی باشد, سر خم کند.
اما این ایرادی است که با توجه به سبک ارائه ی بخش چند نفره ی COD به آن نمیشود وارد کرد زیرا COD بر پایه ی مبارزات نفر به نفر یا به اصطلاح Infantry میباشد و طراحی نقشه ها هم باید به گونه ای باشد که پتانسیل این مهم را داشته باشد.
با این وجود و دانستن گذشته ی سرنوشت DLC های این فرنچایز, این بارHavoc با چنین سرنوشتی مواجه نیست.در اینجا چهار نقشه ی زیبا و جذاب داریم که  نهایت استفاده را از توانایی های حرکتی افزوده شده به Exo Suit می برد که در کنار آن هنوز اصالت یک نقشه ی COD به عنوان یک بازی FPS  را حفظ کرده است و این یعنی نقشه ای با چندین نقطه ی زاویه دار , یک حالت اجمالی چرخشی ,پلتفرم هایی دو یا سه طبقه , نقاط مشرف به نقشه و هیچگونه بمب بستی.
ضعیف ترین اما جذاب ترین
نقشه ی Sideshow یکی از چهار Map ایی میباشد که نقاط قوت و ضعف زیادی دارد که برای شما دوستان بر میشماریم.
محیط این نقشه یک مسافر خانه با اتمسفری دلقک گونه را شامل میشود بدین ترتیب افرادی که از دلقک ها وحشت دارند شاهد افت چشمگیری در K/D خود میشوند.این نقشه میدان دید طویلی دارد بدین معنی که اسنایپر ها یا همان ویروس های سری Call of Duty  به طرزی بی شرمانه در گوشه ای کمپ کرده و بازیکنان را کشته و لذت بازی را از دیگران می گیرند.
کلبه های کوچک کاور خوبی را برای شما فراهم میکند اما برای آنهایی که از سبک کلاسیک Run & Gun این سری استقبال میکنند این بار میبایست کمی محتاط کارانه بازی کنند و حواسشان را در این نقشه جمع کنند.با این حال هنوز محیط های باز این نقشه برای مودی که همیشه برای طرفداران لذت بخش است یعنی Uplink  کاملا مناسب است.
دو نقشه ی بعدی Core و Urban میباشند که ممکن است اسم هایی کلیشه ای داشته باشند و شما بتوانید حدس هایی بزنید اما بالعکس این دو نقشه کاملا پیچیده هستند و دارای طراحی جغرافیایی بغرنجی هستند . نقشه هایی تنگ و پیچیده که نبرد پیشرفته را به بهترین شکل  به تصویر میکشند .این نقشه ها شامل  موقعیت های مناسب برای نبرد های هوایی ,مکان هایی زیاد برای ناپدید شدن از دید دشمن و Choke point هایی است که افراد ضعیف و بی دقت در هدف گیری در این نقاط تنگ و خطر ناک به لقاءالله می پیوندند.
نقشه ی Core کاملا حالتی دایره ای دارد که اطراف یک محیط رینگ شکل با چندین نقطه ی ورودی نیز متمرکز شده و افرادی که Air dash های دقیقی انجام میدهند میتوانند به سرعت همچون فشنگ در کناره های نقشه پرسه بزنند و دشمنان را از پشت غافلگیر کنند و یا دید دشمن را نسبت به خود کور کنند و در این مابین افرادی که بیشتر در مرکز این نقشه ی دایره مانند سعی به انجام فعالیت های عام المنفعه دارند بیشتر از هر بازیکن دیگری مهمان افتخاری Killcam میشوند و کم کم تمام بازیکنان با آنها آشنا میشوند و از آنها به عنوان دیوار گوشتی یاد میکنند . به طور کل آنهایی که بخش چند نفره ی COD :AW را تجربه کرده اند میدانند که باید همیشه در حرکت باشند  وگرنه سرنوشت همان دوستان برایشان رقم میخورد.
و اما بالعکس, نقشه ی Urban تقریبا تمام مربع میباشد .در یک طرف نقشه یک سری پله با یک بالکن در انتهای آن است که مکان خوبی برای موقعیت گرفتن تیم هاست و این در حالی است که محیط های باز و فراخ  در سمت دیگر نقشه زمینه ای بسیار مناسب برای دوئل هایی خونین فراهم کرده است.

call_of_duty_advanced_warfare4

محتوای اصلی و چشمگیر این بسته ی الحاقی از بین تمام چیز هایی که تا کنون عرضه کرده ,نقشه ی Drift می باشد نقشه ی بس اصیل و کلاسیک که در خور این فرنچایز است.محیط این نقشه یک فروشگاه مرکزی ویران شده است که سرتا سر با برف سفید پوش شده است. نبرد در این نقشه به پریدن ازیک سازه ی  نوک سفید به دیگری در طبقه ی بالای پاساژ و شیرجه زدن به درون فروشگاه ها در طبقه ی پایین , خلاصه می شود.و این جابجایی و تغییر Level خیلی لذت بخش است. این را هم فراموش نکنید که بعد از مدتی صدای آژیری میشنوید که خبر از آمدن بهمن میدهد. البته باید گفت که طرفداران این سری نباید انتظار بهمنی فوق عظیم همچون بهمن Battlefield 4 و Levolution آن داشته باشند و چه طرفداران این سری خوششان بیاید و چه بدشان بیاید باید بدانند در برابر عظمت نقشه ها و سیستم Levolution یا همان بلا های طبیعی Batllefield 4 کوچکترین حرفی برای گفتن ندارند و این بهمن ارزنی در برابر اقیانوسی از برف در نقشه ی Hangar 21 بتلفیلد ۴ است.اما با این وجود همین بهمن خرده پا نصف بالای نقشه را درو میکندو سبک و سیاق مبارزه را عوض میکند.
تازه اول راه است
در مجموع Havoc یک DLC کامل و خوش ساخت می باشد که از هر زمینه ای بهترین هارا گلچین کرده و مهمتر از همه مود دوست داشتنی این فرنچایز را به طرفدارانش بازگردانده . به عنوان اولین بسته الحاقی Season pass این حجمی عظیم از محتوایی است که ما تا بحال انتظارش را از سری COD داشتیم  و به طوری از سخاوتمندی Activision بهت زده شدیم .
طرفداران تنها به عرضه ی مود زامبی و بازگشت آن به این سری خود را قانع کرده بودند و هیچ گونه انتظاری نسبت به چهار نقشه ی خوش ساخت جدید نداشتند.اگر از دسته ی طرفداران سری COD هستید که لازم نیست بهتان توصیه کنم که این DLC را تهیه کنید و اما اگر از آن دسته طرفدارانی هستید که به دلیل نبود مود زامبی با این فرنچایز قهر کرده بودید باید بگویم از تفکرات قبلی خود دست بشویید و خود را برای این DLC آماده کنید . البته فراموش نکنید که دوستانتان را همار خودتان بیاورید .حتما به یکدیگر احتیاج پیدا میکنید.

hid5batfkp78ixw63nhh

پست های مرتبط

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:4 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

صدرنشینی GTA 5 در UK charts

عنوان جهان آزاد شرکت راکستار GTA 5 در 17 سپتامبر برای PS3,XBOX 360 منتشر شد و در 18 نوامبر امسال نیز برای کنسول های نسل هشتم PS4 و XBOX ONE عرضه گشت.

این عنوان در 27 ژانویه برای PC منتشر خواهد شد. در پی فروش سرسام آور GTA V این عنوان در این هفته صدرنشین UK charts شد و عناوین Call of Duty: Advanced Warfare و FIFA 15 نیز به دنبالش مرتبه 3 و 4 را کسب کردند.

شما می توانید در ادامه اسامی 20 بازی پرفروش این هفته چارتز بریتانیا را مشاهده کنید:

uk charts Jan 12 2014 صدرنشینی GTA 5 در UK charts

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:15 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

داستان بازی grand theft auto v5

 

اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

با قسمتی دیگر از سری مطالب اسپویل در خدمتتان هستیم. در این قسمت به بازگویی داستان یکی از مهم‌ترین عناوین تاریخ بازی‌های کامپیوتری، یعنی Grand Theft Auto V می‌پردازیم. داستان چند لایه و تعدد شخصیت‌های بازی باعث شده با قصه‌ای غنی و پیچیده رو به رو شویم و شایسته است که به نکات مهم و کلیدی آن آگاه باشیم. سه کاراکتر بازی هر کدام داستان زندگی خود را دارند و تلاقی آن‌ها با هم، داستانی بس گسترده‌تر ایجاد می‌کند. راک‌استار به استاد قصه‌گویی چند لایه شناخته می‌شود و در GTA V هم آن‌ها تمام تلاش خود برای روایت قصه‌ای جذاب و دنبال‌کننده کرده‌اند. پس با ما باشید در یکی دیگر از قسمت‌های اسپویل تا داستان این عنوان بزرگ را بازگو کنیم.

 

«ترور فیلیپس»، «مایکل تاونلی» و «برد اسنایدر» در دفتر اداره‌ای هستند که قصد سرقت از آن را دارند. کارمندان را بر زمین نشانده‌اند و مایکل به آن‌ها قول می‌دهد که اگر همکاری کنند، کسی آسیب نخواهد دید. آن‌ها پول‌ها برمی‌دارند و درست هنگام ترک کردن محل، با مأمور امنیتی‌ای مواجه می‌شوند که اصلاً انتظارش را نداشتند. او مایکل را از پشت گرفته و اسلحه‌اش را به سمتش نشانه می‌رود. ترور تعلل نمی‌کند و با یک هدشات، کار او را می‌سازند. مایکل اما اشاره می‌کند که نیازی به کشتن او نبود.

بعد از خارج شدن از ساختمان با پلیس‌های محلی «لودِندورف» درگیر می‌شوند و آن قدر پیشروی می‌کنند تا به ماشین فرارشان که کمی دورتر منتظرشان است برسند. در حین تعقیب و گریز، راننده‌ی گمنام کشته می‌شود و مایکل جای او را می‌گیرد. مایکل یک ماشین پلیس را واژگون می‌کند و از راهی فرعی به مسیرشان ادامه می‌دهند، جایی که از ریل قطار می‌گذرد. زمان‌بندی مایکل نتیجه نمی‌دهد و قطار برخود نسبتاً سنگینی با آن‌ها می‌کند. آن‌ها کنار مزرعه‌ای، از لاشه‌ی ماشین پیاده می‌شوند تا بنا به توصیه‌ی ترور، با پای پیاده به سمت هلیکوپتر بروند. مایکل مخالف است و اصرار به اجرای برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌شان دارند.

در حین این بحث و جدل، یک اسنایپر از دوردست‌ها شلیکی دقیقی می‌کند و برد را از پا درمی‌آورد. مایکل به سمت او می‌شتابد ولی خودش هم مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد. او به ترور می‌گوید فرار کند اما ترور مرد تسلیم شدن نیست. او در مقابل مایکل و برد، به سمت پلیس‌ها آتش می‌گشاید و آن‌ها را عقب می‌راند. او که زنی را گروگان گرفته، همچنان به دنبال هلیکوپتر می‌گردد. نهایتاً دو دوستش را تنها می‌گذارد و در میان مزرعه‌ی مه گرفته، پا به فرار می‌گذارد. بعد از اتفاقات لودندورف، صحنه‌ی مراسم ختم مایکل تاونلی را شاهد هستیم، جایی که خود کمی دورتر به نظاره‌اش ایستاده است و بدن برد اسنایدر به جای او زیر خاک می‌رود.

800px Prologue GTAV17 628x324 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

مایکل و برد، تیر خورده روی زمین

۹ سال از این وقایا می‌گذرد و مایکل به «لس سانتوس» نقل مکان و زندگی جدیدی را آغاز کرده است. او با مأمور FIB، «دِیو نورتون»، قراری گذاشت که دیگر سمت خلاف نرود و در عوض در پیدا کردن ترور به او کمک کند. ترور هم به منطقه‌ی «Sandy Shores» رفته، البته چندان از آغاز زندگی جدید برای او مطمئن نیستیم. جالب است بدانید داستان GTA V، پنج سال پس از وقایع GTA IV و دو بسته‌ی الحاقی که برای آن‌ها عرضه شد اتفاق می‌افتد.

اما مایکل و ترور را برای لحطاتی فراموش کنید، کاراکتری که در زمان حال بازی را با آن آغاز می‌کنیم «فرنکلین کلینتون» نام دارد. او سیاه‌پوستی اهل جنوب لس سانتوس است که به همراه دوستش، «لامار دِیویس»، در یک نمایشگاه ماشین کار می‌کند. او دستی هم در کارهای خلاف دارد و بدش نمی‌آید که سطح کارهای غیرقانونی خود بالاتر از سطح درگیری‌های گروهی منطقه‌ای بالاتر ببرد. فرنکلین با خاله‌اش در منطقه‌ی Strawberry زندگی می‌کند و سگی به نام Chop هم همیشه همراهش است.

Complications GTA5 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

فرانکلین اتومبیل را می دزدد اما…

مایکل و فرنکلین به شیوه‌ای کاملاً منحصر به فرد با هم آشنا می‌شوند. «جیمی»، پسر مایکل از نمایشگاه محل کار فرنکلین اتومبیلی خریده اما هزینه‌ی آن را به طور کامل پرداخت نکرده است. رئیس نمایشگاه، فرنکلین را سراغ جیمی می‌فرستد تا ماشین را پس بگیرد. هنگامی که فرنکلین سوار بر ماشین به محل کار خود باز می‌گردد، متوجه می‌شود شخصی اسلحه‌ای به سمتش نشانه رفته است. مایکل به او می‌گوید ماشین را به شیشه‌های نمایشگاه بکوبد. به خاطر تمام این اتفاقات و همکاری لامار با فرنکلین، هر دو از کارشان اخراج می‌شوند. مایکل از کاری که کرده پشیمان شده و سعی می‌کند با فرنکلین صبحت کند. آن‌ها درباره‌ی کارهای مجرمانه‌شان در گذشته و حال صحبت می‌کنند و اینجا اولین جرقه‌های همکاری در آینده زده می‌شود.

زندگی شخصی مایکل بسیار متزلزل است و خانه‌ی آن‌ها معمولاً رنگ آرامش را به خود نمی‌بیند. جیمی پسری بیکار و بددهن است که مصرف مواد مخدر از سرگرمی‌هایش است. «تِریسی»، دختر مایکل هم با مشکلات اخلاقی خود باعث آزردن پدر و مادرش می‌شود. البته هیچ بعید نیست که این موارد اخلاقی را از مادرش به ارث برده باشد، چرا که «آماندا»، همسر مایکل، با مربی تنیس خود به مایکل خیانت می‌کند و باعث مشکلات بسیار بزرگی می‌شود.

400px Gtavmartinmadrazo اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

مارتین مادرازو با ورود به خانه مایکل و کتک زدن وی، از او تقاضای پرداخت خسارت وارد شده به خانه اش را دارد!

مایکل مربی را تا خانه‌اش دنبال می‌کند، و فرنکلین هم که دنبال کار می‌گردد پیشنهاد مایکل را می‌پذیرد تا با هم درسی به این مربی بدهند. وقتی به خانه‌ی ویلایی او می‌رسند، فکری به سر مایکل می‌زند. خانه در منطقه‌ای تقریباً کوهستانی بنا شده و با پایه‌ای بر روی سطح پایینی محکم شده است. مایکل به پایه‌ی خانه‌ی مربی طنابی وصل می‌کند و به کمک ماشینش، پایه را از جا در می‌آورد. خانه به طول کامل فرو می‌ریزد و مایکل و فرنکلین خوشحال از انتقامشان، به سمت خانه بازمی گردند. اما مشخص می‌شود که صاحب خانه، فرد دیگری به نام «مارتین مادرازو» است و مربی تنیس فقط آنجا اقامت داشته. او طبیعتاً پول خانه‌اش را می‌خواهد و مایکل هم چاره‌ای ندارد جز اینکه یادی از خاطرات ۹ سال پیش خود بکند: سرقت. و این دفعه سرقت از یک مغازه‌ی جواهر فروشی.

r3r اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

سرقت از جواهر فروشی

مایکل با کمک دوست قدیمی خود «لِستر کِرست» که مغز متفکر آن‌ها در سال‌های دور بوده، گروهی برای عملیات سرقت جمع می‌کند و نقشه می‌ریزد. او به همراه فرانکلین و چند نفری که برای اینکار استخدام کرده سرقت را با موفقیت به انجام می‌رساند و پول لازم را برای مادرازو تهیه می‌کند. خبر این سرقت در سراسر ایالت می‌پیچد و کیلومترها دورتر از محل زندگی فرنکلین و مایکل، ترور هم از آن آگاه می‌شود. او که در شمال لس سانتوس و در «Blaine County» زندگی می‌کند، مشغول گسترش کارهای خلاف خود است. نابود کردن گروه موتورسواران The Lost و به آتش کشیدن خانه‌ی برادران «اونیل» که از رقبای او به شمار می‌رفتند، از جمله کارهای ترور در بلین کاونتی بود.

FameOrShame GTA5 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

مایکل در حال زدن تهیه کننده برنامه Fame Or Shame | ترور در ادامه این مرحله دمار از روزگار این تهیه کننده نگون بخت در می‌آورد!

ترور با توجه به نشانه‌هایی که در اخبار می‌بیند، حدس می‌زند که این سرقت کار دوست و همکار قدیمی‌اش، مایکل باشد. او یکی از رفقایش به نام «وِید هِبرت» را به جنوب لس سانتوس می‌فرستد تا اثری از مایکل پیدا کند. وید رد مایکل را می‌گیرد به سراغ او می‌رود. ترور همراه وید به جنوب لس سانتوس سفر می‌کند و هنگام مواجه شدمش با مایکل در خانه‌ی او، تریسی در شرف شرکت در یکی از شوهای تلوزیونی است و مایکل که می‌خواهد او را از این کار بازدارد، اولین همکاری‌اش را با ترور در بعد از سال‌ها آغاز می‌کند.

 

مایکل، فرنکلین و ترور را به همدیگر معرفی می‌کند و آن‌ها برنامه‌های بلندمدتی برای کارهای خلاف خود می‌کشند، در نهایت هدف همه‌ی آن‌ها به دست آوردن پول برای گذران زندگیشان است. اما مشکلی که در این راه باید با آن دست و پنجه نرم کنند، وجود سه مأمور فاسد FIB است که در پی دستگیری آنان هستند. بین سه خلاف‌کار و سه – به ظاهر – مأمور قانون قراردادی بسته می‌شود: سه خلاف‌کار حمله‌ای تروریستی به ساختمان FIB صورت دهند، چرا که در این کار برای هر دو گروه سود وجود خواهد داشت. ماجراهای بسیاری در این بین رخ می‌دهد که شاید مهم‌ترین آن‌ها، شک ترور به مایکل باشد، ترور سعی می‌کند خاطرات سال ۲۰۰۴ را با حوادث امروز تطبیق بدهد ولی متوجه خلأهایی می‌شود. او احتمال می‌دهد که مایکل چیزی را در این سال‌ها از او پنهان کرده و البته مایکل هم خیلی در حفظ حقیقت موفق نیست.

gaming gta v new screens 2 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

اولین رویارویی ترور با فرنکلین

آن سه آماده‌ی آخرین مأموریت خود به عنوان همکار می‌شوند، که نتیجه‌ی آن  سرقت مقادیر زیادی طلاست که لستر آن‌ها را تبدیل به پول نقد میکند. فرنکلین، مایکل و ترور هر سه سهم خود را برمی‌دارند و راه خود را می‌روند. اما مأمورین FIB، پیامکی برای فرنکلین ارسال می‌کنند که از او می‌خواهند ترور را بکشد. در همین حین، پیام دیگری از طرف «دِوین وستون» دریافت می‌کند، او که یک میلیونر و در کار سرقت ماشین‌های گران‌قیمت است و با مایکل مشکل شخصی دارد، خواستار قتل مایکل به دست فرنکلین است. در اینجا گیمر در نقش فرنکلین، سه انتخاب خواهد داشت:

کشتن ترور: با انتخاب این گزینه، فرنکلین با ترور قراری می‌گذارد که در آن بحث و جدلی بین آن دو درمی‌گیرد، فرنکلین می‌گوید شخص اضافی گروه ترور بوده و تمام دیوانگی‌ها از جانب او بوده است. سپس اسلحه‌ای به سمت او نشانه می‌گیرد، اما ترور با چرب‌زبانی فرنکلین را قانع می‌کند که تمام این مدت با او صادق بوده و هنگامی که فرنکلین کمی نرم می‌شود، سوار ماشین خود شده و فرار می‌کند. در حین تعقیب و گریز، فرنکلین از مایکل تقاضای کمک می‌کند. او به موقع می‌رسد و ماشین ترور دچار حادثه می‌شود. ترور زیر یک کامیونِ باری حاوی بنزین گرفتار می‌شود و در این لحظه گیمر این انتخاب را دارد که کار ترور را تمام کند یا بگذارد او به آرامی در آتش از بین برود.

1029928631 628x353 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

مرگ ترور

کشتن مایکل: اگر گیمر این گزینه را انتخاب کند، فرنکلین و مایکل به سمت محلی که از قبل مشخص شده می‌روند. مایکل تماسی از همسرش دریافت می‌کند که تریسی علاقه به ادامه‌ی تحصیل و رفتن به کالج را دارد، که مایکل با آن موافقت می‌کند. فرنکلین در این لحظه در تصمیم خود مردد می‌شود اما به احساسات خود فائق می‌آید و طوری با مایکل صحبت می‌کند که او متوجه می‌شود فرنکلین برای قتل او آمده است. مایکل دست به فرار می‌زند و فرنکلین در تعقیب او، به بالای برجی می‌رسد و درگیری نهایی آغاز می‌شود. فرنکلین او را از بالای برج به پایین پرت می‌کند اما دستش را می‌گیرد، چرا که شاید هنوز فرصتی برای نجاتش وجود داشته باشد. بازی در این لحظه انتخابی دوباره به گیمر می‌دهد اما در هر حالت فرنکلین سقوط می‌کند و دیگر راه بازگشتی نیست.

Dead Michael 628x336 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

مرگ مایکل

نجات هردو: در این انتخاب فرنکلین به سرغ لستر می‌رود تا از او کمک بگیرد. لستر حقه‌ای ایجاد می‌کند که نه مایکل به سرنوشت شوم خود دچار شود نه ترور. او مأمورین FIB و سربازان Merryweather را به جان هم می‌اندازد، در جایی که قبلاً برای ذوب کردن طلاهای به دست آمده از آخرین مأموریتشان استفاده شده بود. فرنکلین، مایکل و ترور با آن‌ها می‌جنگد و در نهایت تصمیم می‌گیرند تمام دشمنان شخصی خود را از پا درآورند. ترور به دنبال مأمور فاسد FIB یعنی Steven Haines می‌رود، مایکل سراغ دشمن قدیمی فرانکل یعنی Harold Joseph را می‌گیرد و خود فرنکلین هم مرد چینی‌ای که با ترور مشکل داشت را تعقیب می‌کند. این مرد به آن شکل برای شما شناخته شده نیست منتهی Wei Cheng نام دار. بعد از تسویه حساب با این‌ها، ترور به خانه‌ی دوین وستون می‌رود و او را در صندق ماشین خود جا می‌دهد. وقتی به محل مورد نظرش می‌رسد، فرنکلین و مایکل هم به او ملحق می‌شوند و هر سه با هل دادن ماشین از بالای صخره‌ای، آخرین دشمن خود را از بین می‌برند.

gtav1 584x365 اسپویل! | داستان Grand Theft Auto V

بهترین اندینگ بازی!

پایان – منتظر قسمت های بعدی سری مقالات اسپویل باشید…

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:5 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی
تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

دقایقی پیش، شرکت راکستار بالاخره تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی و نسخه PC عنوان Grand Theft Auto V را به طور رسمی مشخص کرد و علاوه بر این، اولین تصاویر به همراه یک تریلر جذاب را از آن منتشر کرد که در ادامه مطلب می توانید مشاهده کنید.

 

این شاهکار بزرگ، قرار است در تاریخ 18 نوامبر سال جاری برای Xbox One و PlayStation 4 عرضه گردد و در تاریخ 27 ژانویه سال آینده، یعنی با تاخیر دو ماهه، برای پلتفرم PC منتشر خواهد شد. همچنین شرکت راکستار به طرفداران قول داده که نسخه نسل هشتمی بازی دارای یک طیف وسیع از ارتقا و بهبود در زمینه گرافیک و وضوح بازی می باشد. علاوه بر این، رزولوشن و فریم ریت بازی نیز ارتقا یافته است.

فعالیت های جدید در شهر

سلاح های جدید

وسایل نقلیه جدید

حیات وحش اضافی

ترافیک متراکم تر

سیستم شاخ و برگ جدید

افزایش قدرت تخریب پذیری

افکت آب و هوای بهبود یافته

علاوه بر این، نسخه نسل هشتمی شامل آهنگ های رادیویی بیشتری نیز خواهد بود به طوری که در کل 100 آهنگ جدید به همراه DJ های میکس شده به بازی افزوده شده است. کسانی که بازی را برروی هر یک از پلتفرم های Xbox One و PS4 و PC پیش خرید کنند، در داخل بازی یک میلیون دلار (1,000,000$) برای خرج در بخش سینگل و آنلاین بازی دریافت می کنند.

 

این پایان کار نیست، حتی در نسخه PS4 و Xbox One بازی GTA Online هم تعداد پلیر های آنلاین به حدود 30 نفر ارتقا یافته که این موضوع بازی را بسیار بسیار جذاب تر و هیجان انگیز تر می کند. همچنین شما می توانید شخصیت ساخته شده خود در نسخه نسل هفتمی را به نسخه نسل هشتمی و یا حتی PC انتقال دهید. در این زیر می توایند تصاویر منتشر شده را مشاهده نمایید.

 

Grand Theft Auto V Next Gen Wallpaper تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

Grand Theft Auto V Next Gen Wallpaper

 

Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 1 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 2 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 3 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 4 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 5 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 6 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 7 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 8 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 9 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 10 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 11 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 12 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 13 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 14 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 15 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی Grand Theft Auto V Nex Gen Scr 16 150x150 تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی

 

 

برای بزرگ تر شدن رو عکسها کلیک کن

 

 

dl تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی دانلود تریلر Grand Theft Auto V با کیفیت HD

dl تاریخ انتشار نسخه نسل هشتمی بازی Grand Theft Auto V مشخص شد | مشاهده اولین تصاویر و تریلر از بازی دانلود تریلر Grand Theft Auto V با کیفیت SD

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 19:2 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی کامل بازی gta v
 

طبیعتا نوشتن مقاله و یا نقدی برای یک بازی همه چی تمام کار بسیار سختی است. جایی که دیگر ذهن نویسنده نمی داند چگونه خود را از یکنواختی و خوب گویی بیش از حد از بازی جدا کند. جایی که دیگر فقط منتظر کوچکترین مشکلی می باشد تا با تمام قوایش به آن بکوبد که البته در بعضی از شرایط قابلانجام نمی باشد.  GTA V  یکی از همین بازی های همه چی تمام است،بازی ای که کاملا نشان داد که ارزش آن همه صبر کردن را داشت.

بهترین کلمه برای وصف GTA V شاهکار است! ای کاش میتوانستم در این مطلب کلمه شاهکار را فریاد بزنم!! نسخه پنجم این سری همانطور که همگی انتظار داشتند یکی از بهترین ها در سبک Open world است صادقانه بگویم که سازندگان هیچ چیز برای این بازی کم نگذاشته اند تمامی نکات یک گیم خوب ریز به ریز رعایت شده اند تا بتوانند بهترین لحظات را برای شما رقم بزنند شما در GTA V میتوانید زندگی خودتان را بسازید! میتوانید در بازی با نقشه ای بسیار وسیع میان مردم محبوبیت داشته باشید و یا میتوانید به منفور ترین فرد شهر خیالی Los Santos تبدیل شوید و این یعنی همان زندگی بی حد و مرز!!

می دانم که در نقد باید تمام  اجزای آن اثر را به میدان بررسی بیارم تا کاملا مخاطب را با اثر روبرو کنم اما اینجا است که GTA  کاری می کند که من تنها در مقاله ام به ستایش آن بپردازم. در هر صورت شما نیز با ما همراه باشید تا با این تحلیل ، با یکی از بهترین بازی های این نسل آشنا شویم.

حتی تا قبل از عرضه اولین نسخه  GTA ما شاهد چندین عنوان در سبک OW بوده ایم.اما با عرضه شدن این سری و پیشرفت های باور نکردنی آن ،همه ی ما GTA را پدر سبک OW شناختیم و به نوعی که با به میان آمدن نام  سبکOPEN WORLD در وهله اول به یاد  rock star  و فرانچز پر قدرتش یعنی  gta  می افتیم.تعداد بسیار NPCها،تعداد زیادی وسایل نقلیه،تعداد زیادی اسلحه،وسعت بالا و متنوع بودن ،همه و همه از ویژگی های هر نسخه از این بازی در زمان خودشان بوده و به نوعی مشخصه این سری محسوب می شوند.اما در این نسخه ما شاهد ریسکی بزرگ از سوی ROCKSTAR خواهیم بود.ریسکی که به تمام آن ویژگی های نسخه های قبل جان دیگری می دهد و به طرز باورنکردنی سبب وسیع تر شدن بازی می شود.در اولین قدم پیش به سوی داستان بازی می رویم. جایی که راک استار با وسواس بسیار زیادی توانسته داستانی خلق کند که پتانسیل های بسیار زیادی را برای تعبیه مراحل متونع گیمپلی در درون بازی داشته باشد.داستانی که دیگر یکی از ارکان مهم مورد قبول بازیبازان شده است.شما در شهری به  نام لوس سانتوس قابلیت کنترل سه شخصیت خرابکار و متفاوت را دارا خواهید بود.که هر کدام داستان مختص به خود را دارند.سرنوشت  این سه شخصیت به نوعی با یکدیگر گره خورده است و باعث  همکاری آن ها با هم می شود.سه شخصیت  به نام های مایکل (به نوعی رئییس باند)،ترور(به نوعی کله شق باند) و فرانکلین(به نوعی  فرد میانه رو باند).

634491 20130611 790screen010 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

بازی از جایی شروع می شود که در گذشته مایکل به همراه ترور  و دو همدست دیگرشان در پی سرقت از یک بانک به مخمصه شدیدی گرفتار می شوند. آن ها به سختی تا جایی پیش می روند که دو همدست خود را توسط پلیسان از دست می دهند.ماجرا پیش می رود تا آن جا که مایکل نیز زخمی شده و ترور راه فرار خود را توسط دوست عزیزش می یابد. و به تنهایی در افق محو می شود!!!

و اما 9 سال می گذرد .مایکل به همراه خانواده نه چندان جالبش در شهر لوس سانتوس در حال گذران وقت خود است . بدون هیچ مشکل و یا خلافی . و همینطور بدون هیچ آشنایی با فرانکلین .

 فرانکلین پیش فردی به نام Simeon Yetarian می رود و نقش نوچه  او را ایفا می کند.Simeon Yetarian فردی است که  ماشین های گران قیمتی را به فروش می رساند و در طی عقب افتادن  قسط های خریداران ماشین هایش فرانکلین را برای پس گرفتن ماشین ها  می فرستد،پس در نتیجه فرانکلین با ماشین های بسیاری  سواری می کند و باعث تبدیل شدن او به نفر اول رانندگی در گروه آینده اش می شود.

 اساسا آشنایی مایکل با  فرانکلین به صورت بسیار تصادغی رخ می دهد اما آن چه که باعث ایجاد شدن علاقه مایکل به فرانکلین ایجاد شود ، حس تلاش و فرصت طلبی ایست که در فرانکلین قرار دارد.

در ادامه شاهد  رابطه نه چندان خوب مایکل با خانواده اش هستیم. رابطه ای که دلیلی است بر خیانت همسرش بر او . جایی که مایکل با کمک فرانکلین تا خراب کردن خانه شریک عشقی همسرش نیز پیش  می روند . همه چیز عادی پیش می رود اما شخصیت محبوب ما از این موضوع بی خبر مانده بود که شریک عشقی همسرش یکی از همسرش یک  قاچاقچیان بسیار زبر دستی بوده است ، که با خرابکردن خانه اش سبب به خطر افتادن خودش شده است.

اتفاقی که به این شرط از یاد آن شریک عشقی جدید همسر مایکل می رود که او نیز پس از مدت ها به شغل گذشته خود یعنی سرقت باز گردد.در ادامه فرانکلین نیز با او همراه می شود و دست به نقشه های سیاهی می زند که حتی روزی فکرش را هم نمی کرد که در آن ها نقش سهمی داشته باشد.

اخبار عملیات های فرانکلین در همه جای لوس سانتوس پخش می شود . اخباری که حتی به گوش ترور ما نیز می رسد . تروری که شک ندارد این عملیات ها تنها از دست فردی هیچ کس جز مایکل بر نمی آید.

این گونه بود که مایکل به همراه  ترور و فرانکلین تازه کار پیش به سوی انجام ما موریت هایی تامل بر انگیز رفتند.

در نگاه اول شاید داستان بازی از سادگی بسیار زننده واز فضای تکراری ای بر خور دار باشد اما آن چیزی که  ذهن شما را شما را در هنگام بازی کردن مشغول خواهد کرد ، پیچیدگی های داستانی  و شخصیت پردازی های فوق العاده و محشر کاراکتر هست. پیچیدگی هایی که کاملا داستان ظاهری بازی رابه لایه های متعددی تبدیل کرده است .

889 1280 628x353 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

همانطور که  در فوق نیز اشاره شد یکی از بهترین بخش های این عنوان شخصیت پردازی فوق العاد و عالی  کاراکتر هاست . شخصیت پردازی ای که باعث ماندگاری بیش از حد این اشخاص در ذهن ها می شود . باعث نزدیکی ای می شود که بازیباز در هنگام بازی کردن تماما خود را به جای کاراکتر تصور خواهد کرد.

 ما بدون شک در این عنوان شاهد یکی از بهترین شخصیت پردازی های تاریخ بازی های رایانه ای بوده ایم . جایی که ترور و مایکل و فرانکلین به فراموش نشدنی ترین کاراکتر های بازی های رایانه ای تبدیل شدند.

در کنار بخش داستانی و شخصیت پردازی فوق العاده کاراکتر ها ، می رسیم به زندگی نامه مختصری از کاراکتر های این بازی که امیدوارم مورد قبولتان واقع شود :

Page Artwork Michael GTAV زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Micheal de Santa

“I want to be a good dad, love my family and live the dream. But at the same time, I really want the other stuff too.”
من میخوام یک پدر خوب باشم , خانوادم رو دوست داشته باشم و به خوبی زندگی کنم ولی هم زمان من واقعا چیز های دیگه ای هم میخوام….

شخصیت مایکل محور داستان بازی است در واقع به خاطر اوست که داستان اصلی اتفاق میوفتد. او در گذشته کارمند بانک بوده است که پس از دروغ هایی که به رئیس خود میگوید از آن جا اخراج شده و سپس به دزدی های بزرگ از محل های مختلف و حتی خود بانک روی می آورد و اکنون او در کار خود استاد است پس از دزدی بزرگی که با دوست بسیار نزدیک خود یعنی Trevor انجام میدهد پول زیادی به دست آورده و در شمال Los Santos در نزدیکی Vinwood برای خود خانه ای میخرد همچنین او با زنی به نام Amanda ازدواج کرده و صاحب 1 پسر و 1 دختر با نام های Jimmy و Tracy میشود در اصل او مغز متفکر گروه و کسی است که نقشه های دزدی را میکشد.

فردی که مدتی است از سرقت های جنایتکارانه دست برداشت او به دلایلی که در فوق نیز ذکر شد مجبور است به شغل گذشته اش باز گردد.فردی متفاوت از دو شخصیت دیگر،شیک پوش و با کلاس.فردی که دارای آرامش خاصی است و شغلش را برای سرقت از بانکی که در آن کار می کرد از دست داده است.مایکل رابطه بسیار بدی با همسرش آماندا دارد زیرا همسرش ،فردی  تجمل گراست . مایکل دارای دو فرزند است،دو فرزندی که رابطه شکر آبی با پدرشان دارند.پسری به نام jimmy و دختری به نام tracy.جیمی به دلیل شیطنت ها و سر به هوایی ها و بی نزاکت بودنش  مدام توسط پدرش مورد سرزنش قرار می گیرد و همین باعث خراب شدن رابطه شان شده است.که البته مایکل نیز در ابتدای بازی می خواهد توسط فرانکلین با پسرش ارتباط بیشتری بر قرار کند. و اما  دخترش تریسی ،او  با  دخترش  نیز رابطه آنچنان  خوبی ندارد و دلیل آن هم شیطنت های دخترش است .تریسی آروزی ورود به تلوزیون و اجرای برنامه های رقص را در ذهنش می پروراند که در یکی از صحنه ها با مخالفت شدید مایکل و عصبانیت ترور رو برو می شود . عصبانیتی که باعث تباه شدن آینده شغلی تریسی می شود.در هر صورت مایکل رفتار هایی از خودش نشان می دهد که باعث هر چه محبوب تر شدنش در دل مخاطبان می شود.

Page Artwork Franklin GTAV زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Franklin Clinton

So, you’re givin’ me a lecture about not being a good enough gangbanger?
پس تو داری میگی که من به اندازه کافی گانگستر خوبی نیستم؟

فرانکلین یکی از سه شخصیت های اصلی بازی gta v است. او در جنوب شهر لس سانتوس (در میان سیل عظیمی از فقیران در محله هایی به نام گتو) به دنیا آمده است. او تنها نیست بلکه او یک نامزد و یک سگ دارد البته این سگ به او در این زندگی نکبت وار خیلی کمک میکند زیرا که در محیط ها کثیف گانگستری افراد زیادی به دنبال در گیری هستندپس سگ او یعنی چاپ بسیار می تواند کمکش کند. و البته شخصیت اصلی بازی از آنها نمیترسد زیرا که او نیز یک یهودی نشین گانگستر است و به همین دلیل است که این شخصیت شروع به دزدی از بانک میکند تا بتواند از زاغه نشینی جدا شود. او انسان بسیار رویا پردازیاست و برای خود برنامه ه ای بسیاری دارد.همانند شخصیت های دیگر بازی یعنی مایکل و ترور فرانکلین هم مهارت هایی دارد و مهارت او آرام کردن حرکت زمان در هنگام رانندگی است ا گروهی که در ابتدا او با آشنا شدنش با مایکل شروع می شود.او فردی است با علاقه های خودش نه به مانند ترورر و مایکل،او لباس و شلوار هایی گشاد با کلاه های Cap می پوشد.او بیشتر وقت خودش را به گوش دادن به موسیقی رپ می گذراند.در ابتدا او پیش فردی به نام Simeon Yetarian می رود و نقش نوچه  او را ایفا می کند.Simeon Yetarian فردی است که  ماشین های گران قیمتی را به فروش می رساند و در طی عقب افتادن  قسط های خریداران ماشین هایش فرانکلین را برای پس گرفتن ماشین ها  می فرستد،پس در نتیجه فرانکلین با ماشین های بسیاری  سواری می کند و باعث تبدیل شدن به نفر اول رانندگی در گروه آینده اش می شود.

. ویژگی منحصر به فرد او کند کردن زمان در حین رانندگی است صداگذار این شخصیت Shawn Fonteno است. این کاراکتر نیز از محبوبیت خاصی برخوردار است زیرا طرفداران قدیمی بازی را یاد شخصیت CJ در نسخه San Andreas می اندازد.

 

Page Artwork Trevor GTAV زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Trevor philips

Los Santos , The City of the Sh*te!

لوس سانتوس….. شهر لجن ها !!

ترور بی اعصاب ترین و غیر قابل پیش بینی ترین فرد گروه،کسی است که در Sandy Shores متولد شده است.او یک خلبان ارتش بوده که به دلیل استفاده بیش از اندازه از الکل و مواد مخدر باعث برکنار شدن خودش از آن کار شده است.او  فردی بسیار کثیف و روانی است و دارای خال کوببی های زننده ای هم بر روی دستانش است. در تریلر ها کار های بسیار عجیبی از آن دیده شد.او دارای یک کارخانه قاچاق  اسلحه نیز است و در یدک کشی در Blaine County (یک بیابان در کناره های شهر لوس سانتوس) زندگی  می کند.کنترل او می تواند بُعد جدید و متنوعی به بازی دهد.او به دلیل هم هدف بودنش با مایکل آشنا شده است.او هم چیزی جز در آوردن پول نمی خواهد و دارای ویژگی خاصی به نام جنون خواهد بود،که او را در نبرد های تن به تن  دارای قدرت فیزیکی خاصی می کند و همچنیناز قدرت ویژه این اجازه را به وی خواهد داشت تا با فعال کردنش بتواند تا تنها با یک تیر هدف مقابل را از بین ببرد.صداگذار این شخصیت Steven Ogg است.

 

شخصیت های فرعی:

 

 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Amanda

آماندا همسر مایکل و زنی است که همه ی پول های مایکل را که به زحمت به دست آورده به راحتی خرج خرید برای خود میکند او به شدت با مایکل اختلاف دارد و در یکی از مراحل میبینیم که آماندا حتی به او خیانت نیز میکند او صاحب دو فرزند یک پسر و یک دختر به نام Jimmy و Tracy است.

 

Jimmy GTA5 315x365 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Jimmy

جیمی پسر مایکل است او نیز همانند آماندا با پدر خود مشکل دارد و تنها به دنبال عیاشی خود است او گاهی اوقات از مواد توهم زا استفاده میکند. با آنکه مایکل سعی میکند او را از اینگونه کار های دور نگاه دارد اما نمیتواند کاری از پیش ببرد.

 

Boxart Chop GTAV 313x365 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Chop

chop سگ دست آموز فرانکلین است شما میتوانید او را به پیاده روی ببرید , به او غذا بدهید و یا در انجام ماموریت های گانگستری خود از آن استفاده کنید همچنین برنامه ای برای گوشی ifruit درون بازی ساخته شده است که پس از دانلود آن از Xbox Live میتوانید حرکات و آموزش های جدید برای این سگ درست کنید که در نوع خود بسیار هیجان انگیز است

 

 

 

Tracy:

دختر مایکل است.http://img3.wikia.nocookie.net/__cb20131111192456/es.gta/images/a/a1/TraceyArtworkGTAV.jpg

New GTA V character artwork introduces Jimmy Tracy Ron and Lamar Nervous Ron 18 RGB 283x365 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

Ron:

همسایه ترور و یکی از دوستان اوست.

 

Artwork Lamar GTAV 283x365 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

Lamer:

یکی از دوستان نزدیک Franklin میباشد

روند بازی

در اوایل ساخت بازی قرار بر این بود که از همان ابتدا هر 3 شخصیت قابل بازی باشند اما پس از مدتی سازندگان بیان کردند که این کار به گیم پلی بازی لطمه خواهد زد بنابراین در ابتدای بازی تنها Franklin قابل بازی است و پس از مدتی 2 شخصیت دیگر بر حسب تصادف و اتفاقات متعدد به او میپیوندند که از نظر من نقطه قوتی برای بخش داستان بازی است. از همان ابتدا داستان بازی شما را درون یک بخش هیجان انگیز می اندازد و در شروع  شما خود را درحال دزدی می یابید! که از نظر من یک سورپرایز بزرگ برای بازیکن است پس از مدتی که با هر شخصیت کمی آشنا شدید و ماموریت های را انجام دادید هر 3 شخصیت باز شده و اکنون میتوانید با هر کدام که بخواهید بازی را ادامه دهید البته گاهی اوقات مجبور هستید که بر روی یک شخصیت تمرکز کنید (مخصوصا مایکل) زیرا شخصیت های دیگر ماموریت خاصی نداشته مگر اینکه بخواهید تنها در شهر بچرخید. ماموریت هایی که داستان را تشکیل میدهند از بالانس بسیار خوبی برخوردار هستند به طوریکه هیجان در تمامی مراحل به چشم میخورد و یک موضوع جدید را ارائه میدهند که تا به حال در این سری وجود نداشته است اگر یادتان باشد مثلا در نسخه IV گاهی اوقات مجبور بودید برای پیش برد بازی دست به ماموریت های کسل کننده و گاهی هم بی مزه بزنید اما در نسخه V موضوع ماموریت های تعادل خاصی داشته است که باعث شده بخش داستان قوی ظاهر شود با اینکه داستان تمام سری GTA به دزدی و به دست آوردن پول معطوف میشود اما اینبار داستان کمی هم به زندگی شخصی کاراکتر ها معطوف شده و این یعنی همان شخصیت پردازی بسیار عالی راک استار! در اکثر مراحل اصلی میتواند میتوانید در حین انجام ماموریت بین کاراکتر ها Switch کرده و وظایف آن ها را بر عهده بگیرید مثلا میتوانید در حین اینکه با شخصیت مایکل در حال تیراندازی به پلیسان هستید بر روی ترور سوییچ کرده و مایکل را با تک تیرانداز پوشش دهید! این ویژگی یکی از بهترین ها در نوع خود است که باعث میشود GTA V از نسخه های دیگر متمایز شود.

 

822045 gta v زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

وسعت شهر/آب و هوا

وسعت شهر به طرز نا باورانه ای وسیع است که در آن هر کار که بخواهید میتوانید انجام دهید به گفته ی خود راک استار وسعت شهر چندین برابر Red dead و همنچنین تمامی نسخه های GTA که تا به حال منتشر شده است ! انواع و اقسام مکان های مختلف بر روی این نقشه اعم از: مناطق کوهستانی , بیابان , شهر , روستا و جاده و راه آهن قرار دارد که پر است از راز ها و مناطق مخفی! شرایط اقلیمی و آب و هوا به زیبایی کار شده است مثلا ممکن است ناگهان در حالی که هوا آفتابی است ابر ها تمام آسمان را پر کرده و باران زیبایی شروع به باریدن کند و همچنین افکت رعد و برق که در این نسخه به بازی اضافه شده بسیار زیبا است . همانند تمام نسخه ها , باز هم گردش شب و روز به زیبایی کار شده است که در کل هیچ ایرادی نمیتوان به نقشه و سیستم آب و هوای آن گرفت.

 

31323188351110414873 628x178 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

جزئیاتی تمام نشدنی

به جرئت می توان  عنوان GTA V را جزو یکی از پرجزئیات ترین بازی های این نسل دانست. عنوانی که با پیش رفتن در آن با نکات بسیار جدید وخلاقانه و ظرافت مندانه ای روبرو می شوید. عنوانی که با در دست داشتن شهری بزرگ به نام لوس سانتوس ، ما را با جزئیاتی روبرو کرد که در هیچ بازی رایانه ای دیگری قابل مشاهده نبود. شهری بزرگ که شما در آن شاهد زمین های کشاورزی ، زمین های ورزشی ، دریا ها خروشان ، آسمان خراش های زیبا ، پستی و بلندی ها ، در کنار کوه ها و دره ها و … خواهید بود . هر چه از وسیع بودن این عنوان بگویم کم گفته ام زیرا در بازی حتی مناطق نیز ارزشبندی شده اند به طوری که ترور از مناطق جنوب و فقیرانه راه خود را به سوی ویلا هایی گران قیمت بازی می کند.

در بازی به همه نکاتی که شما حتی فکرش را نیز نمی کرده اید ، پرداخته شده است . شما می توانید در بازی شاهد افراد معتاد و بی خانمانی در زیر پل ها باشید ، که در هنگام عبور از کنارشان به شما حمله ور شوند.

کمی در رابطه با هوش مصنوعی تعجب بر انگیز این عنوان صحبت کنیم. هوش مصنوعی که به طور قطع می توان گفت تا به امروز در هیچ عنوان جهان آزاد دیگری  قابل مشاهده نبوده است. NPC  هایی با هوش که حتی در مواقعی که در پشت چراغ قرمز گیر افتاده باشند در مقابل عمل بوق زدن شما واکنش نشان می دهند و شما را مورد اصابت صحبت هایی غیر اخلاقی می کنند.

بحث هوش مصنوعی به میان آمد ، پس حواسمان را جمع کنیم تا از درخشان ترین قسمت این بخش به راحتی نگذریم. بله یکی از درخشان ترین قسمت های دیگر عنوان GTA V هوش مصنوعی فوق العاده بالای پلیسان در هنگام  تعقیب کردنتان هست ، جایی که جز پا گذاشتن بر روی پدال گاز و هوشمندانه انتخاب کردن مسیر راه دیگری برایتان نمی ماند . پلیسان کوچه به کوچه ها را می گردندتا اثری از شما پیدا کنند . با همکاری یک دیگر سعی می کنند  جلوی پیشروی شما را بگیرند تا شما نیز به این مبحث متفکر بشید که در GTA V  با یکی از بهترین هوش مصنوعی های این چند سال اخیر مواجه شده اید.

2013 09 24 01.35.23 486x365 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

وسایل نقلیه و گوشی همراه….

وسایل نقلیه تنوع بسیار بالایی دارد و در حقیقت هر وسیله ی نقلیه ای که در دنیای واقعی وجود دارد در GTA V نیز یافت میشود که مهم ترین اشان : زیر دریایی , قایق , انواع اتومبیل , انواع موتور و انواع کشتی های تفریحی است در کل بیش از 180 وسیله نقلیه وجود دارد که بیشتر آن را اتومبیل تشکیل میدهد. در شهر Los Santos اختلافات طبقاتی در مناطق مختلف را به راحتی میتوان از روی اتومبیل ها تشخیص داد مثلا در شمال L.S شما ماشین های مدل بالا و بسیار زیبایی را می بینید , ولی در جنوب این شهر اتومبیل ها مدل پایین و کثیف را مشاهده میکنید. اگر بخواهیم سخت گیر باشیم طراحی داخل ماشین ها نسبت به نسخه ی های پیشین بد کار شده و در کل جزئیات کمی را درون آن ها مشاهده میکنید. گوشی همراهی به نام Ifruit همانند نسخه ی قبل در بازی وجود دارد که با استفاده از آن میتوانید با دوستان خود تماس گرفته , سری به اینترنت بزنید و یا از محیط عکس بگیرید و در حساب کاربری Xbox Live قرار دهید! همچنین اگر صفحه Face b**k دارید میتوانید با استفاده از Ifruit  به آن متصل شده و صفحه خود را چک کنید!!

در نسخه San Andreas شما قابلیت شخصی سازی خودرو هایتان را داشتید که در این نسخه نیز مکان هایی به نام Auto Repairs وجود دارند که قرار است با امکاناتی بیشتر در خدمت شخصی سازی ماشینتان از رنگ درب ها گرفته تا تغییر موتور باشند.

xl GTA V iFruit Concept 1 624 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

=================================

 

ماموریت ها و امکانات جانبی

همانطور که همگی اطلاع داریم سری GTA بر پایه انجام ماموریت و کارهای مختلف بنا شده است و GTA V نیز از این قاعده مستثنا نیست به غیر از ماموریت های اصلی که باعث پیشبرد بازی میشوند ماموریت های فرعی بسیاری در نقشه بازی پراکنده شده است که انجام آن ها گاهی پول و گاهی محبوبیت می آورد! شما میتوانید با دوستانتان به بازی گلف , تنیس , انجام یوگا , شنا با لباس غواصی , دارت و…. بپردازید در کنار این امکانات ماموریت هایی وجود دارند که به صورت ناگهانی ظاهر میشوند و انجام آن ها هم بدون سود نیست! مثلا اگر کمک کنید که دوچرخه دزدیده شده ی پسری را بازگردانید پس از مدتی همان پسر به شما ایمیل زده و 1000 دلار پول را به حساب شما واریز میکند! ماموریت های جانبی دیگر اعم از شکار نیز وجود دارد در بازی انواع و اقسام حیوانات گوناگون وجود دارد مانند : گوزن , آهو , گربه های وحشی , گرگ و شغال که میتوانید به شکار آن ها بپردازید و همانند Red dead پوست آن ها را بفروشید. امکانات بازی بسیار قابل توجه است…. حدود 30 لباس و لوازم جانبی برای شخصی سازی کاراکتر وجود دارد و همچنین بیش از 100 طرح برای شخصی سازی اتومبیل تان…. همچنین میتوانید اسلحه های خود را شخصی سازی کنید مثلا میتوانید رنگ آن ها را عوض کرده , به آن ها صدا خفه کن اضافه کنید , دوربین دید در شب بر روی آن قرار دهید و ….  برای هر اسلحه حدود 30 مد مختلف نیز موجود است. در بعضی ماموریت های اصلی که دزدی های بزرگ به حساب می آیند تنها سه شخصیت اصلی بازی نمیتوانند کاری از پیش ببرند و مجبور هستید که هکر ها و راننده ها و تیراندازان دیگری را استخدام کنید که بسته به نوع قدرتشان پول بیشتری از سرقت را برای خود برمیدارند و به عبارتی سهم آن ها زیاد است. مکان های مخفی زیادی در نقشه پراکنده است مثلا اتومبیل در نقشه وجود دارد که 10000000 قیمت آن است! و به محض سوار شدن پلیس ها آن هم با level چهار ستاره به دنبال شما میوفتند!!

 

  GTA 5 670x376 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

==========================================

 

موسیقی و صداگذاری

یکی از نقاط قوت سری GTA همواره در موسیقی و صداگذاری آن بود است…. همانند نسخه های پیشین حدود 250 کانال رادیوی و 100 ها ترک موسیقی وجود دارک که انواع و اقسام موزیک ها و سبک های مختلف را پخش میکند که در این بین به آهنگ های بسیار معروف از خوانندگان مطرح نیز میتوان اشاره کرد که حس هیجان انگیزی در هنگام انجام یک مرحله تعقیب و گریز ایجاد میکند . صداگذاری نیز به خوبی انجام گرفته و دیالوگ هایی که میان کاراکتر ها رد و بدل میشوند معمولا خنده دار و جنبه ی طنز دارند البته گاهی اوقات ضعف هایی در صدای کاراکتر با حرکات چهره و ناهماهنگی آن دیده میشود که آن نمیتواند از صداگذاری ناشی شود بلکه از گرافیک این نسخه است. صداگذاری بر روی وسایل نقلیه نیز شباهت زیادی با واقعیت دارد و به گفته خود سازندگان همه ی آن ها از روی واقعیت برداشته شده اند!

 

gta 5 5552 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

طبیعا یکی از عوامل مهم در شخصیت پردازی کاراکتر ها صدا افراد صداگزار این شخصیت ها هستند که در مرحله اول باید خودشان با آن کاراکتر ها احساس راحتی کنند. یکی از اخبار اعجاب انگیزی که مدتی است در رابطه با صداگزار های شخصیت های این عنوان منتشر شده است ، عکس و نام آن صداگزاران است که با دقت کمی نسبت به ظاهر آن ها می توان به شباهت های شدید بین آن ها و کاراکتر ها پی برد که در تصاویر  نیز قابل مشاهده است.

1 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V2 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V3 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

زندگی بی حد و مرز….

گیم پلی این نسخه همانند دیگر شاخص های آن یکی از بهترین ها است که به جرئت میتوانم بگویم بهترین گیم پلی در تمام سری GTA دارد! گیم پلی نه تنها بین سوییچ کردن کاراکتر ها و انجام ماموریت معطوف نمیشود بلکه کار های بسیار دیگری در این دنیای بی حد و مرز وجود دارد شما میتوانید در دریاهای بسیاری که در نقشه وجود دارد به غواصی پرداخته و موجودات دریایی را شکار کنید , میتوانید در مسابقات اتومبیل رانی (پیست و یا خیابانی) شرکت کرده و پول زیادی به جیب بزنید و یا حتی میتوانید به کشف راز های درون بازی بپردازید که هر کدام از آن ها مبالغ هنگفتی (مثلا 10000 بیلیارد!) به شما میبخشند… در کنار تمام این ویژگی ها مراحل و ماموریت های هیجان انگیز را نیز در کنارش قرار دهید! تمامی مراحل دارای هیجان و نوآوری هستند انواع و اقسام دزدی های بزرگ را در بازی تجربه خواهید کرد نکته ی دیگر درون همین دزدی های بزرگ نهفته میباشد این است که در هر دزدی (ترجیها بزرگ) شما میتوانید چگونگی انجام آن و یا افراد خودتان را انتخاب کنید مثلا برای دزدی از یک کشتی میتوانید انتخاب کنید که با هلیکوپتر جنگی به آن جا حمله کرده و تمام دشمنان را به رگبار ببندید و یا میتوانید با زیر دریایی به آن جا رفته و بی سر و صدا کار را تمام کنید همچنین همانطور که گفته شد در بعضی مراحل میتوانید همکاران خود (به جز فرانک و ترور) را انتخاب کنید و بسته به نوع قدرت اشان پول پرداخت کنید تا شما را در ماموریت هدایت کنند. کنترل اتومبیل ها و وسایل نقلیه بهینه شده است به طوریکه در همه حال سرعت خود را حفظ کرده و رانندگی با آن ها همانند نسخه IV کار مشکلی نیست. فرار کردن از دست پلیس نیز به یکی از ابتدایی ترین موضوعات در GTA بدل شده اما این بار راه های متعددی برای این کار موجود است مثلا میتوانید به محله قدیمی Ballas ها رفته و آن ها را با پلیس درگیر کرده و خود از مهلکه بگریزد و یا میتوانید به یکی از کانال های آبی که از وسط شهر L.S میگذرد پناه برده تا پلیس ها شما را گم کنند. هوش مصنوعی در مقایسه با قبل پیشرفت چشمگیری داشته به طوریکه تمام افراد شهر و حتی پلیس ها به کار های شما واکنش های متفاوت نشان میدهند مثلا اگر یادتان باشد در نسخه های قبل اگر اسلحه را به سمت شخصی نشانه میرفتید ممکن بود آن NPC هیچ عکس العملی از خود نشان ندهد و تنها نگاهتان کند!! ولی در V به هیچ وجه اینگونه نیست مثلا اگر تیراندازی کنید و یا مزاحم افراد شهر شوید به صراحت مشاهده میکنید که آن ها با پلیس تماس گرفته و بلافاصله Level شما برای پلیس به 1 ستاره (کم ترین حد) میرسد. گاهی اوقات ممکن است پیش آید که شما در حال بازی با یکی از کاراکتر ها مثلا فرانک هستید سوال اصلی آن جاست که شخصیت های دیگر به چه کاری مشغول هستند؟؟ باید بگویم شخصیت های دیگر به طور خودکار به کار های خود میرسند مثلا گاهی اگر از شخصیت ترور به مایکل سوییچ کنید میبینید که مایکل در حال حرکت به سوی زمین گلف است و یا در حال خوردن نوشیدنی میباشید!!! اینگونه حرکات به گفته خود راک استار از پیش تعیین نشده و بستگی به نوع بازی شما دارد. ویژگی دیگر توانایی خرید انواع خانه , مغازه و کلوب های شبانه است که میتوانید با خرید آن ها پول خوبی به دست آورید که گاهی اوقات ممکن است به مشکلاتی نیز در زمینه خرید برخورید مثلا ممکن است کلابی که شما خریداری کرده اید سرقت شود و تمام پول هایی که جمع آوری کرده بوده اید از دست برود و یا مورد حمله باند های خیابانی قرار گیرد….. همچنین شما میتوانید از طریق اینترنتی که درون ifruit تعبیه شده به خرید بورس شرکت ها بپردازید و پس از آنکه رشد قابل توجهی داشت آن را بفروشید…  پس با این تفاسیر همه چیز به شما بازمیگردد شما میتوانید هر کاری که بخواهید در این دنیای آزاد انجام دهید به تماشای تلویزیون بنشینید , سیگار بکشید , به بازی گلف بپردازید کمی وب گردی کنید و…. و این همان زندگی به حد و مرز مجازی است!!

.نکته بعدی که قابل ذکر کردن است،نقشه بازی است که r* با GTA V وعده داده است که نقشه آن پنج برابر بزرگ تر از Red Dead Redemption و به اندازه ی ترکیب نقشه ی بازی های Grand Theft Auto: San Andreas, GTA IV و RDR باشد.به نظر می رسد که نقش باندهای این نسخه بر خلاف نسخه قبلی پر رنگتر باشد به مانند آن چه در نسخه های قبل IV دیدیم.البته شما می توانید به منطقه ای بروید که در آن جا باندهای خیابانی وجود دارند و از آن ها به عنوان سلاحی علیه پلیس ها  و به نفع خودتان استفاده کنید.در حالی که شما در بازی برخی باندها مانند باشگاه موتورسیکلت سواران را خواهید دید که معمولا در شهرستان بلین بیشتر دیده می شوند،برخی باندها هم بیشتر به این علاقه دارند که در برابر پلیس ها قرار بگیرند و به مبارزه با آن ها بپردازند و این بهترین فرصت برای شما است که اگر زمانی پلیس به دنبال شما بود از چنین موقعیتی به نفع خود برای فرار از دست آنها استفاده کنید.

 

Grand Theft Auto Online 1 628x353 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

 

گرافیک چشم نواز……

گرافیک بازی 2 مشکل اصلی را هم در نسخه Xbox 360 و هم در PS3 دارا میباشد » 1: افت فریم گاهی اوقات بسیار شدید میشود ولی گاهی اوقات بسیار روان است البته این اشکال را میتوان پای محیط و نقشه پر جزئیات بازی گذاشت که نمیتواند امری جدی باشد « »2: مشکل دیگر دیر لود شدن تکسچر ها حتی بعد از 5 یا 6 ثانیه است! این موضوع کمی به گرافیک بازی لطمه زده است ولی با این وجود راک استار سعی کرده تمام توان موتور R.A.G.E را به رخ بکشد که در این راه موفق نیز بود زیرا توانسته افکت های درون بازی را به زیبایی هر چه تمام تر بسازد که هیچ بازی تا به حال به این زیبایی نبود است که اصلی ترین آن افکت : رعد و برق , باران , زمین های خاکی و یا همان بیابان ها و اصلی ترین آن آب است! آب , دریا ها و اقیانوس ها به شکل بسیار بسیار زیبایی ساخته و پرداخته شده اند که از نظر من بازی های آینده همچون AC : Black Flag با اینکه برای نسل بعد هستند اما همچین کیفیتی برای آب و افکت باران در آن ها دیده نمیشود در کل راک استار توانسته به خوبی با وجود ضعف های ذکر شده عمل کند و یک جهان زیبا را تحویل امان دهد…..

grand theft auto v gameplay 100432965 l 628x348 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

سخن پایانی…..

راک استار گیمز وعده داده بود که نقشه‌ی این بازی از تمامی بازی‌های سریِ GTA که تاکنون ساخته است، بزرگ‌تر باشد و این گونه نیز شد. در حدی که می‌توان گفت این بازی از مجموع نقشه‌های بازی‌های GTA:SA,GTA IV,RDR نیز بزرگ ‌تر است.این بار راک استار گیمز سنت های گذشته‌ی خود را کنار گذاشته و به بازی کنندگان اجازه‌ی کنترل کردن ۳ شخصیت متفاوت را داده است. این شخصیت‌ها عبارتند از: مایکل، فرانکلین، ترور. ابتدا قرار  این بود که این عنوان در بهار سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۳ میلادی) منتشر شود که به دلایلی به تابستان سال بعد، یعنی ۲۶ شهریور ۱۳۹۲ (۱۷ سپتامبر ۲۰۱۳) موکول شد. اما این عنوان تنها ۴ روز مانده به انتشار لیک شد. منتقدان بر این باور بودند که این بازی در ماه نخست انتشار بتواند به فروش ۱ میلیاردی برسد، اما تنها در کمتر از ۴ روز، این بازی توانست به این میزان فروش دست یابد. برای نمونه، در روز اول فروش، این بازی ۸۰۰ میلیون دلار فروش رفت که این رقم نه تنها توانست هزینه‌ی ساخت و تبلیغات را تأمین کند، بلکه توانست مبلغی در حدود ۲ برابر آن را نیز به دست آورد. تمامی سایت‌ها به این اَبَر بازی نمرات کامل ۱۰/۱۰ را دادند. البته سایت گیم اسپات به دلایلی نامشخص به این بازی امتیاز ۹.۸/۱۰ را داده است. این بازی همچنین توانست که در سایت متاکریتیک با نمره ی 99/۱۰۰ به جایگاه اول برسد که در رتبه‌ی دوم نیز GTA IV با نمره ی ۹۸/۱۰۰ قرار دارد.در هر صورت شاهکار GTA  منتشر شد و همه ما را بر این موضوع واقف کرد، که آن همه صبر کردن ارزش این نسخه را داشت .

و در آخر اینکه من به شخصه به هیچ وجه طرفدار 2 آتیشه سری GTA نبودم اما با انتشار نسخه V دیدم نسبت به این سری کاملا عوض شده و به گونه ای عاشق این بازی شده ام …. به جرئت میتوان گفت این بازی بهترین بازی Open World است که تا به حال ساخته شده و من تجربه ی این بازی را به تمام دوستان پیشنهاد میکنم و مطمئنم که خاطره ی بسیار خوبی از این سری در ذهن اشان باقی خواهد ماند که تا مدت ها از یاد نخواهد رفت……

نویسندگان :

محمدرضا قطا

آرین سرخابی

GTA V Rate1 زندگی بی حد و مرز|نقد و برسی Grand Theft Auto V

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 18:55 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

عنوان Grand Theft Auto V را برروی Xbox 360 به صورت اول شخص بازی کنید | مشاهده جدید ترین مد ساخته شده
عنوان Grand Theft Auto V را برروی Xbox 360 به صورت اول شخص بازی کنید | مشاهده جدید ترین مد ساخته شده

 

شاهکار بزرگ Grand Theft Auto V در سال گذشته برای دو کنسول نسل هفتمی Xbox 360 و Play Station 3 منتشر شد که البته هم اکنون نیز برای پلتفرم های Xbox One / Play Station 4 / PC نیز در حال توسعه است و در پاییز امسال عرضه می شود. در همین حال، طرفداران نسخه نسل هفتمی، یک مد زیبا را طراحی کرده اند.

 

هم اکنون کسانی که به نسخه Xbox 360 این بازی دسترسی دارند، می توانند جدید ترین مد ساخته شده برای این نسخه را هم اکنون تهیه کنند. با استفاده از این مد، دوربین بازی به (اول شخص) تغییر یافته و تجربه جدید تر و جالب تری را ارائه می دهد. لازم به ذکر است که این مد توسط کاربر XBLToothPik ساخته شده، شخصی که در زمینه مد سازی ها تخصص بسیار زیادی دارد و قبلا هم مد های دیگری از جمله حضور سوپر من در عنوان GTA V و یک منوی مخصوص ساخته بود.

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 18:55 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

عنوان Grand Theft Auto V را برروی Xbox 360 به صورت اول شخص بازی کنید | مشاهده جدید ترین مد ساخته شده

چندی پیش راک استار چند تصویر از بازی محبوب Grand Theft Auto v منتشر کرده است که میتوانید در ادامه مشاهده کنید.

210 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

11 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

39 628x279 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

51 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

331 486x365 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

341 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

55 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

111 486x365 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

222 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

1111 628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

go.php  628x353 تصاویری جدید از عنوان Grand Theft Auto V

Grand Theft Auto V در ۲۷ شهریور برای دو کنسول ps3 و xbox 360 عرضه می شود.

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 18:43 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی بازی Assassin's Creed Unity

 

امتیاز over game over
8.0/10
Unity را می توان یکی از برترین نسخه های سری Assassin's Creed بر شمرد به شرطی که باگ های آن را در نظر نگیریم
نقات قوت نقات ضعف
داستانی جذاب و درگیر کننده
گرافیک و طراحی چشم نواز
باگ های آزار دهنده متعدد

 

پچ 4 بازی Assassin’s Creed: Unity منتشر شد

برای دیدن برو ادامه ی مطلب...

 


ادامه مطلب

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,

] [ 18:32 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

نقد و بررسی کامل بازی call of duty advenced warfare
برترین بازیکنان بخش آنلاین Call of Duty: Advanced Warfare لباس ویژه ای را دریافت خواهند کرد + تصویر
برترین بازیکنان بخش آنلاین Call of Duty: Advanced Warfare لباس ویژه ای را دریافت خواهند کرد + تصویر

 

 

برترین بازیکنان بخش آنلاین Call of Duty: Advanced Warfare لباس ویژه ای را دریافت خواهند کرد + تصویر

 

مدتی از انتشار نسخه جدید یکی از برترین عناوین سبک شوتر اول شخص یعنی Call of Duty: Advanced Warfare میگذرد و اینک سازندگان این عنوان در رابطه با بخش آنلاین این عنوان ، سورپرایز هایی را برای بهترین بازیکنان در نظر گرفته اند که میتوانید اطلاعات بیشتر را در ادامه مطلب دنبال کنید.

طبق اطلاعات منتشر شده ، افرادی که در بازی Rank آنان زیر عدد 100 میباشد یک کارکتر با لباس ویژه داده خواهد شد که بسیار زیبا و شکیل می باشد.

شما میتوانید تصویری که به تازگی منتشر شده است را در زیر مشاهده کنید و نظرات خود را در این باره با ما در میان بگذارید:


1 برترین بازیکنان بخش آنلاین Call of Duty: Advanced Warfare لباس ویژه ای را دریافت خواهند کرد + تصویر

عنوان Call of Duty: Advanced Warfare در  تاریخ ۴ ماه نوامبر سال2014 برای کنسول های نسل هفتم و هشتمی و پلتفرم PC عرضه شده است و هم اکنون در دسترس می باشد.

 

انتشار مود جدید One Shot برای Call of Duty: Advanced Warfare

 

استودیو Sledgehammer Games به تازگی مود جدیدی به نام One Shot را برای بخش چندنفره عنوان Call of Duty: Advanced Warfare منتشر کرد. در این مود بازیکنان با اسلحه های تک تیرانداز به مبارزه با یکدیگر می پردازند.

همچنین این بخش به گونه ای است که شما در آن نیروی زیادی نداشته و باید یکی از کلاس های تعبیه شده در بازی را انتخاب نمایید. لازم به ذکر است هر 5 کلاس بخش چندنفره Call of Duty: Advanced Warfare با راهنمایی NaDeSHoT که از گیمران حرفه ای بوده ساخته شده است.

عنوان Call of Duty: Advanced Warfare در 4 نوامبر برای کنسول های نسل هفتم،هشتم وPC منتشر شد.

آپدیت جدید Call of Duty: Advanced Warfare به رفع اشکالات بازی می پردازد

 

عنوان Call of Duty: Advanced Warfare به نظر می رسد که از نظر منتقدین یک بازی خیلی خوب است اما Sledgehammer Games در نظر دارد که در آپدیتی بعدی عنوان شوتر خود به رفع عیب های آن بپردازد.با توجه به پستی که اخیرا بر روی وب سایت Sledgehammer Games قرار گرفته،پچ بعدی بازی در دست ساخت می باشد:

در حال کار بر روی آپدیتی برای عنوان Call of Duty: Advanced Warfare هستیم تا یک سری عیب ها و جلاکاری های خاص را به بازی اضافه نماییم و به طرفداران تجربه ی بهتری ارائه دهیم

 

نمرات Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شد

 

عنوان Call of Duty: Advanced Warfare امروز منتشر می شود و نمرات شروع به انتشار کرده اند.آیا این نسخه می تواند ناجی فرنچایز Call of Duty باشد؟Advanced Warfare اولین بازی از سری Call of Duty بوده که Activision سه سال مشغول ساخت آن بوده است.بازی توسط Sledgehammer Games ساخته شده،استودیویی که در ساخت Call of Duty: Modern Warfare 3 سهیم بوده است.Sledgehammer Games متشکل از اعضای سابق استودیوی Visceral می باشد که ساخت Dead Space را بر عهده داشته اند.Advanced Warfare از موتور بازی سازی جدیدی بهره می برد و با تکنولوژی Motion Capture که در Avatar 2 استفاده شده بود،ساخته شده است.بخش تک نفره دارای 5 ساعت گیم پلی بوده اما به گفته ی خود سازنده توجه ویژه ای به داستان بازی شده و می تواند در این نج ساعت گیمر را سرگرم کند.بخش چند نفره نیز دارای ویژگی های بخش تک نفره مانند کپسول مخصوص پرش های بلند می باشد و تمام مُد های محبوب از نسخه های قبلی نیز در این بخش حضور دارند.نمرات بازی به شرح زیر است:

Polygon – 9/10
Videogamer – 8/10
Joystiq – 4/5
Gamespot – 8/10
ShopTo – no score
IGN – review in progress
Eurogamer.de – 8/10
GameStar – 8.4/10
GameInformer – 9/10
Metro – 8/10

Call of Duty: Advanced Warfare در تاریخ 4 نوامبر یعنی فردا منتشر می شود.البته نسخه ی Day Zero امروز منتشر شد.

میزان فضای خالی برای نصب COD: Advanced Warfare در کنسول XBox One مشخص شد

 

کم کم باید خود را آماده تجربه یکی از برترین عناوین سبک شوتر اول شخص آماده کنید.عنوانی که هر ساله توسط شرکت Activation روانه بازار می شود و این بار هم تحت عنوان Call of Duty: Advanced Warfare قرار است برای کنسول های نسل هفتمی و هشتمی و البته PC منتشر شود.حال تصویری از حجم مورد نیاز برای نصب این عنوان بر روی کنسول XBox one منتشر شده است که نشان میدهد شما به فضایی معادل 45.84 GB احتیاج دارید که حجم کمی نمی باشد.

Call of Duty: Advanced Warfare در آینده ای صورت می گیرد که در آن تکنولوژی در کنار تاکتیک های نظامی کنونی از اهمیت بالایی برخوردار است.

 این عنوان قرار است در  تاریخ ۴ ماه نوامبر سال2014 برای کنسول های نسل هفتم و هشتمی و پلتفرم PC عرضه شود.

cod advanced warfare xbox one hdd space میزان فضای خالی برای نصب COD: Advanced Warfare در کنسول XBox One مشخص شد

 

تصاویری با رزولیشن 4K از گیم پلی Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شد

 

امروز شرکت Activision چندین تصاویر زیبا با رزولیشن 4K از گیم پلی عنوان Call of Duty: Advanced Warfare به اشتراک گذاشته است که گرافیک فوق العاده بی نظیر بازی را به نمایش می گذارد.برای مشاهده این تصاویر با ما در ادامه مطلب همراه شوید.

Call of Duty: Advanced Warfare در آینده ای صورت می گیرد که در آن تکنولوژی در کنار تاکتیک های نظامی کنونی از اهمیت بالایی برخوردار است.

 این عنوان قرار است در  تاریخ ۴ ماه نوامبر سال2014 برای کنسول های نسل هفتم و هشتمی و پلتفرم PC عرضه شود.

  miadw4K 150x150 تصاویری با رزولیشن 4K از گیم پلی Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شدmsVJkcI 150x150 تصاویری با رزولیشن 4K از گیم پلی Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شد         3t2hF34 150x150 تصاویری با رزولیشن 4K از گیم پلی Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شد      TtYiCQ4 150x150 تصاویری با رزولیشن 4K از گیم پلی Call of Duty: Advanced Warfare منتشر شد             برای بهتر شدن کیفیت روی عکس ها کلیک کنید

 

لیستی از تمام Achievement های بازی COD: Advanced Warfare منتشر شد

 

 

بازی COD: Advanced Warfare جدیدترین نسخه از سری بازی های Call Of Duty می باشد و توسط استدیو Sledgehammer Games در حال توسعه است و تقریبا زمان زیادی به انتشار آن باقی نمانده.به تازگی هم لیستی از تمامی اچیومنت های این عنوان از سوی IGN First منتشر شده که میتوانید در ادامه نگاهی به آن بیندازید.

عنوان COD: Advanced warfare در تاریخ ۴ نوامبر امسال (مصادف با 13 آبان 1393) برای پلتفرم PC و کنسول های نسل هفتم و هشتم منتشر خواهد شد.

و در آخر هم لیست اچیومنت های بازی COD: Advanced Warfare :

  • Carma
  • Kill an enemy by throwing a car door at them.
  • A New Era
  • Complete the campaign on any difficulty.
  • Hard Hitter
  • Complete the campaign on Hardened difficulty.
  • Excellence in Everything
  • Complete the campaign on Veteran difficulty.
  • Never Saw it Coming
  • Boost jump, dash forward, then air stomp on an enemy.
  • Escape Artist
  • Avoid 20 grenades by dodging with your exo.
  • Loud enough for you?
  • Kill 10 enemies or drones while affected by a sonic blast.
  • Maximum Overdrive
  • Kill 50 enemies while using Overdrive.
  • Genius
  • Kill 4 enemies with a single smart grenade.
  • Threat Detected
  • Paint 10 enemies with a single threat grenade.
  • Fly Swatter
  • Knock 25 Drones out of the sky with EMP grenades.
  • Where Are You Going?
  • Stop an AST with an EMP grenade.
  • History in the Making
  • Collect over half of the Intel.
  • Ferrum Absconsum
  • Collect all the Intel.
  • Riot Control
  • Kill 20 enemies while linked to the Mobile Cover Drone.
  • Advanced Soldier
  • Spend your first exo upgrade point.
  • Second Skin
  • Spend 10 exo upgrade points.
  • We Have the Technology
  • Spend 20 exo upgrade points.
  • Power Changes Everything
  • Completely upgrade your Exo.
  • Seoul Mates
  • Complete “Induction.”
  • Not on my Watch
  • Prevent the walking tank from being destroyed by the Drone Swarm in “Induction.”
  • Deadeye
  • Score “excellent” in the shooting range in “Atlas.”
  • Grenadier
  • Score “excellent” in the grenade range in “Atlas.”
  • Welcome to Atlas
  • Complete “Atlas.”
  • Look Both Ways
  • Kill all the KVA in the traffic section without shooting a civilian vehicle in “Traffic.”
  • Life in the Fast Lane
  • Complete “Traffic.”
  • Fire and Forget
  • Kill 10 enemies with the Mobile Turret missiles in “Fission.”
  • Radioactive
  • Complete “Fission.”
  • Motor City
  • Complete “Aftermath.”
  • Wheelman
  • Finish the hoverbike sequence without hitting any walls or obstacles or taking damage in “Aftermath”.
  • Sitting Ducks
  • Kill 3 enemies with one shot of the Sniper Drone in “Manhunt.”
  • Born to Die
  • Complete “Manhunt.”
  • Betrayal
  • Complete “Utopia.”
  • Party Crasher
  • Kill 20 enemies with the Grappling Hook in “Sentinel.”
  • Crates on a Plane
  • Complete “Sentinel.”
  • The Destroyer Returns
  • Complete “Crash.”
  • Restricted Airspace
  • EMP 10 enemy aircraft out of the sky with the hovertank in “Bio Lab.”
  • Irons in the Fire
  • Complete “Bio Lab.”
  • GG
  • Complete “Collapse.”
  • Man Overboard!
  • Melee an enemy so they fly off the side of the ship in “Armada.”
  • Wrath of Atlas
  • Complete “Armada.”
  • Flying Ace
  • Shoot down 10 enemies with machine guns in “Throttle.”
  • Manticore Unleashed
  • Complete “Throttle.”
  • Heavy-Handed
  • Go through 20 gun drops in one-armed combat in “Captured.”
  • The Wheat from the Chaff
  • Complete “Captured.” 

    تریلری از بخش چند نفره بازی Call of Duty: Advanced Warfare

     

    به تازگی تریلری جدید از بازی  Call of Duty: Advanced Warfare  منتشر شده است که در آن به بررسی ویژگی های بخش چند نفره این بازی پرداخته است. در ادامه می توانید این تریلر را مشاهده و دانلود نمایید.

     

    جدیدترین نسخه  معرفی شده این بازی  این بار توسط Sledgehammer Games ساخته می شود و دست خوش تغییرات بسیار خوبی شده است.لازم به ذکر است که بازی Call of Duty: Advanced Warfare  در تاریخ 4 نوامبر سال جاری برای پلتفرم های Xbox One / Xbox 360 / PlayStation 4 / PlayStation 3 / PC منتشر خواهد شد.

    شما می توانید این تریلر را در لینک زیر  دانلود نمایید:

    تریلری از بخش چند نفره بازی Call of Duty: Advanced Warfare

  • دانلود تریلر Call of Duty: Advanced Warfare با کیفیت SD
  • دانلود تریلر Call of Duty: Advanced Warfare با کیفیت HD

     


     
     

    به طور یقین بسیاری از شما طرفداران بازی های اول شخص (FPS)  با  سری بازی های Call of Duty آشنایی دارید. از سال 2003 سالانه سری جدیدی از این بازی به بازار عرضه می شود. آخرین سری تولید شده از این بازی   Call of Duty : Advanced Warfare  نام دارد که توجه همگان را به خود  جلب کرده است.

     

     

    در عنوان اول شخص شوتر کمتر بازی مشاهده می کنید که از داستان و شخصیت پردازی قوی بهره گرفته باشد. اما این سری از COD بر خلاف بازی هایی چون BattleField، داستانی جذاب و شخصیت هایی منحصر به فرد دارد. داستان بازی در سال 2054 اتفاق می افتد و شما در نقش Jack Mitchell که یکی سربازان ارتش است ایفای نقش می کنید. وظیفه شما این است که به همراه Will Irons و گروهبان Cormack که از سئول در برابر حمله ارتش کره شمالی دفاع کنید. داستان بازی با یکی از مهم ترین کشمکش های سیاسی عصر حاضر یعنی تنش میان کره ی شمالی و کره ی جنوبی آغاز می شود و بر اساس اعتقاد نویسندگان داستان، در آینده سرانجام این دو کشور وارد جنگ می شوند. Mitchell و گروهش قصد کمک به یک تیم دیگر را دارند تا Gunship های کره ی شمالی را نابود سازند. اما آن ها دیر می رسند، زمانی که کار از کار گذشته و تمامی افراد تیم دیگر کشته شده اند. اما گروهبان Cormack به انجام این کار مصمم است و به تیمش دستور می دهد تا آن ها این کار را انجام دهند. تیم موفق می شود اما در آخرین لحظه دسته Will Irons در Gunship گیر می کند و Mitchell نیز نمی تواند به او کمکی کند.
    گرفیک این بازی را می اتوان یک گرافیگ نسل هشتمی معرفی کرد. دقت در ساخت بافت ها، چهره ها و تجهیزات بازی بسیار زیاد است. این بازی دارای هوش مصنوعی نسبتا خوبی می باشد و NPC ها در این بازی تنوع بسیار زیادی دارند. محیط های این سری از بازی با جزئیات زیادی همراه هستند و بیشتر اجسام بازی سه بعدی می باشند. یکی از جذلبیت های بازی در تنوع سقوط NPC ها پس از مرگ می باشد. گرافیک این سری از COD پیشرفت قابل توجهی در زمینه چهره پردازی و فضا سازی داشته است.

     

    تیم گوینده و بازیگری Advanced Warfare یکی از قوی ترین تیم هایی است که در چند سال اخیر در یک بازی رایانه ای حضور داشته اند که در راس آن ها نام کوین اسپیسی و تروی بیکر دیده می شود. بازیگران دیگری نظیر Gideon Emery و Angela Gots نیز در این بازی ایفای نقش کرده اند. کوین اسپیسی به شخصیت Jonathan Irons جان بخشیده است و واقعا سخت است که شما این کاراکتر را دوست نداشته باشید. او به خوبی شخصیت مردی که تنشه ی قدرت است را به تصویر کشیده است و نشان می دهد که او برای رسیدن به قدرت از هیچ چیزی فرو گذار نیست. تروی بیکر که سال گذشته با صداپیشگی به یاد ماندنی شخصیت جوئل در The Last of Us سیلی از تحسین ها را روانه ی خود کرد حال برای اولین بار در یک عنوان شوتر به ایفای نقش پرداخته است و یک تجربه ی جدید را انجام داده است.
    Harry Gregson-Williams که پیش از این با نواختن موسیقی به یاد ماندنی عنوان Metal Gear Solid 4 توانایی خود را نشان داده است، اینبار موسیقی Advanced Warfare را نواخته است و در این کار نسبتا موفق بوده است اما موسیقی او نیز نمی تواند جای موسیقی های فوق العاده هانس زیمر که مربوط به عنوان MW2 است را در ذهن طرفداران بگیرد.. موسیقی های بازی کاملا با فضای بازی منطبق است برای مثال موسیقی که هنگام مرگ Will Irons پخش می شود فضای حزن انگیز بازی را بیشتر می کند. صداگذاری محیط نیز دارای کیفیت مناسبی است و صدای شلیک ها و انفجار ها با واقعیت منطبق است.

    Sledgehammer برای ساخت سری Call of Duty Advanced Warfare فشار بسیار زیادی هم از سوی اکتیویژن و هم از سوی منتقدان و طرفداران Call of Duty متحمل شد ولی با انتشار Advanced Warfare ثابت کرد که هنوز هم می توان نوآوری هایی را در این سری ایجاد کرد و میتوان طرفداران را مجبور به تجربه یکی دیگر از عناوین این سری کند. Call of Duty Advanced Warfare این بازی ارزش امتحان را دارد. آن را از دست ندهید.

 

 

 

 

 

 

[ جمعه 17 بهمن 1393برچسب:,

] [ 21:59 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

امروز میخواهیم با توجه به اطلاعات موجود از عنوان Call of Duty Advanced Warfare مرروی داشته باشیم بر این محتویات و به بررسی این عنوان بپردازیم.در سال های اخیر کمپانی اکتیویژن این سری اکشن اول شخص را به یک سری تکراری خسته کننده و کلیشه ای تبدیل کرده که در ان هیچ گونه محتویات و نواوری وجود ندارد.داستانی کلیشه ای برای مبارزه با شخصیت بد هر عنوان و در اخر هم به قتل رساندن او ,گیم پلی تکرای که فقط درهر سری اسلحه ها و امکانات شما بروز می شود و شما هیچ گونه خلاقیتی در این بخش نمی بینید اما طبق گفته سازندگان عنوان Call of Duty Advanced Warfare به این روند خاتمه خواهد داد و این سری محبوب را به دوران اوج خواهد رساند.به نظر میرسد که اکتیویژن قصد دارد اینکار را با داستانی زیبا و شخصیت پردازی عالی به همراه استفاده از بازیگران مشهور سینما و به کارگیری یک گیم پلی نواورانه با سلاح های اینده در جهان اینده محقق سازد.و باید امیدوار بود که این عمل باعث احیاء دوباره این سری شود و طبق گفته سازندگان به روند شکست های اخیر این سری پایان دهد.

 

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

اگر به یاد داشته باشید این سری در زمان انتشار های خود هر از چند مدتی روند تکراری شدن را در پیش میگرفت برای مثال میتوان یه زمانی اشاره کرد که توجه Call of Duty به انتشار عناوینی با موضوع جنگ جهانی بود.دو نسخه اول بازی بسیار عالی ظاهر شدند و صفحه جدیدی را در دنیای اکشن اول شخص رقم زدند اما بعد از انتشار 3 عنوان با همین موضوع بنظر میرسید که باید فکر نواوری در بازی باشند زیرا که در نسخه سوم این سری ما شاهد موفقیت کمی بودیم.پس اینجا بود که استدیو Infinity Ward دست به کار شد و با ایجاد حال و هوای امروزی در این سری COD MW را منتشر کرد.نتیجه عالی بود و چیزی جز سود برای اکتیوژن و سرگرمی گیمران و منتقدان نبود.اما به مرور دوباره روند تکراری شدن در ین فرانچایز محسوس شد.داستان تکراری گیم پلی تکراری و قابلیت هایی که کم و بیش در هر قسمت اضافه می شد.دیگر طرفداران ان علاقه و اشتیاق قبل برای تمام کردن هر شماره ای که تازه منتشر می شد را نداشتند.Activision باید دست از انتشار عناوینی تکراری فقط و فقط به خاطر سود جمع کردن بردارد.حال به نظر می رسد که سازندگان به فکر احیاء افتاده اند و این دفعه واقعا قصد دارند روند شکست های Call of Duty پایان دهند.در هر صورت تا به حال که اینطور بوده است.

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

داستان بازی اینبار حدااقل به گفته خود Activision  دست خوش تغییرات شده و ما شاهد این هستیم که در اخبار اعلام می کنند که مردم از داستان این شماره لذت خواهند برد و برایشان تازگی دارد.اما بیایید ببینیم واقعا اینطور بوده.تا به این جای کار اطلاعاتی که از داستان به نمایش در امده این است که در سال 2054 در گیری بین گروه های ترورریستی  و یک کمپانی ارتشی بسیار قدرتمند که به هیچ یک از کشور ها تعلق ندارد صورت گرفته است که این کمپانی توسط شخصی به نام Jonathan Irons که با اکتینگ و صداپیشگی بازیگر محبوب هالیوود Kevin Spacey اداره می شود.با توجه به تریلر هایی که تاکنون منتشر شده میتوان فهمید که Advanced Warfare دارای داستانی بسیار جدید نیست اما طرز روایت ان و شخصیت پردازی ها در داستان خوب و غنی کار شده است.

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

Advanced Warfare قرار است در اینده برای پلتفرم های PC, Xbox 360, Playstation 3, Playstation 4, Xbox One منتشر شود.پس با اینکار اکتی انتظارات از بخش گرافیک بازی خود را بالا رده زیرا که تصمیم گرفته این عنوان را برای کنسول های نسل هشتم نیز منتشر کند.تا به اینجا ما شاهد پیشرفت های بسیار شگفت انگیزی در صحنه های سینماتیک و انمیشن های موجود در بازی بوده ایم.لباس و اسلحه ها نیز به خوبی طراحی شده بودند ام اگر بخواهیم صادق باشیم در کل اکتیویژن باید تا انتشار این نسخه گرافیک داخل بازی را بهبود به بخشد و این عنوان  را درخور یک کنسول  نسل هشتمی طراحی کند.

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

در زمینه گیم پلی عنوان Call of Duty Advanced Warfare کاملا متفاوت با نسخه های قبلی خود ظاهر شده گرچه در ریشه همان “بزن بکش راه را بازکن تا مرحله تموم بشه” خودمون هست ولی حداقل سلاح ها و قابلیت ها که متفاوت ظاهر شده و با توجه به گفته های سازندگان این عنوان قرار است یک جنگ تمام عیار در اینده نه چندان دور را به نایش به کشاند و Advanced Warfare سلاح های اینده را در زمان حال در اختیار شما میزارد.از این قابلیت ها میتوان به نارنجک های Threat که قابلیت رهگیری دشمن را دارد و یا سلاح های لیزری و لباس مخصوصی که EXO نام دارد اشاره کرد.با فناوری EXO شما قادر خواهید بود که از ارتفاع های بلند بدون هیچ صدمه برروی زمین فرود بیایید و یا سریع تر حرکت کنید.در واقع این امکانات قبلا هم در بازی هایی مانند Crysis به وضوع دیده شده است و واقعا Sledgehammer نیباد این ادعا را داشته باشد که تنها عنوانی است که سلاح های اینده را به ما ارزانی می کند.بسیاری از کاربران نیز این عنوان را تقلیدی از فیلم Elysium می دانند که اگر این فیلم را دیده باشید به ان ها حق می دهید.اما در کل این تجهیزات برای سری Call of Duty جدید است و به دوست داران این سری تجربه جدیدی را ارائه می کند.من شخصا اینده این قسمت را روشن میبینم

به آینده خوش آمدید|پیش نمایش عنوان Call of Duty Advanced Warfare

کلام اخر

Sledgehammer فشار بسیار زیادی هم از سوی اکتیویژن و هم از سوی منتقدان و طرفداران Call of Duty تحمل می کند.زیرا که تنها امید و شانس بازیابی این عنوان و به اوج رساندن دوباره Call of Duty تنها و تنها  Advanced Warfare می باشد.نمایش ها خوبی را از این عنوان شاهد بودیم و اینده روشنی را برای این عنوان تصور میکنم اما تا زمان انتشار باید یر کرد و نتیجه نهایی را دید.

[ جمعه 24 مرداد 1393برچسب:,

] [ 23:1 ] [ محمد گیمر ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه